با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Friday, November 30, 2007

جنگ و ناسیونالیسم جهانسومی

آقای زرافشان در کنار مردم یا رژیم؟

مصطفی صابر

جنگ شروع نشده دارد قربانی میگیرد. ناصر زرافشان یکی از این قربانیان است. اما در اصل او نه قربانی جنگ، که قربانی یک پدیده رو به زوال است: ناسیونالیسم جهانسومی و "ضد امپریالیستی". یک گرایش شناخته شده که اساسا ویژه روشنفکران "خلقی" و "مردمی" بورژوازی ناراضی کشورهای جهان سومی است. اکنون در اوضاع سیاسی ایران (که پایینتر به آن خواهیم پرداخت) و تحت بهانه تهدید جنگ این نوع ناسیونالیسم عود کرده و ایشان و بسیاری از عمو زاده های جنبشی ایشان را به بستر مرگ سیاسی برده است.
این گرایش بویژه در دو سه دهه قبل خیلی شایع تر بود. ما در دوره 57 به خوبی با آن آشنا بودیم. نهایت آروزیش، و در واقع اتوپی فاجعه آمیزش، یک سرمایه داری ملی، مستقل، صنعتی، دمکراتیک، خلقی و مردم دوست وطنی است. یک اتوپی که گویا "امپریالیسم" مانع آنست. در آن زمان همین ناسیونالیسم چپ و خلقی تماما بر جنبش چپ سیطره داشت. سوسیالیسم و کمونیسم مسلط در ایران آنوقت اصلا همین بود. جناح راست و محافظه کارش حزب توده و رنجبران و سه جهانی ها بودند، جناح چپ آن پوپولیست هایی مثل فدائیان خلق و پیکار و رزمندگان بودند. انسان های بسیاری، نظیر آقای زرافشان، همانموقع دچار این بیماری طبقاتی شدند و صادقانه در خدمت "ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" (1) درآمدند که برای سرکوب انقلاب به رهبری خمینی و به حمایت غرب در ایران به سر کار آمد. خیلی از این انسان های شریف البته، چه در اثر نقد عملی واقعیات و مبارزه طبقاتی و چه در اثر نقد نظری جریان ما، بسرعت شروع به نقد این ناسیونالیسم جهانسومی کردند و در هر حال از لحاظ سیاسی از جمهوری اسلامی فاصله گرفتند و به مبارزه جانانه علیه آن پرداختند. اما کم نبودند کسانی که در صف فدائیان خلق اکثریت با وجود همه "مبارزات" شان "علیه امپریالیسم" و در واقع در خدمت رژیم حی و حاضر و وحشی سرمایه داری و امپریالیسم یعنی جمهوری اسلامی، توسط همین جانیان بعدا اعدام شدند و هم اکنون در خاوران ها پوسیده اند. جای تاسف است که آقای زرافشان دارد 30 سال بعد ولی با همان شور و حرارات فدائیان خلق و پوپولیست های آن دوره دقیقا در همان جای پا ها قدم میگذارد و به سمت دره میرود. جای تاسف بیشتر این است که برخی از چپ های جوانتر دانشگاه را هم دارد با خود به قعر این دره میبرد. در موفق ترین حالت یک خودکشی سیاسی دسته جمعی!
به سهم خود تلاش میکنم مانع این شوم. چرا که صرف نظر از جنبه های انسانی ، از لحاظ سیاسی این به ضرر جنبش ما است. این تمایل و تلاش، ولو اینکه بنظر من بسرعت افشاء و ایزوله میشود، اما هر درجه هم که مشغله بشود و جای پا پیدا کند، چپ در دانشگاه را به عقب برمیگرداند. هم الان برای مثال میتوان دید که چطور بجای آزادی و برابری و سوسیالیسم، و بجای لغو حجاب و آزادی زندانیان سیاسی، شعار "نه جنگ" بعنوان شعار اصلی در پوسترهای برخی از جریانات چپ دانشجویی بمناسبت 16 آذر بالا رفته است. الحق که جمهوری اسلامی باید در ته چاه چمکران دست های پروردگار عالم را بخاطر اینهمه نعمات جنگ غرق ماچ و بوسه های آبدار اسلامی کرده باشد. بعلاوه این شعار "نه جنگ" حتی به آنچه که مدعی آنست خیانت میکند. یعنی نه علیه جنگ که نهایتا و در عمل اتفاقا در خدمت همان جنگ است. دوستانی که دارند صادقانه علیه جنگ مبارزه میکنند خودشان آتش بیار معرکه اند و متوجه نیستند! کسی که واقعا علیه جنگ است باید با قدرت تمام علیه جمهوری اسلامی و برای قدرت گیری مردم و برقراری آزادی و برابری به میدان بیاید. "نه جنگ" آب سردی بر همه اینها میریزد. دانشجویان در 16 آذر پارسال در کنار "بربریت یا سوسیالیسم" بدرست شعار "نه جنگ، نه بمب" را بالا بردند. شعار "نه جنگ" یک عقبگرد کامل نسبت به پارسال است. به همه این دلائل باید در این بحث شرکت فعال کرد. بعلاوه و در جریان جدال با این تتمه های ناسیونالیسم جهانسومی ما جنبش خودمان، کمونیسم کارگری، را روشنتر و آبدیده تر میکنیم. وقتی وارد زمینه های نظری بحث شویم باید ادبیاتی از کمونیسم کارگری را معرفی کنیم که کمتر فرصت پرداختن به آنرا داشته ایم.
