با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Thursday, October 16, 2008

پرولتاریا، سوسیالیسم، کمونیسم و نقش احزاب کمونیست کارگری!

منصور حکمت

(توضیح: این بخش پایانی و سوال و جواب سمینار دوم مبانی کمونیسم کارگری (جلسه دوم) ژانویه 2001 است که در چند شماره گذشته جوانان کمونیست متن کتبی آنرا برای اولین بار منتشر کردیم. ما هفته آینده کل این سمینار مهم منصور حکمت را بصورت ضمیمه جوانان کمونیست منتشر خواهیم کرد تا بطور یکجا در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
در این سمینار منصور حکمت میکوشد بویژه برای نسل جدید روی آورندگان به حزب توضیح دهد که کمونیسم کارگری چگونه فکر میکند و مبانی اعتقادی آن چیست. در این آخرین بخش او به تعریف و تفکیک چند مقوله کلیدی میپردازد که اهمیت زیادی دارد. پرولتاریا کیست؟ رابطه سوسیالیسم و طبقه کارگر چیست؟ سوسیالیسم کارگری چیست؟ کمونیسم کارگری چیست و رابطه اش با سوسیالیسم کارگری چگونه است؟ حزب کمونیست کارگری در کجا قرار میگرد و جایگاه اش چیست؟ اینها سوالاتی است که او اینجا البته خیلی سریع و فشرده به آنها می پردازد. اما سرنخ ها و ابزارهای تئوریکی بسیار مهمی بدست میدهد. همچنین نکته ای که در پایان صحبت مجددا بر آن تاکید میگذارد باید بقول خودش بویژه مورد توجه اکید همه کسانی قرار گیرد که میخواهند به این حزب و جنبش بپوندند. و آن این است که سنت فکری کمونیسم کارگری در عین حال "روایت معینی از مارکسیسم" است. روایتی که باید آنرا مطالعه کرد و فرا گرفت.
ما سعی کرده ایم تا به اصل گفتار شفاهی وفادار بمانیم و تغییرات انشایی را تنها آنجا انجام داده ایم که کتبی کاری در زبان فارسی ناگزیز میکند. هرجا کلمه یا عبارتی را بمنظور مفهوم کردن متن اضافه کرده ایم - و در این بخش بخاطر تنگی وقت و تند تند صحبت کردن منصور حکمت، این موارد نستبا زیاد است - آنها را در پرانتز قرار داده ایم. تیتر و سوتیترها را ما متناسب با متن انتخاب کرده ایم و در اصل نیست. در ضمن میتوانید فایل آدیوی این سمینار را نیز از سایت جوانان کمونیست دریافت دارید. جوانان کمونیست)


سمینار دوم کمونیسم کارگری ژانویه 2001
ارکان اعتقادی کمونیسم کارگری (بخش پایانی)

رابطه حزب و طبقه... (وقت نیست) من سعی می کنم درعر ض ۴ الی ۵ دقیقه (نکاتی را) بگویم. فرق بین (مقولات) مبارزه طبقاتی، سوسیالیسم کارگری، کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری (چیست) هر کدام از این ها کجا مطرح می شوند؟ در طیفی از مبارزه طبقاتی تا مبارزه حزبی، از این مقولات چه تعاریفی می شود به دست داد؟

طبقه تا حزب، حلقات واسط

همانطور که گفتم مبارزه طبقاتی یک کشمکش جاری است. ایدئولوژی ویژه ای بر آن ناظر نیست. ایدئولوژی ها و سیاست ها بعدا خودشان را به مبارزه طبقاتی عرضه می کنند و مبارزه طبقاتی بسته به این که چه ایدئولوژی چه وزنی در آن پیدا می کند جنیش های اجتماعی را به بار می آورد. برای مثال جنبش کمونیستی ، جنبش ناسیونالیستی، جنبش اصلاح طلب، جنبش تریدیونیونی، این ها جنبش هایی هستند که خودشان در صفحه مبارزه اجتماعی مطرح می کنند و یک نفوذی به دست می آورند. بنا برا این از مبارزه طبقاتی ما به جنبش های اجتماعی می رسیم و هنوز مقوله احزاب بعد تر و (در سطحی) کنکرت تر مطرح می شود.

جنبش های اجتماعی روی دوش تمایلاتی قرار دارند که در آن طبقات هست. برای مثال جنبش سوسیالیستی در طبقه کارگر الان یک تمایل غریضی است. یک موقعی کمونیست ها می گفتند که سوسیالیسم باید ازخارج به درون طبقه برود. لنین (اینرا) می گفت. خوب الان دیگر از خارج به داخل طبقه رفته است. خیلی ممنون، دیگر (سوسیالیسم) درون طبقه است! کمونیسم یک بخشی از خود طبقه کارگر شده است. سوسیالیست بودن یکی از مشحصه های طبقه کارگر شده است. هر جا کارگران اعتراض کنند، الان دیگر بعد از این همه سال کمونیسم و بلشویسم و فعالیت مارکسیستی و جنگ های طبقاتی در جوامع، کمونیسم و سوسیالیسم دیگر بخشی از خود طبقه است. بخشی از طبقه بطور عادی سوسیالیست است، حتی اگر احزاب سیاسی فعالیت نکرده باشند. (این بخش طبقه) می داند سوسیالیسم چیست. می داند مارکس کیست. و (این پدیده) بخشی از داده های جامعه امروز است.

سوسیالیسم کارگری به آن جنبشی در درون طبقه کارگر می گوییم که آگاهانه ضد کاپیتالیست است . می داند که دردش (حاکمیت) این کاپیتالیسم است و باید آن را برطرف کرد. منتهی این (تعریف) خیلی ها را در بر می گیرد. از سوسیالیست های مسیحی- که در بین کارگر ها هستتند، یک شاخه هایی از laber movment (جنبش کارگری) سوسیالیست های مسیحی اند، که فکر می کنند مسیحیت خیر بشر را خواسته ولی (اینها) خودشان را سوسیالیست می دانند- تا سوسیالیست های گرایشات مختلف در طبقه هستند. سوسیالیسم کارگری لزوما کمونیسم کارگری نیست. هر کسی در طبقه خود را سوسیالیست بداند و بگوید کاپیتالیسم علت بدبختی ماست، این سوسیالیست کارگری است.

من کمونیسم کارگری را آن جنبشی تعریف می کنم - در خود این چهارچوب سوسیالیسم کارگری- که آگاهانه مارکسیست است. میگوید من مارکسیستم. باز معنی اش این نیست که مارکسیست هایی (را شامل میشود) که تبیین ما را از مارکس دارند، نه. این دیگر می شود حزب کمونیست کارگری.

حزب کمو نیست کارگری آن بخشی از جنبش سوسیالیسم کارگری است که روایتش از مارکسیسم را گفته و در برنامه اش نوشته است. این آن بخشی از جنبش کمونیسم کارگری است که (این به نوبه خود) بخشی از جنبش طبقه کارگر است و بخشی از مبارزه طبقاتی را دارد پیش می برد. ولی کمونیسم کارگری در طبقه وسیع تر است. افرادی در طبقه کارگر، محافل متعددی در طبقه کارگر و شاخه هایی که خودشان را مارکسیست می دانند و اصرار دارند بگویند ما مارکسیست هم هستیم (شامل جنبش کمونیسم کارگری اند.) اینها می توانند تحت تاثیر گرایشات چپ رادیکال باشند ولی مارکسیست هستند و مارکس برایشان ملاک است. هستند کسانی که می گویند کمونیست نیستیم، ما سوسیالیستیم، ما کارگریم. ولی به نظر من در محافل کارگری کسی که می گوید من مارکسیست هستم، جزئی از جنبش کمونیسم کارگری است. که یک جنبش اجتماعی است.

حزب کمونیست کارگری تازه بر دوش این ها به وجود می آید و همان طور که رفیق اعظم هم گفت اینطوری نیست که افراد را داریم و احزاب، یا طبقات را داریم و احزاب. بلکه یک مجموعه ای از پدیده های اجتماعی بین حزب و طبقه قرار می گیرد.

جنبش اجتماعی، این اولین چیزی است که بین حزب و طبقه قرار میگرد. (برای مثال) حزب دموکرات کردستان، حزبی است از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان. حزب خباط هم حزب دیگری ست از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان. و همین طور حزب " پ ک ک" یک حزب دیگر از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان است. و "اتحادیه میهنی" هم حزب دیگری است از جنبش ناسیونالیستی مردم کردستان. این جنبش ناسیونالیستی هر دوره با یک (تعداد) احزابی تعیین پیدا می کند، ولی تمایل وسیع تری است. (در چهارچوبه این جنبش) محافلی هستند، دیدگاه هایی هستند، آرمان ها و ایده آل هایی هستند که هر حزبی سعی می کند خود را به این ها وصل کنند و از این منبع نیرو بگیرد.

سوسیالیسم هم همینطور است. کمونیسم کارگری هم به ایده و آرمان سوسیالیسم در طبقه متصل است. آن جنبش سوسیالیستی و کارگری پیشی می گیرد به ما. کمونیسم کارگری به معنای "کارگران کمونیست"، بر وجود حزب کمونیست کارگری پیشی می گیرد. ولی حزب کمونبست کارگری یک تعین سیاسی تشکیلاتی معینی است. یک نوک کوه یخی است در طبقه که آگاهانه برای یک برنامه سیاسی معین روی این خطوط مبارزه می کند.

(بنا بر این) کمونیسم کارگری از حزب کمونیست کارگری وسیع تر است؛ سوسیالیسم کارگری از جنبش کمونیسم کارگری وسیعتر است؛ جنبش طبقه کارگر از جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر وسیع تر است؛ و مبارزه طبقاتی از همه این ها وسیع تر است و هر ابراز نارضایتی از وضع موجود را در بر می گیرد.

نقش احزاب کمونیست کارگری

می خواهم بگویم اینها مراحلی هستند که باید تعریف کرد. و ما به این معنی یکی از حرکت های سیاسی - حزبی هستیم که در متن جنبش کارگری قرار داریم، در متن جنبش طبقه کارگریم و داریم سعی می کنیم که طبقه کارگر به جای اینکه برود دنبال جنبش رفرمیستی برای مثال، یا برود دنبال نهضت ناسیونالیستی طبقه بورژوا، یا برود دنبال رفرمیسم طبقه بورژوا، بیاید دنیال این خط مشی سیاسی و بیاید دنبال این حزب سیاسی معین.

در نتیجه ما داریم بر سر آینده جنبش طبقه کارگر با بقیه گرایشات در طبقه کارگر دعوا می کنیم. دعوا یعنی اینکه جدل می کنیم، رقابت می کنیم و مبارزه میکنیم و سعی می کنیم کارگران این خط مشی را انتخاب کنند. این طور نیست که در غیاب ما کارگران خود به خود این خط مشی را داشتند.

سرنوشت ایران و جهان کاملا به این بستگی دارد که آیا احزاب کمونیستی کارگری به وجود می آیند که بروند خودشان را در این جدل بر سر پرچم سیاسی طبقه کارگر در جهان امروز دخیل بکنند یا نه؟‌ سعی کنند این پرچم باشد یا نه؟ اگر ما نباشیم یک چیزی در جنبش طبقاتی نیست! فکر نکنیم کارگر به طور اتوماتیک مثل ما را (از) خودش بیرون می دهد. بیرون نمی دهد! این پروسه (پیدایش حزب کمونیست کارگری) حاصل تلفیق جنبش های سیاسی، حاصل تکامل مبارزات فکری و حتی حاصل تکامل روابط انسانی معینی و اتفاقات فردی معینی است که اینطوری شده است. اینطور نیست که طبقه کارگر خود بخود از درون خودش احزاب کمونیستی کارگری بیرون می دهد. بیرون نمی دهد! اینجا (ایران، بیرون) داده و جای دیگر (بیرون) نمی دهد.

کمونیسم کارگری یک واقعیت است در طبقه کارگر، (گرچه) ضعیف است. در جنبش کارگری آلمان کارگرانی هستند که خودشان را مارکسیست می دانند و دارند سعی میکنند بگویند "مارکس این را گفته ". با رویزیونیست ها هم اختلاف دارند و با سوسیالیست های دیگر هم دعوا دارند. در جنبش (کارگری) انگلیس و فرانسه و خاورمیانه و خاور دور هم هست. کارگر کمونیست است، آگاهانه (مارکسیست) است. یعنی (اگر) بروی خانه اش یکهو می بینید مانیفست کمونیست را میدهد دست شما بخوانید!

این هنوز با سوسیالیسم کارگری به طور کلی، که علیه کاپیتالیسم حرف می زند و به لیبر پارتی هم رای می دهد و خودش را سمپات جناح چپ بورژوازی می داند، فرق دارد. سوسیالیسم کارگری یعنی آن جریانی که کارگر علیه کاپیتالیسم عمل می کند و می گوید من سوسیالیست هستم. آن وقت دیگر آنجا سوسیالیسم اش تفسیر بردار است. وقتی به جای لبیر پارتی قدیم (در انگلیس) ، نیو لیبر پارتی (حزب لیبر جدید) می خواست بیاید سر کار، یک بندی در اساسنامه اش، تحت عنوان مالکیت دولتی بر وسائل تولید را می خواست عوض کند. مالکیت دولتی را خط زدند تا از "لیبر قدیم" تبدیل به "لیبر جدید" بشوند. (طرفدار) لیبر قدیم به خودش می گوید سوسیالیست، چرا که طرفدار مالکیت عمومی بوده است. می خواهد برای مثال (راه آهن شهری) را در بخش دولتی نگه دارد ، به خودش می گوید سوسیالیست! او آگاهانه به خودش می گوید سوسیالیست. تعارف هم نمی کند. ولی در جنبش کمونیستی طبقه نیست. حتی آن کسی که به خود میگوید کمونیست اما مثلا بوردگیست است یا تروتسکیست است - نظیر کارگر ایتالیایی یا آلمانی- او لزوما در جنبش حزب کمونیست کارگری هنوز نیست. درسنت حزبی کمونیسم کارگری هنوز نیست. چون این دیگر سنت ماست و هر جند تا حزب که مثل ما فکر کنند در این سنت قرار می گیرند.

روایت معین از مارکسیسم!

رفقا من مجبورم بحث را اینجا تمام کنم. این مبحثی است که به زندگی و فعالیت سیاسی خیلی از کسانی که در این سالن هستند گره خورده است. من فکر می کنم درک کمونیسم کارگری هم بعنوان یک جنبش اجتماعی با خصوصیات ابژکتیو و داده خودش و ریشه های تاریخی و طبقاتی اش، و هم به عنوان یک دیدگاه آگاهانه سیاسی عقیدتی - که باید رفت (آنرا) خواند و دانست - این ها شرط های لازم برای شرکت فعال در این جنبش و پیروزی آن است. یعنی کسی که می خواهد بفهمد کمونیسم کارگری چیست، به خصوص آن کسی که می خواهد خود را بخشی از این جنبش تعریف کند، اولا باید به بعد اجتماعی، عینی و تاریخی این پدیده توجه کند و ثانیا باید دنیا را از دریچه این تبیین نگاه کند. (یعنی) مارکس را برود از این دیدگاه نگاه کند.

کسی که مارکس را دترمینستی نگاه کند، نقش انسان و پراتیک و انتخاب را در کمونیسم نبیند، به نظر من به جنبش کمونیسم کارگری تعلق ندارد. می رود در یک سنت دیگری (قرار میگیرد). چون از این حرف نتایج سیاسی دیگری می گیرد. چون نتایج سیاسی دیگری از دامنه عمل اش می گیرد. کسی که معتقد باشد جبر تاریخ خودش را پیاده می کند، وظایف معینی برای خودش قرار می دهد (و در عوض) کسی که معتقد است می تواند بر این روند تاثیر بگذارد وظابف دیگری در مقابل خودش قرار می دهد. می خواهم بگویم به از نظر سیاسی آدم ها به خاطر این دیدگاه ها به نتایج مختلفی می رسند.

در نتیجه خواست من این است که وقتی بحث کمونیسم کارگری را می خواهیم در ذهن مان تجسم کنیم به خودمان بگوییم: این یک تبیینی است از موقعیت عینی جامعه سرمایه داری و جنبش های اجتماعی و مبارزه طبقاتی، این توضیحی است بر وجود اجتماعی و عینی کمونیسم کارگری، و همچنین این روایتی است از مارکسیسم. برداشت معینی هم از مارکسیسم هست! اینطور نیست که اگر کارگر باشید و کمونیست باشید و در حزب کمونیست کارگری (باشید) در نتیجه با آن (کمونیسم کارگری) همفکر هستید. اینطور نیست! دیدگاهی که ما مطرح میکنیم، پرچمی که ما بلند کردیم، از نظر متدولوژیک، سیاسی، تئوریکی، تبیین اوضاع سیاسی، تبیین تئوری حزبمان، تئوری انقلابمان، (اینها همه) ویژه ماست. این آن چیزی است که ما می گوییم ما باید با آن قضاوت بشویم.

خیلی نکات را من اینجا از روی شان پریدم. من می خواستم درباره "حزب و قدرت سیاسی" و "حزب کمونیست کارگری و جامعه" حرف بزنم که وقت نیست و باید بگذارم برای یک مبحث دیگری. بهر حال اگر کسی صحبتی دارد بفرماید.


پاسخ به یک سوال:
پرولتاریا، سوسیالیسم، حزب

(در پاسخ به سوال یکی از شرکت کنندگان:) مقوله کارگر، که خیلی ها می گویند، چه کسی کارگر است و چه کسی نیست، چپ ها در این زمینه بحث داشته اند که پرولتاریا از چه کسانی تشکیل می شود؟ و کارگرها چه کسانی هستند و طبقه کارگر چیست و سوسیالیست های آن کدام ها هستند؟

به نظر من تعریفی که مارکس از پرولتاریا می کند میتنی بر تبیین عمومی اش از اقتصاد سرمایه داریست. (مارکس) هر مزد بگیری را کارگر تعریف نمی کند. مزد بگیر در قلمرو اقتصاد را کارگر تعریف می کند. مارکس مزد بگیر قلمرو ایدئولوژی را کارگر تعریف نمی کند. ژورنالیست ها هم حقوق می گیرند، مثلا ژورنالیست "سی ان ان" هم مزد و حقوق می گیرد. کشیشی که روز مزد کار می کند و به او حقوق می دهند از نظر مارکس کارگر نیست. برای مارکس پرولتاریا آن پدیده اقتصادی است که از دل تولید نوین، حالا چه در بخش مولد و چه در بخش غیر مولد، بیرون آمده است. این پرولتاریا است. هر عقیده ایی هم می تواند داشته باشد. عقیده آن پرولتاریا در پرولتاریا بودنش تاثیری ندارد. مرتجع باشد پرولتاریاست، نباشد هم پرولتاریاست. پرولتاریای محصول تولید بزرگ است.

آنجایی که بین پاسبانی که حقوق میگیرد با کارگری که حقوق می گیرد تفکیک می شود - اگر منظور بحثتان این باشد (خطاب به کسی که سوال کرده است)- (مربوط به) قلمرویست که هر کدام دارند در آن حقوق می گیرند. آیا این قلمرو اقتصاد است، یا روبنای ایدئولوژیکی جامعه است؟ یا قلمرو سیاست است؟ چون سرباز هم حقوق می گیرد. در نتیجه این تفکیک (بر مبنای قلمرو) هست.

این شروع بحث ماست. این پرولتاریا (محصول صنعت نوین) در این واژگونی جامعه ذینفع است. ولی سوسیالیسم باید یک جایی از این پروسه به صورت یک تعین معیین تری، یک تعین محدود تری از این طبقه خودش را نشان بدهد. بنا به تعریف این عده (یعنی پرولترها) سوسیالیست نیستند. سوسیالیسم محصول یک اعتراض است! بیشتز از اینکه محصول یک موقعیت عینی باشد، محصول اعتراض به آن موقعیت عینی است. و لزوما این اعتراض از درون خود این موقعیت در نمی آید. بالاخره افکار بشر هم در طول هفت هزار سال بخشی از واقعیت زندگی بشر است. شما نمی توانید فلاسفه یونان را خط بزنید و بعد منتظر سوسیالیسم در قرن بیست باشید، چرا که کارگر صنعتی به وجود آمده است. (در آن حالت) اصلا معلوم نیست صنعت بوجود آمده باشد. می خواهم بگویم این که مارکسیسم ادامه ماتریالیسم است، ادامه بحث دیالکتیک است این ها همه باید با هم جنبش سوسیالیستی در طبقه را رشد بدهد و نه (بطور) خود به خودی.

منتهی بحثی که ما می کنیم (اینست که) این سوسیالیسم بدرون طبقه رفته است. در نتیجه به طور عادی در ۹۹٪ مبارزات کارگری که در جهان می شود، خود به خود کارگر ها چپ هستند، سمپاتی شان یه چپ است و شعارهای چپگرایانه مطرح می کنند. و نه فقط راجع به خودشان بلکه راجع به بخش های دیگر جامعه (شعارهای چپ مطرح میکنند). کارگر جنبش سندیکایی همه جا طرفدار بهبود وضع مردم دیگر هم هست. شما این را در اتحادیه کارفرمایان نمی بینید! ولی جنبش سندیکایی در هر کشوری که بروید (وقتی) بهش می گویند (درباره) سفر بدون اجازه شوهر (نظرت چیست؟) می گوید باید (آزاد) باشد! چون کارگر دیگر چپ شده است. به نظر من کارگر در جهان سرمایه داری دیگر چپ شده است. چپ بودن کارگر را باید فرض گرفت.

ولی جنبش های سیاسی که می آیند و خودشان را به این چپ بودن عرضه می کنند و بگویند (که) من تبیین درستی هستم از نیازهای قلبی تو، من پرچم واقعی منافع توهستم، دیگر به نظر من آنها جنبش های سیاسی هستند که باید تاریخ خود اینها را نگاه کرد. این تاریخ در هر مرحله به پیشرفت آن یکی (مرحله) متصل است.

گفتم که در تاریخ افکار، نظرات ما ۱۵۰ سال پیش به وجود آمده بود. بحث ما از زمان مارکس تا حالا پیشرفتی نکرده است. شخصا فکر نمی کنم که بحث ما از زمان مارکس تا حالا از نظر فلسفی و متدولوژیک پیشرفتی کرده باشد. ولی چرا (این نظرات) در سال ۱۹۱۰ به جایی نمی رسد، در ۱۹۱۷ می رسد و ۱۹۲۶ دیگر نمی رسد؟ چرا این عقیده می تواند بعضا در حاشیه و بعضا در متن جامعه باشد؟ این به خاطر موقعیت عینی آن طبقه در مبارزه طبقاتی است. به نظر من هر جا که طبقه کارگر خودش و نیرویش در سیاست مطرح می شود، عقایدی که رشد کارگر به نفعشان است و انقلابی گری کارگر را می توانند به درستی نمایندگی کنند، به متن جامعه می آیند.

به یک معنی من هم جدایی و هم وحدت این دوتا (طبقه کارگر و مارکسیسم) را می بینم. به نظر من تاریخ مستقل عقاید کمونیستی را نیز باید بررسی کرد. پیدایش کمونیسم کارگری را باید هم در رابطه با رشد کارگر ایرانی و (رشد) جامعه صنعتی ایران نگاه کرد، و هم (اینطور نگاه کرد که) نتیجه کار ماها است. ممکن بود ما نباشیم و این بحث ها (کمونیسم کارگری) هم نباشد و او (طبقه کارگر) این خط را دنبال نکند و بشود چیزی شبیه ترکیه! مجبور نیست هرجا (طبقه کارگر) انقلاب می کند خط کمونیسم کارگری هم در آن رشد پیدا کند. بستگی دارد به اینکه دست بر قضا آن محافل فکری هم هستند که بتوانند این (کمونیسم کارگری) را به آن مبارزه عرضه بکنند . چون به هر حال این هم بخشی از همان واقعیت مادی است. مبارزه نظری، عقیدتی،‌ تلاش های فکری جامعه بشری و برای مثال بودن با نبودن مارکس (بخشی از واقعیت مادی جامعه است).

نمی دانم این چقدر جواب این سوال را (که طرح شد) میدهد، اما من فکر می کنم به یک معنی ما بخشی از جنبش طبقه کارگر هستیم. ولی بخشی از آن هستیم. نه بر کل جنبش طبقه کارگر محیط هستیم ، نه طبقه کارگر موظف است تماما مثل ما فکر کند و نه متاسفانه فکر می کند. ما یک بخشی هسیتم از طبقه ولی درون خود طبقه هستیم. این بخشی از آن جنبش است، بخشی از آن تمایلات است. پرچمی است در درون طبقه، حتی اگر من و شصتاد نفر دیگر که برای مثال حزبمان را می چرخانیم کارگر نباشیم. مهم نیست. این اندیشه ها از درون آن جنبش درآمده و ما هم داریم همان را دنبال می کنیم و داریم همان را اثبات می کنیم. دوره هایی بوده همین اندیشه ها پرچم اصلی کارگرها بوده است. در نتیجه الان هم دوباره می تواند بشود.

سوال این است که رابطه ما با این طبقه چیست؟ رابطه ای است که یک عنصر پیشرو در طبقه ای که (هست باید داشته باشد، یعنی) باید برود و جمع اش کند که در سرنوشتش به معنی واقعی کلمه دخالت کند. شکست حزب کمونیست کارگری به نظر من شکست کمونیسم کارگری ایران را به بار می آورد. این طور نیست که بدون حزب کمونیست کارگری، کمونیسم کارگری در ایران آینده داشته باشد. در این دوره را می گویم، بعد ها ممکن است یک حزب دیگر به وجود می آید. ولی در این دوره اینکه حزب کمونیست کارگری باشد، چه جوری رهبری بشود، چه جوری انتخاب هایش را بکند، به چه درجه ای در سیاست دخالت بکند و چی به سرش بیاید، تاریخ ساز است. این پدیده (حزب) همانقدر بخشی از طبقه کارگر ایران و آینده آن است که کارگر صنعت نفت آیا اتحادیه و شورا دارد یا نه؟!

اگر همه شوراهای کارگری هم جمع بشوند ولی این اندیشه ها و این بحث ها و این آلترناتیوها را از صفحه قلم بگیرید، به نظر من یک بار دیگر مسلمان ها و ناسیونالیست ها و لیبرال ها سر طبقه کارگر را یک گلاه گنده می گذارند و می فرستندش پی کار خودش! قطعا اینطوریست. اگر کسی فکر میکند بورژوازی در ایران با زبان خوش ... (سکته در بحث) اگر کسی فکر می کند که ایران پارلمان دار می شود، نمی داند بورژوازی ایران چه مشکل تاریخی دارد. ایران پارلمانی بشور فورا یک سازمان کمونیستی انتخابات را می برد. این مشکل بورژوازی ایران است. بنابر این باید قید پارلمان را بزند. کارگر ایرانی اگر بخواهد به جایی برسد، باید در مقابل بورژوازی به جایی برسد. در نتیجه بورژوازی پای نهضت پارلمانی و دموکراسی غربی در ایران نمی ایستد. حتی اگر کمونیست ها پایش بایستند، بورژوازی پای آن نمی ایستد و علیه اش کودتا می کند. اینجاست که به نظرم نقش احزاب کمونیست کارگری تعیین کننده است.

خیلی متشکر رفقا خسته نباشید. (دست زدن حضار)

No comments: