با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Wednesday, October 22, 2008

بحران و آینده سرمایه داری از سارکوزی تا دکتر کردان!

مصطفی صابر

بحران جهانی اقتصادی بنوعی یک بحث جهانی را دامن زده است. کمابیش بهمان سرعتی که سرمایه مالی در جستجوی سود از این سر کره ارض به آن سو حرکت میکند، افکار، پیش گویی ها، راه حل ها و نگرانی ها هم در حرکت اند. در مرکز این گفتگوی جهانی و در صدر اخبار و تفاسیر میدیا یک چیز برجسته است: سرمایه داری و بحران های اجتناب ناپذیرش؛ و سرانجام آن. گویی خود بازار جهانی کتاب کاپیتال مارکس را جلوی میلیاردها انسان باز می گشاید و با صدای بلند و گاه طنز آمیز قرائت میکند.

طنز البته از کاپیتال نیست. بلکه در سخنان سردمداران و سیاستمداران امروز دنیا و واکنش هایشان نسبت بحران و سرانجام سرمایه داری است. از همه مضحک تر شاید صحبت های مومیایی های حاکم بر ایران است. امثال خامنه ای و احمدی نژاد که گویا گفته بودند سقوط شوروی پایان کمونیسم بود و بحران اخیر هم پایان لیبرال دمکراسی است، و در نتیجه دوره اسلام و امام زمان شروع شده است! پایین تر به این اظهارات هم اشاره میکنیم اما اجازه بدهید ابتدا به سخنان نمایندگان مقعول تر سرمایه در سطح جهانی نگاهی بیندازیم.

چگونه میتوان تضمین کرد؟

به نقلی از "سارکوزی" رئیس جمهور فرانسه در چند روز پیش دقت کنید:
"ما نیاز داریم که باهم یک سرمایه داری بازسازیم که احترام بیشتری به انسان، احترام بیشتری به سیاره (زمین)، احترام بیشتری به نسل بعدی بگذارد و به این سرمایه داری پایان دهیم که مفتون جستجوی دیوانه وار سودهای کوتاه مدت شده است."

به تعارفات ایشان در مورد "انسان و سیاره و نسل آتی" بعدا میپردازیم. شکوه جناب سارکوزی در واقع از آن سرمایه داری است که دیوانه وار دنبال "سودهای کوتاه مدت" است. نسخه ایشان طبعا باید ساختن یک سرمایه داری با سودهای بلند مدت و حساب و کتاب دار باشد: آی سود، آی سود، چگونه میشود تو را تضمین کرد؟ چگونه جلوی تنزل نرخ تو را میتوان گرفت؟

این تمام چیزی است که سارکوزی در جستجوی آن است که البته به آسانی می یافت نشود. مارکس خیلی وقت پیش علت آنرا دقیقا توضیح داده بود: هراندازه که سرمایه برای کسب سود تلاش میکند، ناگزیر بارآوری کار اجتماعی را که منشاء ارزش اضافه است بالا میبرد. ولی دقیقا بهمین علت دائما نسبت کار زنده به کل سرمایه و لذا نرخ سود را کاهش میدهد. تنزل نرخ سود همچون شمشیری بالای سر سرمایه همواره چرخ میزند و سرانجام و بطور اجتناب ناپذیری فرود می آید. و این وقتی است که بحران اقتصادی رخ میدهد. اما بحران فقط درد نیست، درمان هم هست. به قیمت خانه خرابی میلیونها انسان بحران در عین حال راه علاج موقتی بن بست سرمایه داری است. سرمایه داری با بحران های عظیم و عظیم تر تکرار شونده، با از میدان بدر کردن سرمایه های "نالایق" که سودآوری لازم را ندارند، با پایین آوردن سهم کار زنده و بالا بردن سهم سود سرمایه و در نتیجه فراهم کردن شرایط دوره دیگری از رونق ادامه حیات میدهد. یعنی همان کاری که آقای سارکوزی و همه دولتمداران اروپا و آمریکا و ژاپن و چین و روسیه و استرالیا و کره جنوبی اینروزها عوامل انسانی انجام آن هستند. اختصاص بیش از سه تریلیون دلار برای خرید بانکهای ورشکسته و "سرمایه های بد" توسط آمریکا و دول اروپایی و آسیایی جز تلاش برای تخفیف تنزل نرخ سود در بازار جهانی نیست. این که آیا این تلاشها کافی است یا نه را جناب روح اعظم یعنی بازار باید تشخیص دهد. که البته بازار عینا مثل امام زمان ته یک چاهی نشسته است و کسی نمی تواند حالات ایشان را حدس بزند. تا ظهور نکند شما نمی دانید حالشان چطور است. فعلا حضرت باراز چراغ سبز نمی دهد و همین کل بورژواها را نگران کرده است. چرا که در پس بحران مالی میتواند یک بحران عظیم و همه جانبه اقتصادی خوابیده باشد. و همه نشانه ها بر چنین چیزی حکم میکند. برای مثال همین امروز رئیس سازمان جهانی کار از بیکار شدن 20 میلیون نفر دیگر در سطح جهانی خبر داد. همین امروز کارخانه های کرایسلر آمریکا در کانادا اعلام کرد که کاهش تولید و بیکارسازی ها در راه است. یعنی اینکه حتی این 3 هزار میلیارد دلاری که از کیسه مردم به "سرمایه های بد" بخشیدند ممکن است دود شود و هوا برود. آنوقت نه فقط بحران ادامه پیدا میکند که اوضاع بسیار وخیم تر از این خواهد شد. چقدر وخیم تر؟

دیالوگ بوش و سارکوزی

سارکوزی حرفهای فوق را دارد خطاب به جرج بوش و پیش از ملاقات با او در کمپ دیوید که دو روز پیش صورت گرفت بیان میکند. بطور تلویحی دارد بوش و نئوکنسرواتیسم را بعنوان نماینده این سرمایه داری افسار گسیخته و " دیوانه سودهای کوتاه مدت" جلوه میدهد. جواب بوش به این کلمات پرشور آقای سارکوزی در مورد ساختن نوع جدیدی از سرمایه داری که احترام انسان و زمین و نسل بعدی و صد البته "سودهای بلند مدت" را دارد، چه بود؟

اول بگوییم که بوش بهمراه بازار و نئوکنسرواتیسم و همه مدافعان بازار آزاد اینروزها حال چندان خوبی ندارد. همین طرح 700 بلیون دلاری نجات بانکها و دخالت آشکار دولت در ساحت مقدس بازار در واقع از اروپا آمد و بوش و دستگاه اجرایی اش با اکراه آنرا پذیرفتند. در نتیجه در مقابل تعرض سارکوزی در پز دفاعی قرار داشت. بوش پیشنهاد اصلی سارکوزی برای یک اجلاس عالی از سران گروه هشت بعلاوه کشورهای مهم دنیا (نظیر چین و هند وغیره) برای گفتگو در مورد آینده سرمایه داری و تعریف تنظیمات جهانی مالی را پذیرفت. اما در عین حال هشدار داد:

"همزمان با وضع مقررات و تغییرات ساختاری برای پرهیز از تکرار بحران اخیر، این اساسی است که ما مبانی سرمایه داری دمکراتیک را حفظ کنیم، یعنی تعهد به بازار آزاد، آزادی بنگاه های اقتصادی و آزادی تجارت." او ادامه داد: " ما باید در مقابل تحریکات خطرناک انزواگری اقتصادی مقاومت کنیم و سیاستهای بازار آزاد را ادامه دهیم که استاندارد زندگی را بالا برده و به میلیونها مردم جهان کمک کرده از فقر بگریزند."

خیلی جالب است، سارکوزی سرمایه داری را به زمین و انسان و آینده قسم میدهد و از شیفتگی اش به "سودهای کوتاه مدت" شکایت میکند. بوش مدعی میشود که خیر همین سرمایه داری موجود مورد شکایت سارکوزی میلیونها انسان را از فقر نجات داده است. روشن است که نه زمین و انسان سارکوزی و نه ادعای نجات انسانها توسط بوش هیچ کدام نکته اصلی نیست. پس معنی واقعی این دیالوک بوش و سارکوزی چیست؟

هیچ. هم بوش و هم سارکوزی میدانند که تداوم سرمایه داری بصورت سابق ممکن نیست. هردو دارند بسمت نوعی کنترل جهانی، نوعی نهاد جهانی مالی برای کنترل بازار گام برمیدارند. در واقع دعوا بر سر تعریف مختصات جدید سرمایه داری جهانی است. سارکوزی بر نقش بیشتر دول سرمایه داری و نظارت بر بازار تاکید میگذارد و بوش بر نقش بازار آزاد تاکید میگذارد. هردو هم میدانند که بازار و دولت سرمایه داری لازم و ملزوم یکدیگرند. اما این هنوز بنوعی صورت ظاهر بحث است. بحث واقعی این است: سهم من چیست؟ بحث سرانجام به هژمونی آمریکا و سهم شرکاء ختم خواهد شد. "مقرارت جدید" در واقع باید صحنه توازن قوای جدید در سطح جهانی را تعریف کند.

پایان لیبرال دمکراسی؟

در همین رابطه خوب است به اظهارات سران جمهوری اسلامی که اشاره کردیم بپردازیم. نه سقوط شوروی پایان کمونیسم بود و نه افول و سقوط نئوکنسرواتیسم پایان لیبرال دمکراسی است. به نظر من اتفاقا دنیا به سمتی میرود که گرایشات اصیل دو طبقه اصلی زمان ما یعنی بورژوازی و پرولتاریا در برابر هم صف آرایی خواهند کرد. کمونیسم کارگری و لیبرالیسم بورژوایی اتفاقا بیش از همه شانس دارند. در هر حال آنچه که مسلم است سقوط شوروی نه پایان کمونیسم که پایان سرمایه داری دولتی، اعم از نوع "کمونیستی" و شرقی آن، و یا نوع "دولت رفاه" و سوسیال دمکراسی و غربی آن بود. پایان جنگ سرد پایان سوسیالیسم بورژوایی بود و تازه زمینه را برای عروج سوسیالیسم و کمونیسم کارگری فراهم میکند. و افول راست جدید و نئوکنسرواتیسم نیز مصادف با پایان لیبرالیسم بورژوایی نخواهد بود. فراموش نکنیم که عروج راست جدید، نئوکنسرواتیسم با همه مخلفات آن، از پست مدرنیسم گرفته تا سر برآوردن قومی گری و اسلامی گری و انواع وحشی گری و قهقرا، اساسا ناشی از دوره خلاء ایدئولوژیک سیاسی بعد از پایان جنگ سرد بود. در غیاب جنبش های اصلی و قدرتمند اجتماعی، بویژه در غیاب یک سوسیالیسم واقعی و کارگری، هر جک و جانور سیاسی بورژوازی از آمریکا تا ایران برای دوره ای میدان دار شد. این دوره دارد پایان می یابد، اما پایان نئوکنسرواتیسم و راست جدید الزاما پایان لیبرالیسم بورژوایی نیست. برعکس الان تازه دست بردن به لیبرالیسم، چه بسا با تعابیر جدید و منطبق با اوضاع، بعنوان یک آبشن و شاید جدی ترین آبشن در مقابل بورژوازی قرار میگرد.

هم اکنون هم میتوان نشانه های آنرا دید. در همین دیالوگ بوش و سارکوزی هم میتوان این جهت گیری را حس کرد. بعد از افول نئوکنسرواتیسم فضای جامعه و سیاست بورژوایی به احتمال زیاد به چپ و به مرکز خواهد چرخید. البته به نظر من بازگست به دوره سوسیالیسم بورژوایی و یا ارائه انواع جدیدی از سرمایه داری "دولت رفاه" ممکن نیست. چرا که اساسا به این دلیل که اینبار سوسیالیسم بسرعت کارگری و مارکسی خواهد شد. آنچه که در ایران اتفاق افتاد، یعنی بر متن نقد سوسیالیسم بورژوایی یک کمونیسم کارگری مارکسی و تند و تیز سر برآورد، پدیده منحصر بفرد و ایرانی نخواهد بود. در نتیجه بورژوازی باید از نظر ایدئولوژیک فکر اساسی برای خودش کند و تنها منبع واقعی ای که دارد به نظر من لیبرالیسم است.

اشتباه نشود، این به معنی آن نیست که لیبرالیسم جواب حاضر و آماده ای برای بورژوازی دارد. ولی این سمتی است که احتمالا به طرف آن خواهند رفت. و این بمعنی آن هم نیست که الزاما موفق خواهند شد. از این نقطه نظر توجه به آنچه که اکنون در آمریکا در حال رخ دادن است جالب توجه است. اکنون بورژوازی آمریکا به خیال خود یک آس رو کرده است. اوباما. البته پیروزی بر بوش و مک کین توسط اوباما کار دشواری نیست. بوش و نئوکنسرواتیسم چنان خراب کرده است که حتی خود جمهوری خواهان استخواندار مکن کین و معاونش را مسخره میکنند. کسانی چون کولین پاول حمایت خود را از اوباما اعلام میدارند. اما مساله اوباما فی الواقع از وقتی شروع میشود که قدرت را در دست بگیرد. جواب مردم آمریکا را که طبق نظر سنجی ها 80 درصد شان از اوضاع ناراضی اند و بعد از بحران فعلی معلوم نیست چه به سرشان بیاید را به نظر من نمی شود با اوباما بازی داد. لااقل باید یک نوع دیگر اوباما بازی به صحنه بیاورند. نوعی که قطعا نمی تواند جا پای بوش بگذارد. آنوقت چه بسی اوباما از آقای سارکوزی امروز هم بیشتر در مورد "انسان و زمین و نسل آینده" موعظه کند. اما حتی این شیرین زبانی ها که برای مهار نارضایتی مردم از وضع موجود است فضای جامعه را چپ میکند. این توهم بالایی هاست که فکر میکنند میتوانند مردم را در نقطه ای که خود میخواهند متوقف کنند. در نتیجه در خود همان آمریکا هم باید در انتظار تحولات سیاسی بسیار متفاوتی بود.

عروج کمونیسم کارگری

تا اینجا ما فقط یک روی سکه جدال طبقاتی را وارسی کردیم. کوشش کردیم سمت و جهت عمومی حرکت بورژوازی را با مفروضات فعلی حدس بزنیم. اما این بررسی طبعا هنوز ناقص است. چرا که در دنیا غول اجتماعی بسیار عظیم و خفته ای وجود دارد که هنوز سر بلند نکرده است. گوشه هایی از قدرت عظیم این غول را برای مثال در جریان تظاهرات های میلیونی ضد جنگ آمریکا علیه عراق دیدیم. اما فقط گوشه ای و آنهم زود گذر و بی سرانجام. این غول هردم وسیع و عظیم تر میشود. گرچه خاموش است اما به دقت اوضاع را زیر نظر دارد. میداند کل این جهان و این سیاره مورد اشاره آقای سارکوزی بردوش او میچرخد. و میداند که در عین حال همه مشقات ناشی از همین دنیا و از جمله همین بحران فعلی بر سر او خراب میشود. هر تکان جدی که این غول به خود بدهد همه معادلات سیاسی و ایدئولوژیک دنیا را عوض خواهد کرد. برای مثال در مقابل همین 3 هزار میلیارد دلار پول یامفتی که تقدیم سرمایه داران محترم شده است اینجا و آنجا غرولند کرده و می بینید که چطور آقای سرکوزی و بنوعی بوش در سخنان خود مجیز او را میگویند.
نکته اینجاست که این غول در یک گوشه زمین و آنهم گوشه مهمی که از چشم کسی پنهان نمی ماند بیدار شده است: ایران.

تا آنجا که میتوان فهمید جامعه ایران اکنون یکی از سیاسی ترین و قطبی ترین جوامع امروز جهان است. جنبشی عظیم و پرقدرت در جامعه جریان دارد که میخواهد اوضاع را عوض کند و قطعا عوض خواهد کرد. جمهوری اسلامی در نوک حمله این موج اجتماعی عظیم قرار دارد. اگر کسی هنوز به قدرت و وسعت این جنبش باور ندارد سخنان کردان وزیر کشور جمهوری اسلامی در هفته گذشته در این رابطه قابل توجه است. (در ضمن با همین صحبت ها معلوم شد مدرک دکترای ایشان صحت داشته است. شاید نه به اندازه دکتر حجاریان ولی در حد خود یک دکتر واقعی جمهوری اسلامی است.) لیست "چالش های امنیتی" که ایشان برای جمهوری اسلامی بر شمرد تقریبا همه چیز را در بر میگرد:
"ناسیونالیسم قومی" ، "فرقه گرایی مذهبی" ، "جنبش حقوق بشر"، "دموکراسی‌خواهی در مقابل مردم‌سالاری دینی"، "سکولاریسم"، "جنبش مجازی و اینترنتی"، "جنبش روشنفکری بیمار"، "خرافه‌گرایی"، "محیط زیست"، "مسئله‌ فمنیست و مدرنیسم در مقابل سنت"، " سندیکاها"، "جریان‌های دانشجویی"، "فضای رسانه‌ای از طریق عملیات روانی، فضای بدبینی، سیاه‌نمایی، هویت‌سازی و بی‌اعتمادی و ناکارآمدی و ایجاد مطالبات جدید" و غیره. دست آخر ایشان حتی بازار که سنتا پشت پناه جنبش اسلامی بوده را هم جزو "چالش های امنیتی" قرار داد: "این (اعتصاب اخیر بازار) نشان می‌دهد حتی از بزرگ‌ترین ابزارهای انقلاب (یعنی بازار) ، قدرت سوءاستفاده وجود دارد و برای انقلاب اسلامی مسئله‌ بازار مسئله بزرگ و مهمی است."

اینکه چطور دکتر کردان خسن و خسین میکند و مثلا چیزهایی نظیر "خطر وهابیت" و "خرافه گویی" را در کنار "سندیکا" (بخوانید خطر اعتصابات کارگری) و یا در کنار "ایجاد مطالبات جدید توسط رسانه ها" (بخوانید توسط کانال جدید) قرار میدهد فعلا بحث ما نیست. این فقط نشان میدهد که آن مدرک دکترا بیخودی دست ایشان نیامده است. اما اظهارات او در هر حال به اندازه کافی روشن است که هر جنبده ای در ایران رژیم حاکم را بوحشت می اندازد. اینکه جمهوری اسلامی با یک چنین جامعه ای و با کاهش شدید قیمت نفت و فشارها و مشکلات بین المللی و دعواهای درونی (که کردان هم میگوید تازه وارد "چالش های درونی" نشده است)، چه میخواهد بکند جوابش را به امام زمان شان واگذار میکنیم. اما خیلی روشن است وقتی که این موج اجتماعی که محور و نیروی قطعی آن جنبش طبقه کارگر است با تمام قدرت برخیزد و بخصوص وقتی تحت رهبری کمونیسم کارگری و حزب ما باشد بی تردید تنها به ریشه کن کردن جمهوری اسلامی قناعت نخواهد کرد. بلکه ریشه های آن شرایطی که موجب قدرت گیری جمهوری اسلامی شد یعنی سرمایه داری را هم بیرون خواهد آورد. و این جهان را تغییر خواهد داد.

در 30 سال گذشته ایران خمینی و خاتمی و احمدی نژاد تقریبا همواره در صدر اخبار جهان بوده است. این تنها انعکاس وراونه قدرت طبقه کارگر و انقلاب 57 است. انقلاب 57 قدرت بورژوازی به طور کلی را به چالش کشید و سرکوب کنندگانش هرگز روی آرامش به خود ندیدند. تلاش و تقلا برای بازگرداندن آرامش مطلوب بورژوازی در جامعه ایران با جایگاه مهم ژئوپلتیکی که دارد در تمام این سالها به صدر خبرها رانده شد. ایران تحت حاکمیت کارگران و مردم، ایران سوسیالیسم پیروزمند، ایران آزادی و برابری و هویت انسانی به مراتب بیشتر مورد توجه جهان و بویژه کارگران و توده های محروم قرار خواهد گرفت. انقلاب سوسیالیستی در ایران الهام بخش همه کارگران جهان یعنی اکثریت عظیم ساکنان این سیاره خواهد بود. باید دید سرکوزی های آنوقت چگونه میخواهند سود و سرمایه داری و انسان و زمین و نسل آینده را کنار هم توضیح دهند؟
19 اکتبر 2008

1 comment:

Unknown said...

ایهالناس مسلمان کشی‌یکی‌از سرگرمیهای جدید برای کشورها و دولتهای مسلمان و غیره مسلمان شده. جالب اینجاست که دوستان عزیز آقای احمدی خره،چین و شوروی، قبل از شمارش آرای انتخابات به ایشون تبریک گفتند. کشور چین و شوروی یک ساعت بعد از انتخابات به آنترینژاد تبریک گفتند تو نگو اینها با هم یه قرارهایی دارند و آنهم سرگرمی هست که هر ستاشون دوست دارند و آن هم، مسلمان کشی‌. در ارومجی چین و در چچنیا شوروی و در ایران عزیز دولتها همه مشغول مسلمان کشی‌هستند.احمدی‌نژاد ممکن که خایهٔ امریکا و انگلیس را نمیمالد ولی‌ خوب خایهٔ چین و شوروی را ما چ می‌کند. هی‌نماز جمعه داد میزنم مرگ بر یهودی و صهیونیست تو نگو پولدارترین ادمهایی که شوروی را اداره میکنند یهودی هستند. هر هفته میرم نماز جمعه داد میزنم مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس تو نگو مسلمان کشهای اصلی‌، چین، شوروی و همین رئیس جمهور قلابی خودمون آقای احمقی خره جنایتکار هستند.
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»