اینرا هم تاکید کنم که این تکرار تاریخ نیست. تکرار کمیک تراژدی پوپولیسم دوره 57 نیست. این یک تراژدی جدید و محصول شرایط حاضر است. این لحظه بسیار حساسی برای آقای زرافشان و همه چپ هایی است که هنوز بند نافشان به جنبش ملی اسلامی و ناسیونالیسم جهانسومی و ضد امپریالیستی وصل است. (موضعی را که آقای زرافشان با شفافیت گرفته است، برخی چپ های دیگر، از جمله دوستانی که از حزب ما انشعاب کرده اند با کمی تفاوت و سایه روشن هایی اتخاذ کرده اند.) این در واقع "موش کور" انقلاب کارگری است که دارد نقب میزند، یا بهتر جامعه را شخم میکند و هرچه در دل خاک پنهان بود را به سطح می آورد. اوضاع سیاسی در ایران، مبارزه طبقاتی در ایران به چنان مراحل حاد و تعیین کننده ای میرسد که هرکس انتخابش را میکند. کنار جنبش سیاسی و اجتماعی و طبقاتی اش می ایستد. جدال حاد جنبش ها است. جنبش ملی اسلامی یکطرف، جنبش ناسیونالیسم پروغرب طرف دیگر و ما یعنی جنبش کمونیسم کارگری علیه هردو آنها. آقای زرافشان و دوستان علیه ناسیونالیسم پروغرب (سلطنت طلبان و هوادران سنتی غرب) ایستاده اند، اما مرزشان با جنبش ملی اسلامی بشدت مخدوش است. در لبه چپ آن قرار دارند. در واقع عود کردن تب ضد امپریالیستی شان یک گیج سری جنبشی است. جنبش ها را کاریش نمی تواند کرد. مبارزه شان حاد و بیرحمانه است. ولی افراد میتوانند در این میان تصمیم بگیرند کنار کدام جنبش بایستند. امیدوارم آقای زرافشان و دوستان متوجه اشتباه شان شوند. بجای رفتن به دنبال جنبش ملی اسلامی و قرار گرفتن در جناح چپ آن، به طرف جنبش کمونیسم کارگری بیایند. بجای تقویت احتمال جنگ با شعار "نه جنگ"، به جای مخدوش کردن صف مبارزه علیه جمهوری اسلامی و در واقع تقویت ناخواسته رژیم، به صف واقعی مبارزه علیه جنگ و جمهوری اسلامی و کل شرایطی که جنگ را ممکن میکند بپیوندند. به جای خیالبافی در آرزوهای ضد امپریالیستی و نجات میهن و مردم، به یگانه راه حل انسانی در این اوضاع یعنی به صف انقلاب کارگری بپیوندند. یک هدف این نوشته این است و امیدوارم که به همه این نکات برسیم و حوصله کنید و بخوانید.
یک نکته دیگر هم در مقدمه بگویم. امیدوارم دوستانی که احیانا میخواهند جواب بدهند و نقد و اظهار نظر کنند به خودشان و بقیه احترام بگذارند و به تزهای خیلی مترقی و استدلالات دندان شکن نظیر اینکه: شما خارجه نشین هستید و اینترنتی و مجازی هستید، متوسل نشوند. این را هر روز جمهوری اسلامی دارد در صدا و سیمایش علیه اپوزیسیون میگوید. (معلوم نیست اگر این موجودات مجازی و خارج کشوری هیچ کاره اند چرا هرروز باید علیه شان تبلیغات کنند؟) بهر حال اگر حتی سربازان گمنام امام زمان شیره این گونه استدلال را نگرفته بودند، الحق این "منطق" بغایت عقب مانده، شرقی و ضد علمی است. سیاست و تئوری و نظر و نقد که خارج و داخل بر نمی دارد. نکند هنر نزد ایرانیان است و بس!؟ (آنهم از نوع داخله نشین). اگر کسی بخواهد تاریخی و علمی موضوع را بررسی کند باید از پنجره جایی که نشسته سرش را بیرون کند ( اتفاقا به کمک کتاب، اینترنت و ماهواره!) و نگاه دنیا بکند تا فورا متوجه شود که همزاد های طبقاتی آقای زرافشان و دوستان در سراسر جهان و بویژه در کشورهای جهانسومی فت و فراوان پیدا میشود. جالب است که خود آقای زرافشان این موضع پرشور ناسیونالیسم جهانسومی و "جبهه ضد جنگ" اش را اساسا با تحلیل اوضاع دنیا (حالا غلط یا درست بودن آن به کنار) و سرمایه داری جهانی نتیجه میگیرد. ولی به ما که میرسد چون در خارج هستیم، چون به این دلیل که حکم غیابی اعدام منتظرمان است و جمهوری اسلامی نمی گذارد از جلوی دانشگاه تهران رد شویم تا تطهیر علمی- طبقاتی پیدا کنیم، بخاطر همه این معصیت ها نه فقط قدرت درک اوضاع ایران که حتی قدرت درک سرمایه داری جهانی و امپریالیسم را هم از دست داده ایم! به این بحث داخل و خارج بعدا باز باید بپردازیم. اینجا خواستم همینقدر بگویم که موضوع مورد بحث یک مساله جدی و آبژکتیو است و باید با مسئولیت به آن پرداخت. روش علمی، تعهد به حقیقت و جهت گیری طبقاتی تعیین کننده است، نه اینکه ساکن کجا هستید و به "صبح بخیر" میگویید "گود مرنینگ".

دوست مردم یا رژیم اسلامی؟

ابتدا لازم است از زبان خود آقای زرافشان بشنویم که او دارد چه میگوید. ایشان در گفتگو با رادیو پیام آزادی که متن آنرا اخیرا بر وبلاگ "جنبش ضد جنگ" گذاشته اند، از جمله چنین گفته است:

"در این زمینه (سیاست های امپریالیستی و اهداف نئوکان ها) اطلاع رسانی کم شده و به نظر من باید این را باز کرد که هدف آنها در خاورمیانه و ایران چه است. نباید بیم این را داشت که وقتی شما در این مسیر حرکت می‌کنید، متهم بشوید که دارید از موضع جمهوری اسلامی صحبت می‌کنید و یا حمایت می‌کنید. ما یک هدف داریم و آن مردمند. ما سرسپرده مردم و منافع مردم هستیم. و مبنا و ضابطه تشخیص درستی یا نادرستی مواضع ما منافع مردم است. و هیچ چیز و هیچ خطری برای مردم الان بیش از دامن زدن به این تنش و احتمال نظامی شدن این بحران نیست. بنابراین من باز هم تأکید می‌کنم نیروهای دلسوز و آگاه و مردم دوست باید هرچه در توان دارند در درجه اول در متشکل کردن خودشان و بعد بردن این آگاهی به جامعه که عواقب این داستان، عواقب سر و ساده‌ای نیست. تا جامعه با واکنش خود در مقابل این موج مسموم بایستد." (گفتگو با رادیو پیام آزادی 22 می 2006، پرانتز از م.ص)

در این نقل زرافشان بصراحت میگوید که امر او چیست و من او را باور میکنم. آدم صادق و بی شیله پیله ای به نظر میرسد. هدف او دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی نیست. او واقعا فکر میکند که "سر سپرده مردم و منافع مردم" است و از همین سر هم متوجه خطر جنگ شده و حساسیت به آن نشان میدهد. این درست که در دنیای واقعی زرافشان چه بسی در کنار جمهوری اسلامی قرار میگیرد. (و این همان خودکشی سیاسی است که بالاتر گفتم.) اما هدف او این نیست. هدف او مقابله با جنگ است. جنگی که امپریالیسم برای حفظ منافع خود تحمیل میکند. آنهم از سر نگرانی واقعی که برای مردم و زندگی و کاشانه شان دارد. در واقع این مردم دوستی پوپولیستی و جهانسومی آقای زرافشان است که او را در دامن جمهوری اسلامی می اندازد. او نمی خواهد مثل شیرین عبادی و تمامی ابن الوقت های یک بار شکست خورده اپوزیسیون پرو رژیم که دوباره به جنبش و جوش افتاده و میخواهند به بهانه جنگ جمهوری اسلامی حقوق بشری را به خورد مردم بدهد، آنها را به سازش با جمهوری اسلامی بکشاند. او از یک موضع مردم دوستانه فکر میکند جنگ یک خطر عظیم است و بهر قیمت (حتی اگر کنار جمهوری اسلامی قرار گیرد) مانع آن شود. چه بسی او خیالش جمع است که این مردم اگر علیه جنگ جمع شوند و قدرت خودشان را ببینند به جمهوری اسلامی یک روز هم مجال نخواهند داد. اما متوجه نیست که چطور در لحظه حاضر این او هست که دچار توهم است و در قفای مردم قرار دارد، ناخواسته همکار خانم عبادی شده و عملا با این "جبهه ضد جنگ" دارد میخ را از سر تیزش میکوبد. صاف و ساده او مقهور وقایع و خطر واقعی جنگ شده است و موضعی را گرفته است که جنبش ملی اسلامی میگیرد.
این مردم دوستی جهانسومی، این خلق گرایی ضد امپریالیستی، راستش تعصب و گرایشی بس خطرناک و مضر است که ما بارها آنرا تجربه کرده ایم. خیلی ها آنرا در خیال خود با انسان دوستی و حتی مارکسیسم اشتباه میگیرند و متوجه هم نیستند در چه منجلابی قرار دارند. در سالهای 58 - 60 ما از اکثریتی – توده ای ها به مراتب بیشتر از انجمن اسلامی های کارخانه وحشت و حذر داشتیم. هردو اینها طرفدار جمهوری اسلامی و "انقلابی" بودند، و ما اتحاد مبارزانی ها و کمونیست های آنوقت که بشدت جمهوری اسلامی و خمینی را افشاء میکردیم و برای تدوام انقلاب 57 و قدرت گیری شورهای کارگری تلاش میکردیم، "ضد انقلاب" و "عامل امپریالیسم" محسوب میشدیم. اما فرق عمده ای بین اکثریتی ها و انجمنی ها بود. این دومی ها مردمان ساده ای بودند که فکر میکردند انقلاب به قدرت رسیده و رهبر آن خمینی است و چه بسی موضوع کار ما بودند و خیلی هایشان هم رادیکال میشدند و از رژیم می بریدند. اما اکثریتی توده ای آنوقت مدافع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بود. نه بخاطر جمهوری اسلامی، بلکه بخاطر اینکه فکر میکرد دارد علیه امپریالیسم (بویژه آمریکا) مبارزه میکند. همانوقت هم ته ذهن توده ای اکثریتی ها این بود که یک روز خودشان قدرت را میگیرند و حتی رژیم اسلامی را کنار میزنند. همانوقت هم از جمهوری اسلامی نه بخاطر جمهوری اسلامی بلکه بخاطر آرمانهای خودشان یعنی منافع خلق، میهن، صنعت ملی، استقلال، نجات مردم و کشور از یوغ امپریالیسم دفاع میکردند. خیلی از اینها فی الواقع در این آرمانهایشان صادق بودند. خودشان را سر سپرده مردم میدانستند.
الان هم برای آقای زرافشان کمابیش همان ماجرا است. همان تعصب، همان صداقت، همان مردم دوستی محدود، اتوپیک و ارتجاعی. فرق این است که خوشبختانه دوره عوض شده است. جمهوری اسلامی آنقدر جنایت کرده است که ضد امپریالیست ها و ناسیونالیست های جهانسومی نظیر زرافشان در کنار چنین جنایتکارانی نمی ایستد بلکه با آنها مبارزه هم میکند. (درست بخاطر همان مردمی که خودش را "سرسپرده" آنها میداند.) ثانیا آن جنبش ملی اسلامی ای که در دوره 57 داشتیم ماهیت ارتجاعی اش را نشان داده، به شدت نیرو از دست داده، و دیدیم که در دوره دوم خرداد چگونه توسط جنبش دیگری یعنی جنبش کمونیسم کارگری عقب رانده شد. اکنون آزادیخواهی و آرمان عدالت و رفاه در جامعه نه از جنبش ملی اسلامی و جناح چپ آن (یعنی همان رهایی از یوغ امپریالیسم، استقلال، صنعت ملی و غیره) که از یک آزادیخواهی ماکزیمالیست و کارگری و ضد سرمایه داری و مدرن و بشدت انسان گرایانه و انترناسیونالیست نشائت میگرد. به این دلایل است که شور و حرارت ضد امپریالیستی که آی جنگ میشود و باید علیه آن ایستاد و با سر به دامن جمهوری اسلامی افتاد نیروی چندانی جمع نمی کند و بلافاصله با آنتی پاتی چپ امروز جامعه که اساسا چپ کمونیستی کارگری است روبرو میشود.
آقای زرافشان در جایی از نوشته ها و سخنرانی هایش (حتی در همان پاراگراف فوق) این بی اعتنایی به شور و حرارت ضد امپریالیستی خود را ناشی از این میداند که "اطلاع رسانی نشده" است. بعبارت دیگر مردم حالی شان نیست که چه اتفاقی دارد می افتد. (ضمنا معلوم می شود داخله نشینی و حتی خود مردم بودن هم برای صاحب عقل و ذکاوت و تحلیل درست اوضاع شدن کافی نیست!) یا تلویحا شکوه میکند که گویا بقیه خیلی متوجه خطر جنگ نیستند. ایشان متوجه نیست که چپ جامعه، کارگران و زنان و جوانانی که دوم خرداد را شکست داده اند، جلوی سونامی جمهوری اسلامی ایستاده اند و دارند در اجتماعاتشان "آزادی، برابری، هویت انسانی" سر میدهند، برخوردی هوشیارانه تر از ایشان به اوضاع دارند. نه اینکه اینها متوجه خطر جنگ نیستند، بلکه برعکس دریافت درست تری از جوهر تحولات حاضر دارند و راه حل مقابله با اوضاع و همان احتمال جنگ را هم بهتر می شناسند. این مردم و احزابی مثل حزب ما که نماینده شان هستند، از سر تعصب ضد امپریالیستی و خلق پرستی اتوپیک و ناسیونالیسم جهانسومی به اوضاع برخورد نمی کنند و میدانند که مبارزه با خطر جنگ، جلوگیری از این جنگ اتفاقا تشدید و گسترش مبارزه با جمهوری اسلامی است. نه پاک کردن خط کشی ها و قرار گرفتن در کنار رژیم خودی به بهانه جنگ. اگر آقای زرافشان و دوستانش واقعا میخواهند مردم دوست باشند اتفاقا باید از برج تعصبات ضد امپریالیستی پایین بیایند و مردم دوستی خود را به انسان دوستی مارکسیستی و کارگری جنبش ما ارتقاء دهند.

جنگ و گیچ سری چپ غیر کارگری

خوب میدانم آنچه که تا اینجا گفتم بیشتر ادعا و اعلام موضع است. هنوز چندان وارد استدلال و اثبات این ادعا ها نشده ام. قبل از این کار لازم است کمی جمع و جورتر بگویم که بحث با دوستانی نظیر آقای زرافشان بر سر چیست. خطوط نقد ما چیست.

1) تحلیل تئوریک این دوستان از سیاست هایی که پشت یک جنگ احتمالی قرار دارد صحیح نیست. ارزیابی شان را از جدال طبقاتی در سطح دنیا یا بقول خودشان موقعیت امپریالیسم و خواب هایی که برای خاورمیانه دیده اند را غلط می دانم. نظیر این تزها که آقای زرافشان مطرح میکند را ما مکرر از زبان هم جنبشی های جهانی شان (چپ های ضد امپریالیست، ترورتسکیست های رنگارنگ که چفیه فلسطینی به گردن می اندازند و با تی شرت حزب الله لبنان در تظاهرات ها ظاهر میشوند) شنیده ایم. اینگونه تحلیل ها بر یک درک کائوتسکیستی از امپریالیسم متکی است. قادر به درک مناسبات واقعی قدرت های سرمایه داری جهانی امروز نیست. برای مثال در تحلیل این گونه چپ ها اسلام سیاسی بعنوان یک قطب و قدرت بورژوایی ابدا جایی ندارد. گاه حتی بعنوان "مقاومت" و "مهد کودک میسازد" تطهیر هم میشود. امیدوارم که نشان دهم چطور آقای زرافشان هم در تحلیل اش از سیاست ها و مناسبات قدرت و ضرورت پشت یک جنگ احتمالی از همین کمبود ها رنج میبرد.
در این بخش بحث اگر برسم مایلم نشان دهم که چطور همین درک غیر کارگری از امپریالیسم و سرمایه داری ، همان است که ما در دوره مبارزه علیه پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی در ایران، در آثاری مثل "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی"، نقد کرده ایم. پایه این درک غیر کارگری از امپریالیسم، انتقاد از سرمایه از زاویه دید یک سرمایه دیگر است. نه از دیدگاه کارگر. در این دیدگاه براحتی میتوان امپریالیسم را مثل خمینی به شیطان بزرگ تقلیل داد و به نام مبارزه با شیطان بزرگ از سرمایه داری وطنی و اسلامی و سرکوب کارگر و سنت و عقب ماندگی دفاع کرد.

2) نه فقط تحلیل تئوریک دوستان را از زمینه های یک جنگ احتمالی درست نمی دانم، بلکه تحلیل سیاسی مشخص ایشان از تحولات لحظه حاضر و احتمال یک جنگ را هم صحیح نمی دانم. راستش را بخواهید اینها خیلی شلوغش میکنند. دچار یک گیج سری به تمام معنی شده اند. این گیچ سری دقیقا یک منفعت جنبشی – طبقاتی است که ناخودآگاه بر این ناسیونالیسم جهانسومی و این مردم دوستی هپروتی حاکم است. به نظر من البته جنگ محتمل است. ولی اکنون آنچه که در مناسبات و جدال قدرت قطب های بورژوایی ضروری شده است جنگ نیست. آنچه که ضروری شده است تعریف توازن قوای جدید بین میلتاریسم غرب از یکسو با تروریسم اسلام سیاسی از سوی دیگر است. این تعریف توازن قوای جدید، به دلائل متفاوت و اساسا به دلیل موقعیت شکننده غرب و دول غربی در عراق و خاورمیانه و همینطور افغانستان، و در سایه رقابت با قطب های دیگری مثل روسیه و چین، ضروری شده است. این ضرورت البته میتواند به جنگ آمریکا علیه سردمدار اسلام سیاسی یعنی جمهوری اسلامی هم منجر شود. که این به نوبه خود میتواند به یک فاجعه برای همه انسانها تبدیل شود. اما به نظر من هنوز نمی توان اینرا گفت. هنوز جنگ و اقدام نظامی بهیچ وجه گزینه ناگزیر غرب نیست. کسانی که دارند هیاهوی آی جنگ آی جنگ میکنند در واقع دارند خاک به چشم مردم می پاشند و نمی گذارند مردم بفهمند واقعا چه اتفاقی دارد می افتد. (بعد هم تعجب میکنند اگر مردم رغبتی به این هیاهو نشان نمی دهند!)
غرب به نظر من گزینه بهتری دارد و برای آن با جدیت کار میکند: هرس کردن شاخ و برگهای مزاحم و ضد غربی جمهوری اسلامی. استحاله جمهوری اسلامی از طریق اعمال تحریم ها و فشارهای سیاسی و تهدید اقدام نظامی. در واقع تهدید نظامی برای غرب اکنون مثل تحریم های اقتصادی و انزوای دیپلماتیک و تلاش برای کشاندن چین و روسیه پشت سر سیاست های غرب، با هدف سرنگونی رژیم اسلامی صورت نمی گیرد، بلکه هدف هنوز برای غرب ایجاد جمهوری اسلامی حرف شنو و پروغرب است. اینکه آیا این میشود یا نه موضوع دیگری است. ولی فعلا این اتفاقی است که دارد می افتد، و کسانی که دارند هیاهوی آی جنگ آی جنگ راه می اندازند، همین را از دید مردم پنهان میکنند و عملا در خدمت پیش رفت همین سیاست قرار میگیرند. اگر جنگی قرار است صورت بگیرد ناشی از بن بست های این سیاست است و کسانی که این سیاست را توجبه میکنند، توجه و حساسیت به آن ندارند، با آن مبارزه نمی کنند و بهر دلیل بنوعی آنرا تقویت میکنند، بدون اینکه بفهمند اولا جنگ طلب اند، ثانیا به نفع جمهوری اسلامی و غرب و به زیان مردم کار میکنند. این ها اگر نگوییم دشمنان مردم اند، در بهترین حالت دوستان نادان مردم اند. هر اندازه در عالم خیال "سر سپرده" مردم خود را حساب کنند در عمل سر سپرده منافع بورژوازی خودی اند. برای مثال حتی قادر نیستند دو قدم آنطرفتر را ببینند که چطور با شعار "نه جنگ" خود عملا در کنار شیرین عبادی و اپوزیسیون پرو رژیم قرار میگیرند که وجه اثباتی "نه جنگ" این دوستان، یعنی "صلح و دمکراسی" (بخوانید جمهوری اسلامی حقوق بشری) را اعلام کرده است. متوجه نیستند که چطور عملا دارند در خدمت حل بحران جمهوری اسلامی از طریق تحول خود رژیم و از بالای سر مردم قرار میگیرند. آقای زرافشان و دوستان انشعابی از حزب ما دقیقا در همین دام افتاده اند.
اینرا بگویم که سیاست عرصه فعالیت انسانهای زنده و از جمله دیوانه است! هر اتفاق و حادثه ای ممکن است رخ دهد و اوضاع را فورا عوض کند. ولی فعلا تا آنجا که میشود روندهای پایدار را دید تمام تلاشهای غرب در جهت تعریف توازان قوای جدیدی با اسلام سیاسی است. بر خلاف ناسیونالیست های ضد امپریالیستی، خود رژیم اسلامی اینرا خوب میداند و دارد با غرب چک و چانه میزند. جنگ و جدالهای درونی رژیم و شاخ و شانه کشیدن رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد و بالعکس، برای بردن سهم بیشتری از این تعریف جدید رابطه جمهوری اسلامی و غرب شروع شده است. به نظر من جدال های در جمهوری اسلامی بر سر این است که نقطه توافق با غرب کجاست و طرف حساب این توافق کیست. جناح بندی های درون رژیم اکنون اساسا حول این موضوع است. وقتی خوب دقت کنیم می بینیم که در واقع تحرک اپوزیسیون پرو رژیم هم در ادامه همین تغییر و تحولات و تلاش برای سهیم شدن در این استحاله جمهوری اسلامی است که دارد با عنوان پر طمطراق "صلح و دمکراسی" عرضه میشود. و شعار "نه جنگ" دوستان چه بخواهند و چه نخواهند در منتهی علیه چپ این صف، یعنی جنبش ملی اسلامی - از پوزیسیون (جمهوری اسلامی) تا اپوزیسیون پرو رژیم (امثال شیرین عبادی و انواع جمهوری خواهان) - قرار میگیرد.

3) جنگ یا صحیح تر اقدام نظامی اما میتواند برای غرب ضروری شود. این وقتی است که راه حل استحاله و کنار آمدن با رژیم اسلامی بهر دلیل پیش نرود و به بن بست برسد. اینکه غرب میگوید گزینه نظامی روی میز است، شوخی نمی کند، فقط برای ترساندن نیست. اگر غرب نتواند به جمهوری اسلامی خوش خیم دست یابد، آنگاه بطور قطع نوعی از اقدام نظامی و رژیم چنج از بالا را در دستور روز میگذارد. اینجاست که ناسیونالیسم پروغرب و لاشخورهایی که منتظر پرواز کروزها هستند وارد صحنه میشوند. در نتیجه وجود اینها و تبلیغات اینها و تقویت اینها یک فاکتور واقعی در سیاست غرب است. بالا نگهداشتن شمشیر رژیم چنج بر بالای سر رژیم اسلامی هم برای تسریع استحاله آن و برای گرفتن امیتاز بیشتر و هم برای پایین آوردن وقتی که سیاست استحاله به بن بست رسید، لازم است. اما حتی در این حالت تحلیلی که در ته ذهن چپ های سنتی و ضد امپریالیستی هست (مثل تحلیل شان از پایه های یک جنگ احتمالی) سطحی و الگو بردارانه است. فورا اوضاع عراق و افغانستان جلوی نظرشان می آید و تفاوت اساسی اوضاع ایران، و بویژه وجود یک جنبش قوی سرنگونی طلبانه و چپ را نادیده میگرند. اینجا کار اصلی اینها ترساندن مردم از تکرار اوضاع عراق است. مردم اینرا بخوبی میدانند و احتیاجی به آن ندارند. آنچه که احتیاج دارند این است که نگذارند اوضاعی مثل عراق تکرار شود و این با شعار پاسیفیستی "نه جنگ" دوستان بدست نمی آید. در واقع آن الگوبرداری و آن نادیده گرفتن نقش دخالت مردم و موقعیت جنبش انقلابی در ایران، کاملا با آن احساسات پر شور ضد امپریالیستی خوانایی دارد. کسی که میخواهد اوضاع عراق تکرار نشود اولین حرفش این است: مردم به میدان بیایید و قدرت را بگیرید. نه اینکه آی جنگ میشود و "جنبش ضد جنگ" راه بیندازید. این سیاست دقیقا در جهت عکس آنچه ادعا میکند به زمینه سازی اوضاعی مثل عراق کمک میکند. اگر مردم را متشکل نکنید، برای سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب و قدرت گیری مردم آماده نکنید، آنوقت شما دارید برای ایجاد اوضاعی مثل عراق کار میکنید. هر اندازه زاری و شیون راه انداختن در باره خطر جنگ و خطر سناریو سیاه تفاوتی در این حقیقت ایجاد نمی کند.

4) هر گونه اقدام نظامی، ولو با نیت اینکه محدود و کنترل شده باشد، میتواند به جنگ منجر شود. اگر احتمال این جنگ حتی یک در هزار باشد، این خطر بحق چنان مدهش است که باید بشدت مقابل آن ایستاد. اما برای اینکه جلوی این احتمال را بگیرید نمی توان و نباید در قبال آنچه که هم اکنون اتفاق می افتد بی اعتنا بود. بر عکس باید فعالانه مردم را علیه همین تحولات فعلی به صحنه فراخواند. این دو وجه از هم جدا نیستند. مقابله با یک جنگ احتمالی و مقابله با تحولی که همین لحطه دارد صورت میگیرد (تعریف توازن قوای جدید بین غرب و اسلام سیاسی، استحاله از بالا، به راست چرخیدن اپوزیسیون، تحریم های اقتصادی، فضای جنگی و تشدید سرکوب و غیره) از نظر کارگران و مردم در واقع یک روند واحد است. سوال این است که سیاست فعال طبقه کارگر و کمونیست ها در قبال این اوضاع چه باید باشد؟ همینجا روشن است که بجای پاسخ صحیح به این سوال چگونه شعار پاسیفیستی "نه جنگ" جنبش طبقه کارگر و مردم را کت بسته تحویل این اوضاع میدهد و اتفاقا در خدمت تقویت احتمال جنگ نیز قرار میگیرد. سیاست فعال کارگری در قبال این اوضاع دخالت وسیع توده های مردم در سیاست، طرح وسیع خواسته های خود، از جمله مخالفت با جنگ و هرگونه تحول از بالا، راه انداختن یک جنبش فعال برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تصرف قدرت و برقراری جمهوری سوسیالیستی است. در یک کلام سیاست فعال قرار دادن انقلاب سوسیالیستی در مقابل کل این وضع است. اتفاقی که دارد می افتد این نیست که جنگ میشود یا نمی شود. اتفاق این است که بورژواها (از غرب گرفته تا جناح درونی جمهوری اسلامی تا چپ و راست اپوزیسیون بورژوایی رژیم) میخواهند بحران جمهوری اسلامی را بنفع خود حل کنند. مساله حل بورژوایی بحران جمهوری اسلامی است. در مقابل این روشن است که باید راه حل کارگری این بحران را قرار داد. در نتیجه مساله از نظر ما سرنگونی جمهوری اسلامی توسط یک انقلاب کارگری است. اینجاست که بیشترین نقد به موضع ناسیونالیست های ضد امپریالیستی و کل صف هیاهوی آی جنگ است را دارم. در مقابل هیاهوی ضد جنگ و صلح طلبی کل این صف باید ایده دخالت فعال مردم برای بدست گرفتن سرنوشت خود و عدم هرگونه سازشی با جمهوری اسلامی را وسیعا در جامعه برد. وقتی خوب نگاه کنیم جامعه برای این خیلی مهیا است و دارد در همین جهت قدم برمیدارد. لذا کسانی که بهر دلیل مقهور تهدید جنگ و دنباله رو جمهوری اسلامی و غرب شده اند و میخواهند مردم را به تمکین به سیاست های بالایی ها بکشانند، نه فقط عملا در خدمت حفظ اوضاع موجود و تقویت خطر جنگ قرار میگیرند، بلکه از سوی مردم بدجوری پس زده خواهند شد. در یک کلام سرنوشت جالبی در انتظارشان نیست.

امیدوارم هفته بعد بتوانیم این بحث را ادامه دهیم و بررسی مشخص بیانیه آقای زرافشان و تحلیل هایی که پشت این بیانیه هست مشروحتر وارد بحث شویم.

-----------------------------------
زیرنویس:
1) این مقدمه مقاله بلند "دو جناح.." از منصور حکمت است که در مرداد 59 منتشر شده است. برای اینکه نمونه ای باشد از اینکه ما در آن زمان چطور فکر میکردیم. در ضمن دقت کنید پیش بینی که در انتها میشود هنوز به قوت خود باقی است.
".. آنچه اينجا مورد بحث ما است مطالعه چگونگى شکل گيرى ضد انقلاب بورژوا - امپرياليستى و پايه هاى ظهور آن نيروى سياسى مشخص بورژوائى است که صفوف ضد انقلاب را در يورش نهائى خود به اردوگاه انقلاب سازماندهى کرده و تلاش نهائى بورژوازى و امپرياليسم را در تثبيت قدرت سياسى خود رهبرى نمايد. بحث جناح هاى هيئت حاکمه خارج از اين چهارچوب نبايد نگريسته شود. حکومتى که از دل قيام بهمن، و يا بهتر بگوئيم عليرغم آن، شکل گرفت بى شک شکل ابتدائى رهبرى سياسى ضد انقلاب بود و لذا، همانطور که از همان فرداى قيام اعلام کرديم، مى بايد بمثابه حکومتى بورژوائى نگريسته و درک شود که به دفاع از سرمايه و امپرياليسم کمر بسته است. از اين رو ما در قدم اول تکليف خود را با چهارچوب کلى تخاصمات دو جناحى که امروز بصورت حزب جمهورى اسلامى و گرايش بنى صدريستى متجلى شده اند، روشن کرده ايم: بحث بر سر تحليل دو جناح در ضد انقلاب بورژوا - امپرياليستى است، و ما در اين تحليل، بر خلاف بسيارى از ناسيوناليست ها و اومانيست هاى لباس مارکسيسم پوشيده، نه بدنبال يافتن جناح و يا ملى و خلقى و قس عليهذا در حکومت، نه بدنبال "متحد" و"موضوع حمايت مشروط" براى پرولتاريا در آن، بلکه در جستجوى مکانى هستيم که هر يک از اين دو جناح در استراتژى ضد انقلابى امپرياليسم احراز مى کنند. رئوس کلى و اساسى استراتژى ضد انقلابى کاملا روشن است: ١) انقلاب ايران بايد سرکوب شود. کارگران و زحمتکشان انقلابى و سازمانها و نهادهاى سياسى آنان در هم کوبيده شوند، اختناق آريامهرى بر سراسر کشور حکمفرما شود و در يک کلام نظم ضد انقلابى بورژوائى در جامعه مستقر گردد، و ٢) دور نوينى از انباشت سرمايه آغاز شود، کارگران و زحمتکشان شکست خورده بر متنى از فقر و فلاکت بى سابقه نيروى کار خود را، در سکوت و تسليم کامل، به نازلترين بهاء در خدمت سرمايه قرار دهند تا بحران اقتصادى سرمايه رو به تخفيف گذارد و تا باز در يک کلام نظم توليدى متناسب با کشورى سرمايه دارى و تحت سلطه امپرياليسم، نظمى که شاه مزدور نماينده راستين آن و ضامن تامين آن براى همه اقشار سرمايه بود، به کشور باز گردد. تخاصمات موجود در حکومت از فرداى قيام تا کنون قبل از هر چيز بيانگر عدم وجود وحدت در درون صفوف ضد انقلاب در مورد چند و چون پروسه اى است که مى بايد اين دو شرط تحکيم حاکميت سرمايه در جريان آن متحقق گردد، و درست برسر اين مساله است که دو جناح کنونى ضد انقلاب در حکومت به تخاصمى آشکار کشيده شده و در فراخواندن بورژوازى به اتخاذ شيوه ها، سياستها و تاکتيک هاى معين پيشنهادى خود، و براى تامين وحدت نظر در صفوف بورژوازى بر سر اين سياستها و تاکتيک ها، سرسختانه مبارزه مى کنند. ضد انقلاب بورژوا - امپرياليستى از دل اين کشمکش ها شکل و قالب حرکت نهائى خود را باز خواهد يافت و آن نيروى سياسى، و چهارچوب سياسى - ايدئولوژيکى که به بهترين وجه بورژوازى را در حرکت ضد انقلابى اش نمايندگى و رهبرى کند شکل خواهد گرفت. از آنچه گفتيم قبل از هر چيز پيداست که ما معتقديم که هيچيک از دو جناح کنونى در حکومت حزب جمهورى اسلامى و جريان بورژوا - ليبرالى بنى صدر، به تنهائى از خصوصيات لازم و کافى براى کسب موقعيت نمايندگى و رهبرى سياسى واحد بورژوازى در انقلاب بر خوردار نيستند و بويژه هيچيک به تنهائى آلترناتيو حکومتى درازمدت اين طبقه را در صورت شکست انقلاب تشکيل نمى دهند. به عبارت ديگر به اعتقاد ما شکل گيرى نهائى رهبرى سياسى ضد انقلاب بورژوا - امپرياليستى نه از طريق تفوق يکجانبه جناحى برجناح ديگر، نابودى يکى و بقاء و اعتلاى ديگرى ، بلکه از طريق ارتقاء دو جناح به سطح عاليتر و ظهور آن نيروى ثالثى است که خصوصيات ضد انقلابى و جوهر بورژوائى سياستها و تاکتيکهاى هر دو جناح را، برى از محدوديت ها و نقصان هاى هر يک، در يک موجوديت سياسى - تشکيلاتى واحد سنتز کند، به وحدت برساند و به گونه صريح تر و در تطابقى روشنتر با منافع سرمايه در کشورى چون ايران، به ظهور برساند."