با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Friday, November 07, 2008

صورت سرمایه، جوهر سرمایه

منصور حکمت

(یک توضیح: متنی که در زیر می آید، در ادامه بحثی که هفته قبل چاپ کردیم، بخش کوتاهی از جزوه دوم "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" نوشته منصور حکمت است که در سال 1359 توسط "اتحاد مبارزان کمونیست" منتشر گردید. اینجا کوشش میشود خلاصه ای از نحوه بررسی و نقد مارکس از اقتصاد سرمایه داری ارائه شود تا بر مبنای آن نشان داده شود که چگونه چپ سنتی ایران در آنوقت (پوپولیست ها) دقیقا همین مبانی نقد اقتصاد سیاسی توسط مارکس را نفهمیده اند. چیزی که همچنان در مورد چپ های غیر کارگری کماکان صادق است.
در بخش زیر بطور مشخص نشان داده میشود که چگونه مارکس در توضیح بنیاد سرمایه داری، یعنی نظام تولیدی مبتنی بر تولید ارزش و ارزش اضافه، از بررسی سرمایه در سطح گردش آغاز میکند و گام به گام به تولید میرود تا نشان میدهد که سود سرمایه و ارزش اضافه نه در مبادله کالاها بلکه در پروسه تولید سرمایه داری بوجود می آید. این بحث همچون بحث هفته قبل حائز اهمیت فوق العاده در درک و نقد مناسبات سرمایه داری است.
فقط این مارکسیستها نیستند که به سرمایه داری نقد دارند. اینروزها هرکسی، از خامنه ای و احمدی نژاد تا سارکوزی و حتی بوش و همینطور انواع و اقسام چپ های غیر کارگری به این یا آن جنبه سرمایه داری و یا کل آن نقد دارند. تناقضات و بحران های سرمایه داری چنان عیان است که حتی مدافعان پروپا قرص آن نمی توانند بگویند که این شیوه تولید اجتماعی دچار نقص و مشکل نیست. پس مهم این است که نقد را کجا میگذارید. اگر شما به نقد سرمایه داری در شکل صوری و ظاهری آن محدود شوید حداکثر اصلاحاتی در آن را نتیجه گیری خواهید کرد. کاری که همه بورژواهای ریز و درشت، همه مصلحین و حکیم باشی های طبقات دارا و همینطور چپ های غیر کارگری شب و روز مشغول آن هستند. اما اگر همراه مارکس از نمود سرمایه به جوهر آن برسید و آنرا در اساسش مورد نقد قرار دهید آنگاه به این نتیجه میرسید که کل این مناسباتی که بر بردگی مزدی و استثمار اکثریت عظیم جامعه توسط اقلیت مالک وسائل تولید استوار است را باید از بیخ و بنیاد برانداخت. بحث زیر سرنخ های دیگری از نقد انقلابی مارکس از جوهر سرمایه داری را بدست میدهد.
