با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Friday, October 10, 2008

بحران اقتصادی جهانی و سرانجام جمهوری اسلامی

مصطفی صابر

میگویند احمدی نژاد گفته چون جمهوری اسلامی از "استقلال اقتصادی" برخوردار است از تاثیرات مخرب بحران اقتصادی جهانی کنونی برکنار خواهد بود! این از آن حرفهاست که از ته چاه چمکران الهام شده است. یعنی ثمره این پدیده است: یک لمپن درجه چندم اسلامی در متن بن بست و بحران حکومت اسلامی و مشخصا شکست دوم خرداد به ریاست جمهوری رسید تا هر روز خودش، حکومت اش و دنیای وارونه سرمایه داری معاصر را با حرف های مضحک اش گلاب پاشی کند. 30 سال است که جمهوری اسلامی ریزه خوار بازار جهانی بوده و در حفره ها و زیر زمین اقتصاد جهانی گذران کرده و حالا جناب امام زمان سعی میکند اینرا بعنوان نقطه قوت حکومتش جا بزند و از بابت آن کرکری بخواند!

افسوس هنوز مرکب مرقومه آقا در مورد بحران جهانی خشک نشده بود که قیمت نفت بدلیل چشم انداز گسترش بحران جهانی به زیر بشکه ای 90 دلار رسید. و این برای دولت ورشکسته ای که بودجه اش را بر مبنای 90 دلار بسته بود و همه ذخائرش را خرج کرده، بسیار نگران کننده است. بعلاوه موج بحران مالی اخیر به بازار بورس دبی و حفره هایی که جمهوری اسلامی از آن ارتزاق میکرد رسید. و این علاوه بر مساله حساس افت قیمت نفت، احیانا موقعیت اعتباری و مالی و وضع درب و داغان بانکهای رژیم اسلامی را حتی از اینکه هست نیز خرابتر خواهد کرد. خلاصه تا آنجا که به وجه اقتصادی برمیگردد بحران جهانی اخیر حتی دالانها و زیر زمین های سرمایه داری جهانی و از جمله حکومت اسلامی را نیز به لرزه درخواهد آورد.

اما لازم نیست که ما اینها را بگویم. مفسران بورژوا و حتی کسانی از درون خود جمهوری اسلامی دارند هر روز به این سونامی کمر بسته امام زمان تذکر میدهند که در چه اوهامی بسر میبرد. آنچه که ما باید بگوییم، آنچه که این مفسران متوجه نیستند، یا مایل نیستند متوجه باشند، موضوع بمراتب مهمتری است . و آن این است که تاثیرات بحران اقتصادی جهانی در قبال ایران بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی است. منشاء پرت و پلا گویی های احمدی نژاد هم در همین واقعیت نهفته است. اقتصاد برای جمهوری اسلامی همچنان "زیر بنای الاغ" است.

جمهوری اسلامی 30 سال است که از دائره روابط متعارف و رسمی اقتصاد سرمایه داری جهانی کنار گذاشته شده، اما بعوض تقریبا همواره در صدر سیاست دنیا بوده است! این ابدا بی جهت و اتفاقی نبوده است. این موقعیت منحصر بفرد را جمهوری اسلامی اساسا مدیون انقلاب 57 و یا صحیح تر مدیون سرکوب انقلاب 57 و ملزومات سرکوب آن بوده است. جمهوری اسلامی گرچه در چتر حمایت غرب یک انقلاب اساسا کارگری را به خون کشید، اما هرگز نتوانست به رژیم متعارف بورژوازی تبدیل شود. همیشه دستخوش بحران عمیق و همه جانبه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حکومتی بوده و در تلاش برای بقاء ، و بویژه در متن اوضاع دنیای پس از جنگ سرد، عملا در مرکز بحران های سیاسی جهان امروز قرار گرفته است. سیاست، در تعریف رابطه جمهوری اسلامی با جهان سرمایه داری همواره حرف اول را زده است. لذا اشتباه محض است که برای تشخیص رابطه بحران اقتصادی جهانی فعلی با اوضاع ایران نیز به اقتصاد محدود بمانید. ولی بمجرد آنکه به سیاست توجه کنید آنوقت با کمی دقت مشاهده خواهید کرد که بحران اقتصادی دنیا اتفاقا بیش از هرجای دیگری میتواند بر اوضاع ایران اثر بگذارد.

این موضوع را پایین تر میکوشم توضیح دهم اما ابتدا اجازه بدهید چند کلمه در باره بحران اقتصادی اخیر یاد آور شویم، چرا که برای ادامه بحث ضروری است.

بحران اقتصادی و سوالات جدی

اکنون دیگر شواهد مسلمی وجود دارد که بحران اقتصادی حاضر بسیار عمیق و همه جانبه است. در واقع آنچه که اکنون شاهد آن هستیم یک بحران اعتباری و مالی است که برمتن یک بحران همه جانبه اقتصادی سربرمی آورد و بنوبه خود آنرا تشدید میکند. سقوط بازارهای سهام و ورشکستگی بانکها و غول های مالی آمریکا و غرب تنها انعکاس بحران و رکود اقتصادی ای است که به نظر میرسد بمراتب ریشه دارتر باشد. بحران فعلی ثمره دو دهه انباشت سریع سرمایه در سطح بین المللی است و اگر این بحران انقلابات و تحولات اجتماعی زیر و رو کننده به دنبال نیاورد، لااقل باید به تغییرات ساختاری گسترده در سرمایه داری جهانی و باز تعریف بسیاری از معادلات سیاسی منجر شود.

بحران فعلی که مرکز آن در خود آمریکا و غرب است، با فروریختن بازار مسکن و رکود در صنعت مسکن در آمریکا و انگلیس شروع شد. مسکن صنعتی است با تاثیرات همه جانبه در کل اقتصاد، خوابیدن آن به معنی خوابیدن بسیاری صنایع جنبی است. بعلاوه اکنون به نظر میرسد که بحران دامن صنعت اتوموبیل سازی را نیز گرفته است که بنوبه خود اثرات وسیعی بر اقتصاد دارد. بیکارسازی ها در آمریکا در چند ماه اخیر بسرعت در حال گسترش است. نشانه های شدت گیری بیکارسازی و توقف تولید در انگلیس هم دیده میشود. هم اکنون امواج مالی و اعتباری بحران به اروپا و آسیای جنوب شرقی و بازارهای کوچکتر رسیده است. اینها همه میتواند مقدمه ای باشد بر یک بحران همه جانبه و بسیار گسترده اقتصادی که بنا به پیش بینی کارشناسان بورژوازی ابعاد آن میتواند از رکود کبیر سال های 1930 نیز فراتر برود. تلاش دولت آمریکا و دولتهای اروپا برای مهار وجه مالی بحران، از جمله بسته 700 بیلیون دلاری دولت آمریکا به منظور خارج کردن سرمایه های "بد" که سودآوری لازم را ندارند (و البته به هزینه مردم و قربانیان اصلی بحران)، معلوم نیست که بتواند حتی به وجه اعتباری و مالی بحران مهار بزند. حتی اگر در این زمینه موفقیتی بدست بیاوردند هیچکس نمی تواند بگوید که بحران متوقف شده است، چرا که ابعاد آن فی الحال گسترده تر از این حرفهاست. برای همین جرج بوش هم اعتراف میکند که بسته 700 بلیون دلاری "قرار نیست معجزه ای صورت دهد".

با این توصیفات، سوال این است که نتایج اجتماعی و سیاسی این بحران چیست؟ دیگر فقط بحث بر سر این نیست که رئیس صندوق بین المللی پول در مورد خطر شورش گرسنگان در دهها کشور غالبا فقیر و جهانسومی هشدار بدهد. علاوه بر این، که خود به تنهایی برای سرمایه داری معاصر تهدید آمیز است، اکنون بحث این است که میلیونها و صدها میلیونی که در خود آمریکا و اروپا میتوانند در اثر این بحران به خاک سیاه نشانده شوند (و این پروسه شروع شده است، برای مثال بخش های مهمی از جمعیت آمریکا بعلت ندادن پول آب و برق، برقشان قطع شده است!) چه خواهند کرد؟ آیا ما با جنبش های میلیونی کارگران و مردم در خود کشورهای پیشرفته سرمایه داری برای تغییر اوضاع موجود روبرو خواهیم شد؟ پاسخ دقیق به این سوالات اکنون ممکن نیست، ولی آنچه مسلم است بحران حاضر چهره سیاسی جهان را تغییر خواهد داد. (در این رابطه به مقاله "در حاشیه یک بحران، پایان کدام تاریخ" جوانان کمونیست 369 رجوع کنید.)

از نتایج سیاسی نستبا فوری بحران فعلی این است که معادلات سیاسی بین قدرت های بزرگ سرمایه داری را دستخوش تغییر خواهد کرد. معادلاتی که فی الحال شکننده بودند. معادلاتی که با افول نئوکنسرواتیو ها و بن بست سیاستهایشان در عراق و افغانستان در حال تغییرات جدی بود و اکنون بحران اقتصادی میتواند شتاب تغییرات را بالا ببرد. سوال این است که چه تغییر و تحولاتی بلافصلی در سیاست جهان در پیش رو است؟

بحران اقتصادی، جایگاه ایران

در پاسخ به این سوالات است که ایران حتی بیش از پیش به وسط صحنه سیاست دنیا کشیده میشود. اگر مجاز باشیم کل تحولات سیاسی دنیا را به تحولات بین بالایی ها و تحولات در پایین تقسیم کنیم، جامعه ایران به یک معنی در مرکز هر دو دسته این تحولات مرتبط به هم قرار دارد.

تا آنجا که به روابط بالایی ها برمیگردد، بحران اقتصادی فعلی اگر زمینه ساز تحولات و بحران های سیاسی جدید باشد ولی در قدم اول تناقضات و بن بست های فی الحال موجود را تشدید خواهد کرد. از جمله این ها جنگ قدرتی است که بویژه بعد از 11 سپتامبر بین تروریسم اسلام سیاسی به سرکردگی جمهوری اسلامی و ملیتاریسم دولتی غرب به رهبری آمریکا در جریان بوده است. مدتها بود که دو سوی این جنگ قدرت غرق در بن بست ها و تناقضات خود در جستجوی راه حلی برای به سرانجام رساندن آن بودند. (به قطعنامه کنگره ششم حزب رجوع کنید.) "مساله هسته ای" جمهوری اسلامی، که اکنون اسم رمز این ماجرا است، نه فی الواقع محدود به ساختن بمب اتم و غنی سازی اورانیم توسط جمهوری اسلامی و نه محدود به رابطه غرب با جمهوری اسلامی است. اینها فقط جنبه هایی از مساله بمراتب وسیع تری هستند. مساله واقعی در پس "مساله هسته ای"، تعریف توازن قوای جدید در خاورمیانه و مهار اسلام سیاسی به مرکزیت جمهوری اسلامی از یکسو و بر این مبنا تعریف توازن قوای جدید بین قدرت های بزرگ سرمایه داری (همان کشورهای 5+1) از سوی دیگر است. اما نکته اینجاست که جمهوری اسلامی و آینده اش در مرکز این مناقشه چند وجهی قرار دارد. به نظر من اوضاع سیاسی پس از بحران اقتصادی فعلی پروسه حل و فصل "مساله هسته ای" را شتاب خواهد بخشید. گرچه فرجه هایی در اثر جنگ گرجستان و انتخابات آمریکا در این پروسه بوجود آمد، اما نشانه ها (از جمله قطعنامه چهارم شورای امنیت) حاکی از آنست که به سرانجام رساندن "مساله هسته ای" چه از طریق مذاکره و معامله (که فعلا در دستور است) و چه از طریق اقدام نظامی (که همچنان "روی میز" است) و چه از طریق تلفیقی از ایندو، شدت خواهد گرفت. در نتیجه باید منتظر دور جدیدی از افزایش فشارها و تسریع پروسه حل و فصل دعوای غرب با جمهوری اسلامی بود.

اما همچنانکه بارها گفته ایم مشکل "مساله هسته ای" و لاینحل جلوه کردن آن، درد بیدرمان جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی قادر نیست با غرب کنار بیاید و باقی بماند و نمی تواند با غرب کنار نیاید و باقی بماند. یعنی در هر حال باقی نمی ماند! بعبارت دیگر راز بن بست "مساله هسته ای" و کش و قوس های بی سرانجام حول آن، در واقع بن بست بورژوازی بطور کلی در ایران است. (در این رابطه به قطعنامه پلنوم 30 حزب رجوع کنید.) و اینجاست که پای مردم ایران، جنبش سرنگونی طلبانه مردم که دمبدم چپ تر و سوسیالستی تر میشود و عنصر فعاله این تحول یعنی کمونیسم کارگری و حزب آن به صحنه سیاست جهان باز میشود.

اینجاست که باید به وجه "از پایین" تحولات سیاسی که در انتظار دنیاست بپردازیم. اگر تعیین تکلیف جمهوری اسلامی به یک ضرورت عاجلتر تبدیل شده آنوقت پاسخ طبقات و جنبش های اصلی به این مساله به جلو صحنه خواهد آمد. بورژوازی در ایران همچنانکه می بینیم پاسخ روشنی ندارد و بهر حال هر پاسخی داشته باشد، پاسخ چپ، پاسخ طبقه کارگر، پاسخ مردمی که حول پرچم حزب کمونیست کارگری متحد شده اند، یک طرف اصلی هر دعوایی برای حل مساله جمهوری اسلامی در ایران خواهد بود. عروج کارگران و مردم تحت رهبری کمونیسم کارگری در ایران هر اندازه که در وحله اول در پاسخ به بحران و بن بست جمهوری اسلامی باشد، کمونیسم مارکس و لنین را مجددا بعنوان یک آلترناتیو سیاسی مطرح خواهد کرد. این در شرایطی که بحران اقتصادی و چشم انداز تحرکات اجتماعی وسیع در غرب و در کشورهای جهان در برابر ما قرار گرفته است، یک امر محتمل و ممکن است. اگر قرار است جایی در دنیا کارگران و مردم اجتماعا پا جلو بگذارند و چیزی را تغییر بدهند، مطمئن باشید که خیلی چیزها هست که از طبقه کارگر و مردم ایران و جنبش کمونیسم کارگری که آگاه شده و عروج کرده و متحزب است میتوانند بیاموزند و خواهند آموخت!

بدین ترتیب اوضاع جهانی نیز به ما میگوید حزب کمونیست کارگری که ثمره یک انقلاب عظیم کارگری و 30 سال نبرد نظری و سیاسی و سازمانگری در عرصه های بسیار متنوعی است و برای چنین روزهایی ساخته و پرداخته شده اکنون باید گام های بلند دیگری برای انجام وظایف خطیری که بر عهده اش قرار میگیرد بردارد. مباحثی که بعد از پلنوم 30 و بویژه توسط حمید تقوایی مطرح شده است حزب ما را در جهت درستی برای تبدیل شدن به یک قدرت سیاسی سرنوشت ساز قرار میدهد. اما ما فرصت خیلی زیادی نداریم و تلاش و کوشش خود را باید ده چندان کنیم. این فقط به اعضاء و کادرها و رهبران فعلی حزب محدود نیست. بلکه همه کسانی که خود را در اهداف و آرمانهای این حزب شریک میدانند و حساسیت اوضاع ایران و جهان را درک میکنند باید قدم جلو بگذارند. ساختن و تقویت یک حزب کمونیست کارگری بسیار وسیع، بسیار پرقدرت، بسیار منضبط و حاضر به یراق، وظیقه هر سوسیالیست و هر آزادیخواه و انسان شریف است. به حزب کمونیست کارگری بپیوندید. ما باید جمهوری اسلامی را براندازیم و جمهوری سوسیالیستی را برپا کنیم. این فقط رهایی مردم ایران نیست بلکه گامی در رهایی کل بشریت امروز است.

No comments: