با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Wednesday, December 12, 2007

جنگ و ناسیونالیسم جهانسومی (بخش سوم)

بازنده اصلی یک گزارش!

مصطفی صابر

طبق روالی که هفته قبل در پیش گرفتم، اکنون قاعدتا باید به نقد تحلیل "ضرورت جنگ" نزد چپ ضد امپریالیستی بپردازیم. یعنی ببینیم این چپ عوامل پایه ای و عینی یک جنگ احتمالی، ریشه های آن در مناسبات اقتصادی و سیاسی حاضر را چگونه توضیح میدهد. و نقد ما به آن چیست. اما این هفته دو مساله عاجلتر در رابطه با مساله جنگ مطرح شد که نمی توان پرداختن به آنها را به تعویق انداخت: اول، گزارش نهادهای امنیتی آمریکا در مورد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی که سر و صدای زیادی به راه انداخت، و دوم، 16 آذر سرخ و سراسری و با شکوه امسال و سرنوشت شعار "نه جنگ" و "جنبش ضد جنگ" چپ غیر کارگری و "ضد امپریالیستی". پرداختن به این دو موضوع که بهم دیگر مربوط هم هستند فکر کنم تمام وقت و فرصت این هفته را خواهد گرفت و باید ببخشید که پرداختن به زمینه های پایه ای یک جنگ احتمالی آمریکا علیه جمهوری اسلامی به بعد موکول میشود. این را میشود هفته دیگر ادامه داد، ولی دو موضوع فوق اهمیت سیاسی فوری دارند و نقد همان چپ ضد امپریالیستی و غیر کارگری در صحنه عمل زنده است. بعلاوه فکر میکنم بحث در باره این دو موضوع به روشن تر شدن بحث هفته قبل که به متد بررسی جنگ پرداختیم کمک میکند.

"جنگ را فراموش کن"!؟
این تیتر مقاله یکی از مفسرین خارجی در باره گزارش اخیر نهاد های امنیتی آمریکا بود. مطابق این گزارش جمهوری اسلامی گویا تلاش برای ساختن بمب اتم را در سال 2003 قطع کرده است، با اینکه هر زمان اراده کند میتواند آنرا شروع کند، ولی تا اواسط امسال نمی توان گفت چنین پروژه ای را آغاز کرده است. صحت یا ثقم این گزارش به کنار، بهر حال انتشار آن مثل بمبی در عالم سیاست ترکید. خیلی از مفسران نتیجه گیری کردند که احتمال جنگ خیلی کم شد و بعضی حتی گفتند "گزینه جنگ" کلا کنار رفت. دو هفته قبل و پیش از انتشار این گزارش ما مجبور بودیم بگوییم هیاهوی حول "خطر جنگ" یک مقدار زیاده روی است و از سوی دولت ها و نیروهای سیاسی بورژوایی و غیر کارگری دامن زده میشود. حالا باید بگوییم که تصور اینکه آبشن اقدام نظامی از روی میز آمریکا به کنار میرود، یا حتی برای مدت مدید کنار میرود، خام و پا در هوا است.
این سردی و گرمی کردن های اینگونه مفسرین ناشی از این است که "مطلوبیت جنگ" را به جای "ضرورت و امکان جنگ" گرفته اند. آنچه که ظاهرا باید "فراموش" شود همین وجه مطلوبیت طبقاتی جنگ، یا صحیح تر مطلوبیت گفتمان جنگ است. اما حتی در این سطح هم به نظر من اوضاع عوض خواهد شد و چه بسی زودتر از آنکه تصور میرود دوباره "گزینه نظامی" و هیاهو حول آن وزن و جایگاه سابق را پیدا کند. (طی همین چند روز حتی قدری هم عوض شده و کرکری خوانی ها شروع شده است.)
اما ابتدا بگذارید چند کلمه در باره رابطه گزارش اخیر با به اصطلاح ضرورت جنگ بگوییم. (در مورد "ضرورت، امکان، مطلوبیت جنگ" به شماره قبل رجوع کنید.)
تا آنجا که به پایه های عینی و اقتصادی و سیاسی یک جنگ احتمالی بین آمریکا و جمهوری اسلامی برمیگردد، گزارش نهادهای امنیتی آمریکا نشانگر هیچ تغییری نیست. جدال قدرت بین تروریسم اسلامی (به سرکردگی جمهوری اسلامی) و میلتاریسم غرب (به رهبری آمریکا) همچنان سرجای خودش باقی است. برای غرب کمافی السابق مساله این است که اسلام سیاسی را به تعادل مطلوب غرب مجبور کند. یک اسلام سیاسی خوش خیم بدون چنگ و دندانهای ضد غربی. این کشمکش یا جنگ قدرت، محور آن سیاستی است که میتواند در ادامه خود در مقطعی شکل نظامی و قهر آمیز بخود بگیرد. گزارش فوق، مثل خود تهدید جنگ و فریاد آی جنگ شد در انتخابات شرکت کنید، مثل فریاد آی جنگ شد و شعار سوسیالیسم را کنار بگذارید و "نه جنگ" را بالا ببرید (کاری که برخی دوستان "چپ" سعی کردند در دانشگاه بکنند) خلاصه مثل کل گفتمان جنگ که تاهمین هفته قبل همه جا را برداشته بود، در ادامه همین سیاست است. نه پاسخی به آن. نه راه حلی برای آن. همانطور که گفتمان جنگ موضوعی در عرصه مطلوبیت طبقاتی هیاهو حول جنگ بود، حالا انتشار این گزارش هم بیانگر مطلوبیت مقطعی و به نظر من کوتاه مدت کاهش فاکتور "گزینه نظامی" و تهدید جنگ است. بعبارت دیگر گزارش نهادهای امنیتی آمریکا تنها انعکاس این است که کشمکش غرب و تروریسم اسلامی به مراحل حساس و سرنوشت سازی نزدیک شده است. اما چیزی در مورد حل و فصل آن نمی گوید.
همچنانکه دو هفته قبل در بخش اول این نوشته گفتیم به نظر میرسد که آمریکا در پی استحاله و تقویت جناح های پروغرب در جمهوری اسلامی است و گزارش اخیر نیز صرفا همین جهت گیری را مورد تاکید قرار میدهد. اما همانجا گفتیم که امکان موفقیت سیاست فعلی آمریکا مبنی بر استحاله جمهوری اسلامی داستان دیگری است. گفتیم اگر سیاست استحاله و تعدیل رژیم اسلامی به بن بست برسد، آنوقت گزینه حمله نظامی و رژیم چنج از بالا بطور جدی در دستور آمریکا (و غرب) قرار خواهد گرفت. که این میتواند به جنگ منجر شود. حالا باید تاکید کنیم که سیاست استحاله جمهوری اسلامی دیر یا زود به بن بست میرسد. سیاست استحاله رژیم یا جمهوری اسلامی دوم در واقع یک کارت سوخته است که یکبار در دوره خاتمی و دوم خرداد بازی شد و برنده نشد. جمهوری اسلامی استحاله بردار نیست. نمی تواند هم جمهوری اسلامی باشد و هم با غرب بطور دراز مدت کنار بیاید. یعنی بعنوان جمهوری اسلامی در بازار جهانی سرمایه ادغام شود و معضل سرمایه داری ایران را حل کند و به رژیم متعارف سرمایه تبدیل گردد. این تناقض علاج نشدنی جمهوری اسلامی است. یک جمهوری اسلامی از نوع دوم، به دلیل بحران عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که جمهوری اسلامی به آن دچار است، ممکن نیست. طبقه کارگر قبول نمی کند، مردم و بویژه نسل جوان قبول نمی کنند، ما قبول نمی کنیم! جمهوری اسلامی باید برود! اینجاست که فاکتور مبارزه طبقاتی در ایران، بحران جمهوری اسلامی و نقش جنبش انقلابی مردم و کمونیسم کارگری به میان می آید. بنا بر این اگر سیاست استحاله جمهوری اسلامی به بن بست برسد، که میرسد، آنوقت کشمکش غرب و اسلام سیاسی در اشکال حادتری ادامه خواهد یافت و تا وقتی که این جنگ قدرت برقرار است زمینه برخورد نظامی و حتی جنگ وجود خواهد داشت.

آیا این به معنی این است که با انتشار گزارش فوق هیچ اتفاقی نیفتاده است؟ اوضاع کمافی السابق پیش خواهد رفت؟ بقول یکی از دوستان پس چرا همه عالم دارد عواقب و نتایج گزارش اخیر نهادهای امنیتی آمریکا را تفسیر میکند؟ پس "چرخش بزرگ در سیاست آمریکا" و یا "معامله بزرگ ایران و آمریکا" و غیره که اینور و آنور گفته میشود، بیخود است؟
خیر، نکته این نیست که اتفاقی نیفتاده. به نظر من هم اتفاق مهمی افتاده است. پایین تر توضیح میدهم چرا. ولی در توهمات و تعابیر و تفاسیری که حول این واقعه از سر و روی هر سایت خبری میریزد شریک نیستم. این واقعه روندهای پایداری که از قبل بود را تغییر نمی دهد فقط به آنها سرعت میبخشد. به نظر من نه "معامله بزرگ" سر خواهد گرفت و نه فکر کنم چرخش عجیبی در کار باشد، ولو اینکه برای آن تلاش میشود. جدال غرب و جمهوری اسلامی حدت پیدا خواهد کرد ولو اینکه برای دوره کوتاهی به نظر برسد تخفیف یافته و در حال مصالحه هستند. این گزارش حداکثر یک فرجه ایجاد میکند، ولی فقط یک آرامش قبل از طوفان! آنچه مسلم است این است که بحران جمهوری اسلامی بالا خواهد گرفت و جدال دو راه حل چپ و راست در مقابل این بحران، راه حل کارگری و راه حل بورژوایی، حدت خواهد یافت. و همه اینها یعنی اینکه پای مردم ایران و جنبش انقلابی آنها (که فقط میتواند یک انقلاب سوسیالیستی باشد) جدی تر از قبل به میان خواهد آمد. اهمیت گزارش اخیر هم در همین است. در واقع همانطور که ما در پس هیاهوی "آی جنگ" اپوزیسیون بورژوایی و مدهوش شدن چپ ضد امپریالیستی و غیر کارگری در مقابل شعار شووینیستی و پاسیفیستی "نه جنگ" بیانیه دادیم که "مسابقه در راست روی" موقوف! و این نکته را دیدیم و برجسته کردیم که کل صف بورژوازی - از پوزیسیون تا اپوزیسیون، از بورژوازی جهانی تا محلی، از راست ترین تا چپ ترین جناح هایش- دارد در مقابل انقلاب کارگری و تعرض توده های وسیع مردم به "عرش اعلاء" صف آرایی میکنند، حالا هم در پس گزارش امنیتی آمریکا همه اتفاق کمابیش دارد می افتد. منتها بورژواها و کل صف ضد انقلاب برای مدتی به اصطلاح قدری "سر خر را کج میکنند" و بجای گفتمان جنگ و تهدید جنگ، گفتمان مصالحه و نزدیکی آمریکا و جمهوری اسلامی را برایمان علم میکنند. اگر تا دیروز در پناه ترساندن ما از جنگ و سناریو سیاه و غیره میکوشیدند سوسیالیسم و انقلاب کارگری را عقب برانند، حالا در پناه مطلوبیت کنار آمدن غرب و جمهوری اسلامی میکوشند همان کار را بکنند. و این ابدا یک تکرار کسالت آور نخواهد بود. برعکس، مبارزه طبقاتی در سطحی شفافتر و آگاهانه تر پیش میرود و احزاب و جنبش های سیاسی روشنتر به ضرورت هایی که در پس هرکدامشان هست پاسخ خواهند داد.

تشدید معضلات کهنه

بگذارید بطور مشخصتر به تاثیرات انتشار این گزارش بر رابطه غرب و جمهوری اسلامی، موقعیت جناح ها و اختلافات درونی، وضعیت اپوزیسیون و موقعیت مردم بپردازیم.
رابطه غرب و جمهوری اسلامی.
در اثر این گزارش تهدید اقدام نظامی آمریکا بمنظور فشار بر جمهوری اسلامی دستکم برای مدت کوتاهی تخفیف پیدا میکند. مضافا اینکه موفقیت آمریکا در کشاندن چین و روسیه برای اعمال تحریم های اقتصادی و انزوای شدید تر علیه جمهوری اسلامی، دشوارتر میشود. در مجموع انتشار این گزارش در وحله اول به نفع جمهوری اسلامی و احمدی نژاد و به زیان آمریکا و غرب و سیاست های بوش بنظر میرسد. تا اینجا را تقربیا همه دارند میگویند. اما به نظر من این تحولات همچون شمشیر دو لبه عمل میکند. موضع جمهوری اسلامی را در چک و چانه زدن با غرب تقویت میکند. اما در عین حال آنرا بر سر یک دو راهی جدی میگذارد. آیا جمهوری اسلامی حاضر به مصالحه و کوتاه آمدن در برابر آمریکا و غرب میشود یا به سرسختی ادامه میدهد؟ این سوال قدیمی و کهنه ای است که همواره بالای سر جمهوری اسلامی بوده است. و مساله برای رژیم اسلامی همواره این بوده و هنوز هست: هر جوابی به این سوال بدهد یک جور مشکل برای خودش ایجاد میکند!
اگر با غرب کنار بیاید، با اختلافات و کشاکش درونی خود و با مردم معترضی که مطالبات و توقعات خود را با جدیت بیشتر طرح میکنند چه کند؟ اگر جمهوری اسلامی دست از رجزخوانی ضد غربی بردارد، اسلام اش را کمی تعدیل کند آنوقت زبان مردم بر سر رژیم دراز خواهد شد. اسلام برای جمهوری اسلامی اهرم سرکوب و اعمال حاکمیت و حفظ انسجام نظام است. از آنسو، اگر بخواهد با غرب کوتاه نیاید، آنوقت اوضاع و خیم اقتصاد را چطور سر و سامان بدهد و در این عصر سرمایه داری جهانی چه خاکی بسرش بریزد؟
قرار بود خاتمی و دوم خرداد جواب همین سوال قدیمی را بدهد و نشد. نتیجه آن چه شد؟ پاسخ سوال برای جمهوری اسلامی به مراتب سخت تر شد: از یکطرف دوم خرداد شکست خورد و چپ و کارگر به جلو صحنه جامعه آمد، و از طرف دیگر نظام به "سونامی" و یک تیر خلاص زن امام زمانی در راس حکومت پناه برد که هر روز باید علیه اسرائیل رجز بخواند و برای بوش نامه های پیامبر وار بنویسد، و نه فقط قید "اصلاحات" و "مشارکت" را زد که حتی عرصه را بر کسانی مثل کروبی و رفسنجانی تنگ کرد. یعنی از یکطرف تقابل مردم و رژیم حادتر شده، از طرف دیگر اختلافات درونی بالقوه خطرناکتر شده و بالاخره رابطه با غرب تنش ها و پیچیدگی های بیشتر پیدا کرده است.
اگر بخواهیم موضوع را سیاه و سفید و ساده کنیم بحران جمهوری اسلامی سرانجام به این خلاصه میشود: یا حفظ حکومت اسلام و کوبیدن بر طبل اسلام سیاسی، یا نزدیکی با غرب و تبدیل شدن به یک رژیم متعارف سرمایه داری. کنار گذاردن هرکدام از ایندو برای رژیم اسلامی مهلک است، و داشتن هردو آنها هم ممکن نیست! گزارش اخیر این مساله آزار دهنده و بدون جواب را با حدت بیشتری جلوی جمهوری اسلامی قرار میدهد. و پاسخ به آن بازهم سخت تر خواهد شد: اگر جمهوری اسلامی بخواهد در فضایی که انتشار این گزارش فراهم کرده است ندای سازش و مصالحه با غرب سر بدهد خب آنوقت باید با تناقضات و رقابت های درونی اش چه کند؟ با مردمی که در کمین نشسته اند (و در همین 16 آذر بخوبی دیدیم چه فضای حاد سیاسی و در واقع پتانسیل انقلابی برقرار است) چه کند؟ و اگر نخواهد با غرب کنار بیاید آنگاه حتی مرغ پخته هم می فهمد که در پس این گزارش و فضای مصالحه ای که حول آن بوجود آمده است، اگر جمهوری اسلامی کوتاه نیاید آنوقت یک موج برگشت شدید از جانب غرب و آمریکا وجود دارد. در واقع گزارش اخیر مانند این است که برای کسی یک کیک خوش آب و رو و خوش طعم فرستاده باشید که پر از تیغ های زهر آلود است. بخورد یا نخورد؟
این تناقض پایه ای در زمینه های دیگر هم خود را نشان میدهد.
نزاع های درونی رژیم اسلامی.
گزارش اخیر آمریکا (بازهم صحت و ثقم اش به کنار) علی القاعده باید بزرگترین پیروزی سیاسی احمدی نژاد و جناح اش به حساب آید. اما به نظر من همین گزارش آنها را با بزرگترین دشواریها روبرو خواهد کرد. خیلی ها الان دارند میگویند که گزارش نهادهای امنیتی آمریکا ادعاهای جمهوری اسلامی و احمدی نژاد را تایید کرده و دروغ و نادرستی اظهارات بوش و مقامات آمریکایی را بر ملا کرده است. هر جور اینها را تفسیر کنیم احمدی نژاد میتواند ادعا کند که پس چندان هم دیوانه و کله خر نبوده است. برعکس از رفسنجانی و خاتمی هم درست تر عمل کرده و به نسبت هردو آنها پاسخ بهتری به سوال فوق (حفظ اسلام یا نزدیکی با غرب) داده است. از یک طرف رجزخوانی اسلامی اش را حفظ کرده است و در برابر غرب "ایستادگی" کرده است و از طرف دیگر یواش یواش در باغ سبز نشان داده و برای اولین بار سر اوضاع عراق رسما بر سر میز مذاکره نشسته و حالا هم که امام زمان با امضای 16 ارگان امنیتی آمریکا برایش نامه فدایت شوم نوشته و احتمال حمله نظامی آمریکا تقلیل یافته است . خلاصه میتواند ادعا کند که "موقعیت نظام" را در کل بهبود بخشیده است و حتی میتواند ادعا کند که حالا میتوان از موضع بهتری سر اصل مساله یعنی "مساله هسته ای" (یا در واقع رابطه غرب و جمهوری اسلامی) سر میز مذاکره بنشیند. اینها همه یک برگ برنده برای احمدی نژاد و حامیانش بر علیه رقبا، نظیر رفسنجانی و کروبی و خاتمی است.
اما درست همین جا روند عکس و مخالف این شروع میشود.
سیاست نزدیکی به غرب اگر بطور جدی و آنطور که غرب میخواهد پیش برده شود نهایتا موقعیت احمدی نژاد و دار و دسته اش را در مقابل رقبای درونی تضعیف خواهد کرد. چرا که سیاست های آنها مبنی نزدیک با غرب را به اجرا گذارده است. اگر بخواهد آنها را کنار بگذارد کار میتواند به جاهای بسیار باریک بکشد. مگر آنکه احمدی نژاد رجزخوانی اسلامی را ادامه بدهد و خط تاکنونی را پیش ببرد که آنوقت با تناقضات جدی روبرو خواهد شد. همانطور که قبلا هم اشاره کردم، غرب و آمریکا بطور جدی پای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی آمده اند. غرب فعلا فکر میکند تعدیل جمهوری اسلامی و میدان دادن به جناح های پروغرب آن بهترین راه است. و به دلیل مشکلاتی که در عراق و افغانستان و فلسطین دارد میخواهد این مساله هرچه زودتر فیصله پیدا کند. غرب میخواهد پروسه را به انتها برساند و معضل اسلام سیاسی را در سطح منطقه حل کند. انتشار گزارش اخیر در این راستا است. آنچه که غرب مطالبه میکند اتفاقا تغییر روش اساسی نزد جمهوری اسلامی است، نه ادامه خط احمدی نژاد. بنا بر این انتشار گزارش فوق کمکی به حل و یا حتی تخفیف تناقضات درونی جمهوری اسلامی به نفع احمدی نژاد نمی کند. برعکس، به این اختلافات دامن میزند. ضرورت کنار گذاشتن احمدی نژاد را با فشار بیشتری مقابل رژیم قرار میدهد. بطور مشخص احمدی نژاد و جناح اش را بر سر یک دو راهی قرار میدهد که هردو به بن بست ختم میشود: یا در برابر غرب کوتاه می آید و از خط قبلی دست بر میدارد، که این به معنی میدان یافتن رقبا است، یا به خط قبلی ادامه میدهد که باز به معنی این است که رقبا زبانشان دراز شود که "فرصت سوزی" میکنید. و هردو اینها به معنی "بالا کشیدن فتیله" دعوا ها است.

جمهوری اسلامی و مردم

اما مهمترین معضل جمهوری اسلامی در اوضاع پس از این گزارش، مثل همیشه، رابطه با مردم است. بالاتر در سطح کلی تری در این مورد صحبت کردیم. اینجا به جوانبی مشخصتر بپردازیم.
اگر گزارش اخیر ارگانهای اطلاعاتی آمریکا احتمال اقدام نظامی دولت آمریکا و خطر جنگ را (ولو موقتا) کاهش میدهد، این به یک معضل جدی جمهوری اسلامی در رابطه با مردم تبدیل میشود. چرا که کاهش خطر جنگ (و همینطور تحریم های اقتصادی) مردم را در طرح مطالبات و خواسته های خود و مبارزه برای آزادی و برابری مصر تر خواهد کرد. هر گونه نرمال شدن فضای سیاسی جامعه به معنی گسترش جنبش های مطالباتی به معنی گسترش بیشتر تشکل ها، اعتراضات و اعتصابات کارگری، معلمان و جنبش زنان و جوانان خواهد بود. همچنین تشدید فضای اختناق به بهانه خطر جنگ را برای رژیم اسلامی دشوار میکند. مهمتر از همه رجزخوانی های اسلامیستی نوع احمدی نژاد (اگر بخواهد از آنها دست بردارد و وارد پروسه عادی کردن رابطه با غرب شود) که یک حربه ایجاد فضای رعب و وحشت اسلامی است را کمتر قابل استفاده میکند. از همه هراسناک تر برای رژیم بویژه در زمینه فرهنگی است. هرگونه بهبود جدی رابطه با غرب از نظر مردم سوت شروعی برای عیان تر کردن "غربگرایی" شدید شان است که حکومت اسلامی به زور هجوم هر روزه به کمترین "مظاهر تهاجم فرهنگی غرب" با آن در حال جدال سخت و سنگینی است. نزدیکی با غرب یعنی بالا رفتن روسری ها و تنگ تر شدن مانتو ها و شل شدن حجاب و آپارتاید جنسی است که شیشه عمر رژیم اسلامی است. لذا نزدیکی با غرب و کوتاه آمدن از اسلام سیاسی بلافاصله رژیم اسلامی را با یک خلاء بزرگ در اعمال حکومت و حفظ خود روبرو میکند. این در اوضاع پرتنش و انقلابی ایران فوق العاده جدی تر میشود.
سوالی که اینجا معمولا مطرح میشود این است: آیا رژیم اسلامی نمی تواند الگویی شبیه چین را برگزیند؟ یعنی تا آنجا که به حقوق مدنی مردم و گشایش سیاسی برمیگردد هیچ کوتاه نیاید و اختناق و سرکوب اسلامی را حفظ کند، اما در دیپلماسی و ایجاد روابط اقتصادی کاملا با غرب مدارا کند. اقتصاد را راه بیندازد و بعدا چه بسی حتی از لحاظ فرهنگی هم کم کم کوتاه بیاید. ما بارها در ادبیاتمان تاکید کرده ایم که اوضاع ایران راه حل چینی بر نمی دارد. به این دلیل ساده که ایران چین نیست. اولا هیات حاکمه چین و ساختار سیاسی و اقتصادی آن با جمهوری اسلامی یکی نیست و ثانیا و مهمتر وضع مردم در ایران بسیار متفاوت است. در ایران یک جنبش عظیم و انقلابی در جریان است که نمی توان به همین سادگی سرش را زیر آب کرد. با توجه به مجموع این شرایط، راه حل چینی هم نظیر جمهوری اسلامی از نوع دوم، در واقع یک کارت سوخته است.
سالها قبل و در دوره "سازندگی" و رونق نسبی پس از جنگ ایران و عراق، که جنبش انقلابی بالفعلی مثل امروز در صحنه نبود، شاید بهترین فرصت برای رژیم اسلامی بود که راه حل چینی را پیش ببرد. اما تلاشهای رفسنجانی شکست خورد. (به مقاله "بحران آخر" از منصور حکمت رجوع کنید.) ما همانوقت گفتیم که تحول بعدی جمهوری اسلامی سیاسی است و نه اقتصادی. الان هم هنوز همان حکایت است. با این تفاوت که از آن فاصله تا کنون ما دوم خرداد، و بعد عروج جنبش سرنگونی طلبی و شکست دوم خرداد و تعرض چپ و کمونیسم کارگری را هم داریم. یعنی قوز بالا قوز برای راه حل چینی تحول جمهوری اسلامی!
در واقع راه حل چینی برای جمهوری اسلامی در بهترین حالت چیزی شبیه همین احمدی نژاد از کار در می آید که از یکطرف رجزخوانی اسلامیستی میکند و از طرف دیگر سعی کرده است با غرب کنار بیاید. اما دقیقا همین پروسه وقتی به سرانجام خود نزدیک میشود، تناقضات بنیادی جمهوری اسلامی را به شدت برجسته میکند.
نباید فراموش کرد که چنگ و دندان ضد غربی اسلام سیاسی بر علیه غرب رشد نکرد. برعکس توسط غرب و به نفع غرب و علیه چپ و کارگر در جریان انقلاب 57 رشد کرد. ما اینرا در ایران (مهد اسلام سیاسی) به چشم خود دیدیم. (کنفرانس 7 کشور صنعتی غرب در گوادلوپ، و بعد همکاری نزدیک آمریکا و انگلیس و فرانسه برای مطرح کردن جریان خمینی – بازرگان، بردن خمینی از حجره های نجف به زیر درخت سیب در پاریس، در ماه کردن خمینی توسط بی بی سی و صدای آمریکا و میدیای غرب، خارج کردن شاه و اعزام ژنرال هویزر برای سازش بین جریان خمینی – بازرگان با ارتش و ترتیب انتقال قدرت از بالا، که البته قیام 22 بهمن علیرغم همه فغانهای خمینی که "امام دستور قیام نداده" و "ارتش بردار ماست" و غیره این نقشه ها را بهم ریخت و...) ضد غربگرایی اسلام سیاسی و حمله به سفارت و شعار "مرگ بر آمریکا" ابدا بخاطر مقابله با غرب نبود، بلکه حربه سرکوب زنان، شوراهای کارگری، به خون کشیدن دانشگاه و چپ و سرکوب مردم کردستان و گنبد و غیره بود. بعدها نیز که اسلام سیاسی در دنیای بعد از جنگ سرد بعنوان یک مدعی قدرت در سطح جهان علم شد، به این ضد غربگرایی همچنان اساسا برای سرکوب کارگران، زنان، جوانان و چپ و آزادیخواهی سوسیالیستی نیاز داشت. حالا غرب از جمهوری اسلامی میخواهد از ضد غربگرایی اش دست بردارد و یا در آن تعدیل کند. این برای جمهوری اسلامی حکم خودکشی دارد. جمهوری اسلامی یک روز هم بدون این ضد غربگرایی و اختناق و سرکوب اسلامی و برای مثال طرح های امنیتی گوناگون برای حفظ حجاب و دخالت در زندگی خصوصی مردم دوام نمی آورد. نه فقط نمی تواند از آن دست بردارد بلکه برعکس مجبور است هردم غلظت آنرا بالا ببرد. چرا؟ چون آن چپ گرایی و آزادیخواهی و برابری طلبی که اسلام سیاسی علیه آن حدادی شد اکنون به مراتب قوی تر حضور دارد. آن عروج کارگر در انقلاب 57 اکنون ضربدر هزار شده است و چپ جامعه با نقد افق های محدود و غیر کارگری که آنوقت بر آن حاکم بود، با نسل تازه نفس عصر اینترنت و ماهواره و جهانی شدن، با خواسته ها و برنامه روشن، با منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری اش قد علم کرده است.
گزارش اخیر دستگاه های امنیتی آمریکا هر اندازه که فضای مصالحه و نزدیکی بین غرب و جمهوری اسلامی را فراهم کند، بهر درجه فشار بیشتری بر رژیم بگذارد که از رجزخوانی های اسلامیستی اش دست بردارد، بهمان درجه جمهوری اسلامی را در حفظ موقعیت خود در قبال مردم و چپ در جامعه تضعیف خواهد کرد.

اپوزیسیون غیرکارگری رژیم

گزارش اخیر نهادها امنیتی آمریکا به یک معنی مایه عزای کل اپوزیسیون بورژوایی و غیر کارگری است. اگر غرب دارد با خود پوزیسیون کنار می آید دیگر چه جا و آینده ای برای اپوزیسیون هست؟ اما همانطور که گفتیم مصالحه جدی و بازتولید شونده با غرب برای جمهوری اسلامی ممکن نیست، و لذا اینها هم مدت زیادی لازم نیست پرچم هایشان را بصورت نیمه افراشته درآورند. بعد از یک فرجه کوتاه مزمزه کردن و زیگزاگ زدن و در خود رفتن دوباره همان کارهای سابق را از سر میگیرند. به روی مبارک هم نمی آورند که قطار عوضی سوار شده بودند یا بیانیه عوضی امضاء کرده بودند یا خیلی تلاش کرده بودند شعار نه جنگ را در دانشگاه به شعار اول تبدیل کنند و شکست خوردند. اما خوب است خیلی خلاصه در مورد بخش های مختلف اپوزیسیون به تفکیک صحبت کنیم.
از راست های پروغرب شروع کنیم. بخودی خود واضح است که در فضای مصالحه و سازش غرب با جمهوری اسلامی اینها فعلا باید در آب نمک استراحت کنند. ولی همانطور که تهدید نظامی و رژیم چنج از بالا منتفی نیست، اینها هم میتوانند فعلا دندان روی جگر بگذارند تا به وقت خودش به زیر پرچم فراخوانده شوند. همین مساله عینا در مورد ناسیونالیست های قومی و تفنگ چی های لب مرز صادق است. این ها باید دعا کنند تا دعوای بین غرب و جمهوری اسلامی بالا بگیرد و رژیم چنج ایفای نقش "ائتلاف شمال" و نیروی زمینی را بر عهده بگیرند. (حال بماند که بوقت خودش باید به این بپردازیم که این رویاهای شوم و سیاه تا چه حد ناشدنی است. یا بعبارت دیگر چگونه ما نمی گذاریم تحقق یابد.)
اپوزیسیون پرو رژیم، یعنی دوم خردادی های سابق و جمهوری خواهان ملی، که شعار "صلح و دمکراسی" را بلند کرده بودند و همینطور جناح چپ جنبش ملی اسلامی، چپ های ضد امپریالیست که حول "نه جنگ" و "چنبش ضد جنگ" فعال شده بودند، به یک معنی بازندگان اصلی انتشار گزارش سازمان های امنیتی آمریکا هستند. چرا؟ چون اینها فعالانه حول خطر جنگ و شعار صلح (یعنی صلح با جمهوری اسلامی تعدیل شده) و یا حول "جنبش ضد جنگ" و شعار "نه جنگ" و "دفاع از مدنیت" (یعنی همان سرمایه داری خودی) هیاهو راه انداخته بودند و سرازپا نشناخته تمام سرمایه سیاسی خود را خرج کردند. هفته قبل مفصل توضیح دادیم که چرا این گیج سری و ناپختگی در سیاست در واقع خصلت جنبشی اینها است. نمیخواهیم بحث هفته قبل را رونویس کنیم . بگذار حالا به این بپردازیم که بعد از انتشار این گزارش این صف شکست خورده چه بلایی بر سرش خواهد آمد.
گزارش اخیر آمریکا صرف نظر از آنکه برای مدتی هیاهوی خطر جنگ را کنار میزند، مهمترین تاثیرش این است که مساله اصلی را صریح تر در دستور جامعه قرار میدهد و آن این است: با جمهوری اسلامی چه کنیم. غرب دارد میکوشد جمهوری اسلامی را تعدیل کند، راه حل اپوزیسیون پرو رژیم، و یا اپوزیسون چپ غیر کارگری چیست؟ دمکراسی و صلح؟ خب خود غرب دارد در همین زمینه با احمدی نژاد چک و چانه میزند. "نه جنگ" و "مدنیت"؟ خب گزارش اخیر "خطر جنگ" و لذا خطر "نابودی مدنیت" را تخفیف میدهد. حالا اصل حرف حضرات چیست؟ در واقع گزاش اخیر این بخش از اپوزیسیون را مجبور میکند تا نقاب "صلح و دمکراسی" و "خطر جنگ و نابودی مدنیت" را از چهره خود بردارند و به زبان خود حرف بزنند.
تا آنجا که به اپوزیسیون پرو رژیم برمیگردد، آنها حالا مجبورند بدون پوشش "صلح و دمکراسی" بگویند که مردم در انتخابات شرکت کنید! از طریق مکانیسم های خود رژیم اسلامی (که اسم آنرا دمکراسی و حقوق بشر میگذارند) در تغییر و تحولاتی که در پیش است دخالت کنید. یعنی همان داستان شکست خورده و تکراری دوم خرداد. هیاهوی خطر جنگ برای اینها مائده الهی بود تا این سیاست ها را در لفافه ترساندن مردم از جنگ بپوشانند. فعلا باید راه دیگری برای توجیه سیاست های خود پیدا کنند. (از جمله کسی مثل آقای داریوش همایون احتمالا حالا باید در فکر کشیدن ترمز خطر باشد!)
اما اپوزیسیون چپ غیر کارگری به نظر من بیش از همه خراب کرد. اینها بحث شان به صراحت شرکت در انتخابات و رفتن پشت سر رژیم اسلامی نبود. اینها وظیفه شان این بود که در صف چپ و انقلاب راه را عوضی نشان دهند. اینها می بایست با شعار "نه جنگ" خود سوسیالیسم یا بربریت را کنار میزدند و تحت لوای "دفاع از مدنیت"، مدنیت موجود (یعنی همین جمهوری اسلامی را) به خورد مردم می دادند. اینها همانطور که هفته قبل توضیح دادیم باید همان موضع "صلح و دمکراسی" خانم شیرین عبادی را در پوشش اپوزیسیونی تر به پیش میبردند. بهمین دلیل مجبور بودند در مقابل چپ و رادیکالیسم جامعه به مبارزه با هردو سو (هم امپریالیسم و هم کارگزار امپریالیسم، هم استبداد خارجی و هم ارتجاع داخلی) قسم بخورند. ولی یک جوری این وسط شعار سوسیالیسم و تعرض مستقیم کارگر و آزادیخواهی سوسیالیستی را ماستمالی کنند. مردم را از مبارزه مستقیم علیه جمهوری اسلامی و برای قدرت گیری خود باز بدارند و آنها را مشغول مبارزه با خطر جنگ و دفاع از مدنیت کنند. مدنیت خاص خود، یعنی سوسیالیسم را، کنار بگذارند و به مدنیت نوع دوم خردادی رضایت بدهند. تحت لوای "مبارزه با هردو سو"، در واقع آنها را در خدمت "هردو سو" و حل بحران جمهوری اسلامی از بالا قرار دهند. و خیلی هم شکوه میکردند که گویا مردم متوجه نیستند دارد چه اتفاقی می افتد. اما مردم که به کار و مبارزه خود علیه جمهوری اسلامی و بسط قدرت خویش مشغول اند در واقع نشان دادند که شعور سیاسی بالاتری از این چپ های جهانسومی و ضد امپریالیست دارند. بویژه تحولات 16 آذر بخوبی سند شکست این دوستان بود. پیش از 16 آذر کره زمین را بصورت اسکلتی کشیده بودند و تونل وحشت درست کرده بودند تا همه بیاییم و بگویم "نه به جنگ". اما هم نقد حزب کمونیست کارگری و هم خود نقد واقعیات این حضرات را وسط زمین و آسمان آویزان کرد. معلوم شد که در دانشگاهی که "پادگان است" نمی شود شعار نماز جمعه یعنی "مرگ بر آمریکا" را در شکل اپوزیسیونی "نه جنگ" به شعار اصلی 16 آذر تبدیل کرد. معلوم شد که ضرورت سرنگونی و سوسیالیسم یک واقعیت عینی است. در مقابل رژیمی که درست در آستانه 16 آذر دهها دانشجوی چپ را دستگیر کرده است نمی شود آمد و گفت: "نه جنگ"، بلکه جنگ اصلی در واقع علیه خود همین رژیم است و سلاح مهم این جنگ هم سوسیالیسم است. و راه مقابله با خطر جنگ و آمریکا هم همین سوسیالیسم است! معلوم شد وقتی مردم را ول کنی شعار "مرگ بر دیکتاتور" میدهند و "آزادی و برابری" میخواهند.
16 آذر و بعد همین گزارش اخیر نهادهای امنیتی آمریکا تناقضات مواضع سیاسی چپ غیر کارگری و ضد امپریالیست را به شدیدترین وجه مقابل همه هم قرار داد. آنهایی که نتوانسته بودند با نقد تئوریک نقش این چپ را درک کنند، حالا در واقعیت زنده تناقضات آنرا می بینند و به فکر می افتند. لذا این چپ در اثر این تحولات بیشتر پلاریزه میشود. عناصر و گرایشات راست آن به سمت اپوزیسیون پرو رژیم و دوم خردادی های جمهوری خواه میرود. در یک کلام در کنار جمهوری اسلامی و در صف ضد انقلاب سوسیالیستی می ایستد. و گرایش چپ و رادیکال آن به ناگزیر به چپ میچرخد و به سمت کمونیسم کارگری و چپ کارگری و سوسیالیستی جامعه می آید.

موقعیت مردم و کمونیسم کارگری

و بالاخره تا آنجا که به چپ جامعه و جنبش کمونیسم کارگری برمیگردد، به نظرم گزارش اخیر تنها اینرا نشان داد که ارزیابی و برخورد ما در قبال اوضاع تا چه حد صحیح و مبتنی بر واقعیت بود. ما که میگویم منظورم چه به صورت یک جنبش عظیم اجتماعی است و چه به مثابه حزب و یک جریان سیاسی. ما در دل هیاهوی آی جنگ و مسابقه راست روی اپوزیسیون پرو رژیم و چپ های غیر کارگری بر این مساله دست گذاشتیم که مساله اصلی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی است و مردم بجای رفتن پشت شعارهای پرو جمهوری اسلامی و پاسیفیستی (از صلح و دمکراسی گرفته تا "نه جنگ") باید برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی به شیوه خود به میدان بیایند. یعنی مبارزه شان را برای مطالبات و خواسته های خود و برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری سوسیالیستی گسترش دهند. همین اتفاق هم افتاد. 16 آذر پرقدرت و رادیکال و سرخ امسال شاهد این مدعا است. حالا بعد از انتشار این گزارش معلوم شد که نه فقط ما در ارزیابی اوضاع آنوقت کاملا حق داشتیم، بلکه اکنون در وضعیت جدید، یعنی فروکش کردن هیاهوی خطر جنگ و در دستور قرار گرفتن شفافتر تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی، باید همان خط و جهت را با قدرت دو چندان پیش برد. یعنی باید مبارزه برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی و قدرت گیری کارگران و مردم انقلابی را گسترش داد.
گزارش اخیر ارگانهای امنیتی آمریکا، مستقل از اینکه چقدر صحیح باشد، مستقل از اینکه "کودتا علیه بوش" بوده یا نه، مستقل از هر تعبیر و تفسیری که مفسران بورژوا روی آن میگذارند، خبر از حاد شدن روند تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی دارد. نه فقط این، بلکه خبر از موقعیت متناقض و به بن بست رسیده راست جامعه در مقابل بحران جمهوری اسلامی دارد. شرایط و اوضاع به نظر من کاملا مهیا است که چپ و جنبش کمونیسم کارگری و در راس آن حزب کمونیست کارگری گام های بلند به جلو بردارد. جنگ نهایی بین چپ و راست جامعه در قبال بحران جمهوری اسلامی فرا میرسد. در تمام این سالها، از مقطع عروج دوم خرداد و شکست آن و پیشروی های چپ و کمونیسم کارگری، دائما چپ به جلو آمده است. اما پیروزی نهایی چپ و کمونیسم کارگری معنی ای جز این نمی تواند داشته باشد که این بحران را نهایتا به نفع خود، به نفع مردم حل کند. یعنی جامعه را پشت سر خود به خط کند و در یک انقلاب عظیم اجتماعی جمهوری اسلامی را سرنگون کند و جمهوری سوسیالیستی را برقرار کند. اکنون این وظیفه ما است که انقلاب سوسیالیستی، انقلاب رهایی انسان، "آزادی برابری هویت انسانی" را به دستور اول جامعه تبدیل کنیم. در مقابل گفتمان "نه جنگ" و "صلح و دمکراسی" و "مصالحه با غرب" و "جنگ و رژیم چنج" و غیره، ما باید گفتمان سوسیالیسم و انقلاب کارگری را به گفتمان کل جامعه تبدیل کنیم.
این تلاش نظری و عملی ده چندانی از ما طلب میکند. بویژه در مرکز همه اینها سازماندهی یک حزب عظیم و اجتماعی انقلاب کارگری در دستور فوری قرار دارد. این حزب و انواع سازمانها یو تشکل های وسیع و توده ای کارگران، زنان و جوانان تکیه گاه و سلاح ما در روزهای متحولی است که در پیش داریم.
10 دسامبر 2007

1 comment:

Anonymous said...

Gostei muito desse post e seu blog é muito interessante, vou passar por aqui sempre =) Depois dá uma passada lá no meu site, que é sobre o CresceNet, espero que goste. O endereço dele é http://www.provedorcrescenet.com . Um abraço.