لازم است تاکید کنیم که ما اینجا صرفا بحث های اثباتی منصور حکمت در توضیح نقد و متد مارکس را آورده ایم. بسیار بهتر است اصل این نوشته در جزوه دوم "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی" که در سایت عمومی منصور حکمت موجود است را مطالعه کنید و به مثالهای جالبی که او در نقد پوپولیست های دوره 57 می آورد دقت کنید. متاسفانه صفحات محدود نشریه ما امکان آوردن کل مطلب را نمی داد. در ضمن تیتر فوق به انتخاب ما و با توجه به مضمون بحث است. جوانان کمونیست)

بخش کوتاهی از
اسطوره بورژوازى ملى و مترقى (٢) انتشارات اتحاد مبارزان کمونيست فروردين ٥٩

گفتيم که اين پروسه توليد ارزش اضافه است که بايد براى درک قانونمندى ويژه نظام سرمايه‌دارى مورد تحليل قرار گيرد. (به بحثی که هفته قبل آوردیم رجوع کنید. ج.ک) اين دقيقاً کارى است که مارکس در کتاب سرمايه انجام ميدهد. مارکس ابتدا با اين مشاهده آغاز ميکند که کالا شکل اوليه و عنصر تشکيل دهنده ثروت در جامعه بورژوائى است (سرمايه، پاراگراف اول). دوگانگى درونى کالا (ارزش مصرف و ارزش مبادله) بيانگر اين واقعيت است که کالا از يکسو نتيجه پروسه کار است (ارزش مصرف است) و از سوى ديگر و در همان حال نتيجه پروسه توليد ارزش است (ارزش مبادله است). ليکن همانطور که گفتيم توليد کالا با توليد سرمايه‌دارى يکى نيست، چرا که در توليد سرمايه‌دارى نه تنها ارزش، بلکه ارزش اضافه نيز توليد ميشود. بنابراين مارکس از کالا فراتر ميرود و اين سؤال اساسى را طرح ميکند که: چگونه در نظام سرمايه‌دارى توليد و مبادله معادل کالاها به بسط ارزش (توليد ارزش اضافه) ميانجامد؟ مارکس براى توضيح اين مساله از شکل عمومى دگرسانى کنکرت سرمايه آغاز ميکند. سرمايه در عمومى‌ترين شکل در سير گردش خود به شکل "پول ← کالا ← پول" (M → C → M') تظاهر مييابد. بسط ارزش در اين فرمول به اين ترتيب بيان ميشود که پول نهائى از پول اولى بيشتر است. به عبارت ديگر فرمول عام سرمايه چنين است:
پول نهائى از پول اوليه بيشتر است M' > M
پول نهائى → کالا → پول اوليه M → C → M'
ليکن اين فرمول کلى چگونگى توليد ارزش اضافه، يعنى اين واقعيت را که پول نهائى (M') از پول اولى (M) بيشتر است، را توضيح نميدهد مارکس مشکل را چنين خلاصه ميکند:
"تبديل پول به سرمايه ميبايد بر مبناى قوانين حاکم بر مبادله کالاها به نحوى توضيح داده شود که نقطه آغاز حرکت آن مبادله معادلها باشد. دوست ما آقاى پولدار، که هنوز يک سرمايه‌دار در مرحله جنينى است، ميبايد ابتدا کالاها را مطابق ارزششان بخرد و سپس مطابق ارزششان بفروشد، و با اين وجود در پايان پروسه ارزشى بيش از آنچه در ابتدا مايه گذاشته بود از گردش بيرون بکشد. رشد و تبديل او به يک سرمايه‌دار تمام عيار، بايد هم در درون عرصه گردش انجام پذيرد و هم خارج از آن، اين‌ها هستند شروط مساله، اين گوى و اين ميدان".(کاپیتال جلد اول صفحه ١٦٣)
اگر به فرمول فوق دقيق شويم اين تناقض را به وضوح ميبينيم. فرمول (M-C-M') از دو حلقه (خريد: M-C)، و (فروش: C-M') تشکيل ميشود. و در مبادله کالاها، که سرمايه ميبايد بر مبناى آن استخراج شود، در هر دو حلقه مبادلاتى معادل صورت گرفته است (١٠). به اين ترتيب منشاء ارزش اضافه در مبادله نيست. تحليل منطقاً به عرصه توليد کشانده ميشود (رجوع کنيد به کاپیتال جلد اول، بخش دوم، فصل ٦). ليکن فرمول فوق اصولاً تصويرى از پروسه توليد بدست نميدهد. پروسه توليد ميبايد در فاصله مابين دو حلقه مبادله انجام پذيرد و فرمول فوق کل اين پروسه را صرفاً به صورت مقطع C خلاصه ميکند. اگر پروسه توليد (پروسه کار) را در فومول فوق دقيق‌تر عرضه کنيم اين فرمول بشکل زير تبديل ميشود:(١١)
(١)
به عبارت ديگر کالاهائى که سرمايه‌دار ميخرد به دو بخش وسايل توليد و نيروى کار تقسيم ميشود. پروسه کار، يعنى تبادل مادى نيروى کار و وسائل توليد انجام ميپذيرد و کالاى ثالثى ('C) توليد ميشود که در بازار فروخته شده و پول نهائى (M') حاصل ميگردد. از نقطه نظر مبادله معادلها در حلقه‌هاى مختلف، فرمول بسط يافته فوق تفاوتى با فرمول قبلى ندارد. در حلقه (M-C) سرمايه‌دار همچنان کالاهائى را مطابق ارزش آنها خريدارى ميکند. اين مبادله اينک دقيق‌تر فرموله شده است: سرمايه‌دار در حلقه خريد در واقع دو مبادله انجام ميدهد، وسائل توليد ميخرد (M-MP) و نيروى کار (M-L). در مبادله اول معادل ارزش وسائل توليد بنابه تعريف به صاحبان آن پرداخت شده است. همچنين، با فرض شرايط متعارف کارکرد سرمايه‌دارى (شرايط غير بحرانى) ارزش نيروى کار نيز به صورت مزد به صاحب آن (کارگر) پرداخت شده است (١٢). در حلقه فروش (C'-M') نيز مانند فرمول قبل کالاى تمام شده مطابق ارزش آن بفروش رسيده است. شک نيست که براى درک علت و چگونگى بسط ارزش (توليد ارزش اضافه) در فرمول بالا بايد به مرحله P يعنى پروسه کار دقيق شويم. ليکن اينجا نيز اشکال اساسى اين فرمول (تا آنجا که هدف توضيح منشاء ارزش اضافه است) خودنمائى ميکند. اين فرمول عليرغم اينکه نسبت به فرمول عام‌تر (M-C-M') تصوير روشن‌ترى از پروسه کار بدست ميدهد، همچنان در سطح بيان دگرسانى بيرونى سرمايه - يعنى تحول سرمايه از شکل پولى، به شکل مولد، و سپس به شکل کالائى و مجدداً به شکل پولى - محدود ميماند. از نظر تحليلى اين فرمول در همان سطحى از انتزاع قرار دارد که فرمول (M-C-M'). فرمول بسط يافته دوم، مکان پروسه کار را در سير گردش و بازتوليد سرمايه مشخص ميکند، اما آن را صرفاً در شکل مادى و فيزيکى آن، يعنى در سطحى که در ابتداى اين بخش گفتيم، عرضه ميکند. پروسه کار در اين فرمول تنها اين را نشان ميدهد که کارگران با استفاده از ابزار توليد و مواد خام، کالاهاى ديگرى توليد ميکنند و ابدا اين نکته را توضيح نميدهد که چگونه ارزش کالاهاى بدست آمده از جمع ارزش کالاهائى که در توليد آن بکار رفته است، بيشتر است. اينجا پروسه کار به مفهوم عام آن، به مفهوم پروسه‌اى که در تمام نظامهاى اجتماعى مشترک است، به معناى پروسه‌اى که در طى آن ارزش مصرف توليد ميشود، عرضه ميگردد. حال آنکه همانطور که قبلا گفتيم براى توضيح چگونگى بسط ارزش (توليد ارزش اضافه) ميبايد پروسه کار را از ديدگاه توليد ارزش، و نه ارزش مصرف، بررسى کرد. اين خصلت ويژه پروسه کار در نظام سرمايه‌دارى است که "شرايط کلى توليد" (کار و وسائل کار) بيان ارزشى مييابند و لذا براى بيان چگونگى توليد ارزش اضافه ميبايد دقيقاً به دنبال فرمول و يا رابطه‌اى بگرديم که رابطه متقابل کار و وسائل کار را نه به صورت رابطه ميان اشياء مختلف با کيفيت‌هاى مختلف، بلکه بمثابه رابطه‌اى ميان کمّيات مختلفى از يک چيز (ارزش) نشان دهد. پس واضح است که چرا مارکس براى توضيح جوهر و ماهيت سرمايه (بسط ارزش) در چهارچوب فرمول بالا و توضيح سير دگرسانى سرمايه محدود نميماند (پايين‌تر نشان خواهيم داد که چگونه تعابير انحرافى مساله وابستگى ازهمين درک صورى از سرمايه و مقولات و مفاهيم مربوط به سير گردش، حرکت ميکنند). مارکس براى توضيح چگونگى توليد ارزش اضافه و تبديل پول به سرمايه فرمول ديگرى عرضه ميکند که بيان فشرده خطوط عمده تئورى استثمار و استنتاجات پايه‌اى او در مورد قوانين حرکت اقتصادى سرمايه‌دارى و تناقضات درونى سير انباشت سرمايه است. اين فرمول سرمايه را نه بر اساس اشکال مختلفى که در سير گردش خود، در حرکت بيرونى خود، ميپذيرد (پول، کالا، وسائل توليد) بلکه بر پايه تجزيه درونى آن به سرمايه ثابت و متغير، عرضه ميکند. مارکس با کشف خصلت دوگانه نيروى کار (بمثابه يک کالا) نشان ميدهد که اين در حقيقت بخش متغير سرمايه، يعنى سرمايه‌اى که صرف خريد نيروى کار ميشود، است که بسط مييابد. نيروى کار تنها کالائى است که "مصرف آن توليد ارزش جديد مينمايد". ابزار توليد و موادخام صرفاً ارزش بخش مستهلک شده و مصرف شده خود را به کالاى نهائى منتقل ميکنند. حال آنکه از مصرف نيروى کار در پروسه توليد، ارزش اضافه بيشترى از ارزش نهفته در نيروى کارِ صرف شده عايد ميشود. اساس توليد ارزش اضافه استثمار کار است. فرمولى که مارکس براى بيان ماهيت و جوهر سرمايه عرضه ميکند فرمول آشناى زير است (١٣).
(٢)
کل ارزش W = ارزش اضافه S + سرمايه متغير V + سرمايه ثابتC

برخلاف فرمول قبل که شرح اشکال و کيفيات مختلفى بود که سرمايه در سير گردش بخود ميپذيرد، فرمول بالا سرمايه را بر حسب کميّت ارزش عرضه ميکند. اجزاء مختلف فرمول (سرمايه ثابت، سرمايه متغير و ارزش اضافه)، همه صرفاً بمثابه کمّيات مختلفى از يک درونمايه واحد، يعنى ارزش، در فرمول ظاهر ميشوند، اينکه اين اجزاء به صورت چه ارزش مصرف‌هايى متجسم ميشوند در روابط موجود ميان اين اجزاء بى تاثير است (همين قدر کافى است که بدانيم عوامل مادى سرمايه ثابت را وسائل توليد و عوامل مادى سرمايه متغير را وسايل معيشت تشکيل ميدهد، ارزش اضافه ميتواند در هر نوع کالائى متجسم شده باشد). اين انتزاع از شکل کنکرت وسائل توليد، مصرف و محصولات پروسه کار، انتزاعى عينى و واقعى است که در جامعه سرمايه‌دارى عملاً اتفاق ميافتد و توضيح چگونگى بسط ارزش بدون بازشناختن اين خصلت ويژه جامعه سرمايه‌دارى ممکن نيست. سرمايه ارزشى است که بسط مييابد، اين جوهر سرمايه است. در تبديل پول به سرمايه، نقطه آغاز اين پروسه بسط ارزش پول است اما:
"بخودى خود اين مقدار پول، تنها در صورتى ميتواند سرمايه تعريف شود که با هدف زياد شدن بکار گرفته شود و مشخصاً براى زيادشدن خرج شود... بنابراين در اين بيان ساده از سرمايه (يا سرمايه بعد از اين) بمثابه پول يا ارزش، همه اتصالات با ارزش مصرف گسيخته و نابود شده‌اند. حتى از اين بارزتر حذف تمام نشانه‌هاى ناخواسته و بالقوه گيج کننده پروسه واقعى کار است (توليد کالا و غيره). باين دليل است که خصلت و خصيصه ويژه توليد سرمايه‌دارى چنين ساده و انتزاعى متجلى ميشود. اگر سرمايه اوليه مقدار ارزشى برابر x باشد، اين تنها هنگامى به سرمايه بدل ميگردد و هدف آن حاصل ميشود که به x + Δx تبديل شود يعنى به مقدارى پول و يا ارزش که برابر باشد با مبلغ اوليه بعلاوه مقدارى مازاد مبلغ اوليه؛ به بيان ديگر وقتى که به مقدار معينى پول بعلاوه پول اضافه، مقدار معينى ارزش بعلاوه ارزش اضافه، تبديل گردد. بنابراين توليد ارزش اضافه - که شامل حفظ ارزش اوليه پيش‌ريخته است - بمثابه هدف تعيين کننده، نيروى محرکه و نتيجه نهائى توليد سرمايه‌دارى تظاهر مييابد" .("نتايج" صفحه ٩٧٦ تاکيدات از مارکس)
به اين ترتيب مارکس در تمايز با فرمول اول که شرح تحول کيفى سرمايه بود، جوهر توليد سرمايه‌دارى و رابطه سرمايه را از مؤلفه کمّى آن، بر پروسه زياد شدن ارزش، پايه ميريزد، و فرمول ٢، که چکيده توضيح چگونگى بسط ارزش است دقيقاً فرمولى است که ميبايد در شناخت سير حرکت سرمايه از آن آغاز کرد. مارکس سپس از خود سؤال ميکند که چگونه x به x + Δx تبديل ميشود؟ چگونه سرمايه بسط مييابد؟ و در پاسخ به اين سؤال است که مارکس قدم به قدم، با توضيح مکان سرمايه متغير در تجزيه درونى کل سرمايه و با توضيح خصلت دوگانه نيروى کار، شکل عام x + Δx را به صورت فرمول ٢، يعنى C+V+S ، عرضه ميکند. مارکس پس از استخراج اين فرمول چنين نتيجه‌گيرى ميکند:
"بنابراين نقش عملى‌اى که ويژه سرمايه به معنى اخص کلمه است، توليد ارزش اضافه است، که همانطور که بعدا نشان خواهيم داد چيزى جز توليد کار اضافه، تملّک کارِ بلاعوض، در جريان پروسه واقعى توليد نيست. اين کار، کار بلاعوض، خود را در ارزش اضافه متجلى ميکند و عينيت ميبخشد". (" نتايج" صفحه ٩٧٨، تاکيدات از مارکس)
به اين ترتيب وقتى ما از ضرورت حرکت از جوهر رابطه سرمايه و سپس توضيح اشکال مختلف عملکرد مشخص سرمايه و نظام سرمايه‌دارى سخن ميگوييم، دقيقاً به ضرورت حرکت از فرمول دوم تاکيد داريم. اين فرمولى است که مارکس مفاهيم پايه‌اى نقد اقتصادى خود را از جامعه سرمايه‌دارى از آن استخراج ميکند، مفاهيمى که ميبايد در اولين قدم به مثابه بُرنده‌ترين ابزار تئوريک و تحليلى، به وسيله مارکسيستها آموخته و بکار بسته شوند. در مورد مقولات سرمايه ثابت، سرمايه متغير و ارزش اضافى قبلاً توضيح داديم. مقولات و روابط پايه‌اى ديگرى را که ميتوان بلافاصله بر مقولات فوق بنا کرد، به طور خلاصه و فهرست وار ذکر ميکنيم.
به همين ترتيب مارکس قوانين و روابط پايه‌اى حرکت سرمايه را نيز در عميق‌ترين سطح، بر مبناى همين فرمول عرضه ميکند و توضيح ميدهد: قانون تمرکز و تراکم سرمايه، قانون گرايش نزولى نرخ سود، تقسيم کل سرمايه اجتماعى به بخش‌هاى مختلف (وسائل توليد، وسائل مصرف - ضرورى و تجملى)، بازتوليد گسترده و انباشت، قيمت‌هاى توليد و متوسط شدن نرخ سود، کار مولّد و غيرمولد و... بطور خلاصه تحليل قوانين عمومى انباشت و حرکت سرمايه و تناقضات درونى آن همه و همه قبل از هر چيز، بر فرمول فوق که چيزى جز بيان فشرده چگونگى توليد ارزش اضافه، چگونگى بسط ارزش از طريق استثمار کارمزدى، نيست متکى است. حال پيش از آنکه به بحث پيرامون مکان اين دو فرمول در تحليل مساله وابستگى وارد شويم، لازم است يکبار ديگر هر دو را در کنار هم ارائه دهيم: فرمول اول بيانگر سير دگرسانى بيرونى سرمايه و تحول آن از شکلى به شکل ديگر است.
(١)
همانطور که گفتيم اين فرمول نمود خارجى سرمايه و بيانگر دقايق مختلف تبلور آنست، و دقيقاً به همين اعتبار بخودى خود نميتواند جوهر و اساس سرمايه را که بسط ارزش از طريق استثمار است توضيح دهد. فرمول دوم دقيقاً به توضيح جوهر و درونمايه سرمايه ميپردازد: (٢)
کل ارزش W = ارزش اضافه S + سرمايه متغير V + سرمايه ثابت C
درک رابطه اين دو فرمول و مکانى که هر يک در سطوح مختلف تحليل جامعه سرمايه‌دارى اشغال ميکنند شرط لازم شناخت قوانين و تناقضات حرکت سرمايه و همچنين اشکال کنکرت تبلور آنست. (...) از نظر تئوريک تمام هنر "علم" اقتصاد بورژوائى در اينست که از فرمول ٢ پرده پوشى کند، و منشاء ارزش اضافه و سود طبقه سرمايه‌دار را، که چيزى جز استثمار طبقه کارگر نيست، مخفى نگاه دارد.

زیرنویس ها
-------------------
)١٠( واضح است که مبادله نابرابر چگونگى وجود ارزش اضافه را توضيح نميدهد، چرا که در چنين صورتى سود يکى از طرفين مبادله در حکم ضرر طرف ديگر است و اين سود و زيان‌هاى متقابل در سطح کل سرمايه در جامعه يکديگر را خنثى خواهند کرد. به اين ترتيب توليد ارزش اضافه در سطح کل سرمايه در اجتماع نميتواند به مبادله نابرابر صاحبان کالا نسبت داده شود. براى توضيح دقيق اين مساله رجوع کنيد به جلد اول سرمايه، فصل پنجم، "تضادهاى موجود در فرمول عمومى سرمايه". مارکس در اين فصل به روشنى نشان ميدهد که اصولاً منشاء ارزش اضافه نبايد در عرصه گردش جستجو شود و تضاد فرمول عمومى سرمايه را چنين خلاصه ميکند: "بنابراين، اين غير ممکن است که سرمايه بوسيله عرصه گردش توليد شود، و باز به همان اندازه غير ممکن است که سرمايه منشائى جدا از عرصه گردش داشته باشد. پس منشاء آن ميبايد هم در عرصه گردش باشد و هم نباشد، لذا ما به نتيجه‌اى دوگانه رسيده ايم". ( جلد اول صفحه ١٦٣) )١١( براى توضيح شکل گسترده فرمول عمومى سرمايه (فرمول اول در بحث ما) و مطالعه وجوه مختلف حلقه‌هاى مبادلاتى و نيز گردش عوامل و اجزاء مختلف اين فرمول رجوع کنيد به سرمايه جلد دوم فصل‌هاى اول تا چهارم. )١٢( در جامعه سرمايه‌دارى "ارزش نيروى کار، مانند هر کالاى ديگر بوسيله زمان کار لازم براى توليد و لذا باز توليد اين کالاى معين تعيين ميشود... با فرض وجود خودِ کارگر، توليد نيروى کار همانا باز توليد آن و بعبارت ديگر بقاى او است. براى بقاى خود، کارگر به مقدار معينى وسائل معيشت نياز دارد و بنابراين، زمان کار لازم براى توليد نيروى کار همانا زمان کار لازم براى توليد اين وسائل معيشت است؛ بعبارت ديگر ارزش نيروى کار، ارزش وسائل معيشتى است که براى بقاى کارگر لازم است" جلد اول صفحه ١٦٧. براى توضيح رابطه مزد (بهاى نيروى کار صرف شده در مدت معين) و ارزش نيروى کار رجوع کنيد به جلد اول، فصل ١٩ "تبديل ارزش نيروى کار به مزد". )١٣( براى توضيح چگونگى استخراج اين فرمول رجوع کنيد به سرمايه جلد اول، فصل‌هاى ٨ و ٩ و همچنين به "نتايج بلافصل پروسه کار".

No comments: