با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Thursday, July 03, 2008

حزب نماینده مردم در مبارزه بر سر قدرت سیاسی است

مصاحبه تلویزیون کانال جدید با حمید تقوائی در مورد ضرورت و مطلوبیت حزب

کیوان جاوید: اگر اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که در برنامه های زنده کانال جدید، مردم از ایران زنگ می زنند و بعنوان مثال می گویند گرانی و بیکاری بیداد می کند. چکار کنیم؟ راه حل شما چیست؟ چطور می توانیم از شرّ این وضعیت خلاص شویم؟ کارگری زنگ می زند و می گوید کار می کنم اما واقعا نمی توانم نان خالی به سر سفره ام ببرم! در مورد این بحث ها ما راه حل های مختلفی را پیش پای مردم می گذاریم. باید مبارزه کرد، اعتصاب کرد، جلو رژیم ایستاد و غیره. لذا من می خواهم دیدگاه شما را در مورد این مسئله از زاویه اهمیت و ضرورتی که حزب می تواند داشته باشد، بدانم.
حمید تقوایی: بله، همانطور که گفتید و بخصوص وقتی به جامعه امروز ایران نگاه می کنید، می بینید اعتراضات وسیعی وجود دارد و اکثریت قریب باتفاق مردم از این اوضاع بشدت ناراضی اند و نه تنها این بلکه خیلی ها به این نتیجه رسیده اند که ریشه همه این دردها و مسائل، این حکومت است؛ جمهوری اسلامی است و هرکس برنامه های همین تلویزیون بخصوص برنامه های زنده را دنبال کند و یا سوالاتی را که برای تلویزیون بروی پیامگیر می آید، بشنود بروشنی خواهد دید که اکثر مردمی که با تلویزیون حزب تماس می گیرند و صحبت می کنند، مسئله را بطور واقعی می شناسند. اینطور نیست که مردم فکر می کنند ــ مثلاً ــ این حکومت می تواند باشد و زن آزاد شود. و یا کارگر به دستمزد و حقوق پایه ای اش برسد و هنوز همین آخوند ها سر کار باشند. اینها را مردم می دانند. سؤال این است که خوب، مردمی که اینرا می دانند و در حال مبارزه اند، چه ابزار و شرایطی را لازم دارند؟ چه شرایطی باید حاکم باشد و چه مکانیسم ها و فعل و انفعالاتی باید در جامعه صورت بگیرد تا بطور واقعی این اعتراضات به پیروزی برسد و واقعاً مردم بتوانند به خواسته هاشان، به آزادی و برابری برسند و بنظر من درست در همین جا حزب وارد می شود.
کیوان جاوید: شما گفتید حزب در اینجا وارد می شود. خود من و دوستانی هم که دعوت می کنیم، همواره می گوییم که باید تشکل داشته باشید، شورا تشکیل دهید، مجمع عمومی تان را داشته باشید و انواع کمیته های جمعی تشکیل دهید و غیره. آیا اینها مبارزه مردم را به پیروزی می رساند؟
حمید تقوایی: درست است. تاکید بر این تشکلها هم نکته درستی است ولی اینها آلترناتیو حزب و سازمان حزبی نیستند. ببینید؛ نکته اساسی این است که تشکل، شرطِ پیش رویِ هر نوع مبارزه سیاسی ــ اجتماعی است. این خیلی روشن است که افرادِ "اَتُمیزه" شده، دور افتاده از هم و بصورت فرد فرد، نمی توانند حتی حقوق خیلی ابتدایی شان را هم بگیرند. لازمه هر نوع حق خواهی، هر نوع حق طلبی و هر نوع پیش روی برای اینکه مردم بتوانند به هر نوع حقوق شان دست یابند (حتی حقوقی که قانون برسمیت شناخته و در اکثر موارد دولت ها حتی همین حقوق قانونی را هم به مردم نمی دهند)، این است که افراد باید متشکل شوند. فکر می کنم هیچ کس در این نکته تردید ندارد که تشکل، متحد شدن، خواست واحدی را بمیان گذاردن و حول آن فعالیت جمعی، هماهنگ و سازمان یافته ترتیب دادن، پیش شرط پیروزی و حتی یک قدم به جلو در هر مبارزه ای است. به همین خاطر، انواع تشکل ها لازم است. تشکل حول موضوعی که مطرح می کند، معنا می یابد. فرض کنید می تواند علیه آپارتاید جنسی و علیه این بی حقوقی مفرطی که در ایران در حق زنان روا می شود، تشکل های مختلفی بوجود بیاید و تا حدی هم بوجود آمده است. نظیر نهادها و تشکل های آزادی زن، دفاع از حقوق زن، "ان جی او" های مختلفی که فعالین آنها سعی می کنند یک نوع حرکت متشکلی را در این عرصه ها بوجود بیاورند و غیره. یا فرض کنید در عرصه هایی که کارگران مبارزه می کنند. انواع مجامع عمومی ها مُدام در حال تشکیل است و اینها بخصوص در اعتراضات و اعتصابات بوجود میآیند و همچنین نهادها و کمیته های مختلف کارگری که فعالین سرشناس جنبش کارگری ایجاد می کنند و اتحادیه ها و غیره. در مورد دانشگاه ها هم انواع تشکل های دانشجویی از جانب فعالین دانشجویی ایجاد و اعلام می شود. تمام اینها را که نگاه کنید، می بینید که در عرصه های مختلفی تشکل های ویژه ای بوجود آمده اند با این هدف که آن مبارزه معین بتواند به پیش رود. البته باید بگویم که در این سطح هم این درجه از تشکلیابی بهیچوجه کافی نیست و ما در این جنبه هم با ضعف ها و موانعی مواجه ایم. اساسا به این دلیل که با یک حکومت سرکوبگرِ وحشی بنام جمهوری اسلامی روبروییم که با تمام قوا در صدد است سرکوب کند و اجازه ندهد مردم متشکل شوند.
اگر بخواهیم کمی عمیق تر و سیاسی تر به مسئله نگاه کنیم (همان نکته ای که در پاسخ به سئوال اول شما هم اشاره کردم که مردم می دانند ریشه مسئله چیست)، فکر می کنم این مسئله برای تمام کسانی که این مبارزات را به پیش می برند روشن است که جامعه ایران ــ فرض کنید ــ ایتالیا، فرانسه یا حتی ترکیه، مصر و غیره نیست که حکومتش بر سرِ کار باشد و مثلا زن بتواند حجاب بر سرش نکند. همه می دانند چنین چیزی غیر ممکن است و تا زمانیکه جمهوری اسلامی هست، این حجاب اجباری و سرکوب زنان هم – بعنوان مبارزه با "بد حجابی" - همواره بعنوان یک عرصه دائمی کشمکش مطرح خواهد بود. برای اینکه زن بتواند بطور واقعی آزاد شود و حتی بتواند ابتدایی ترین حقوق اش را بدست آورد، باید از شرّ جمهوری اسلامی راحت شود. دانشجویان و جوانان هم می دانند برای اینکه بتوانند به خلاصی فرهنگی برسند باید این دار و دسته های توهم پراکنی اسلامی و ایدئولوژی اسلامی را از بالای سرشان کنار بزنند. کارگران هم ــ بطریق اولی ــ اینرا می دانند و متوجه اند که حتی برای اینکه بتوانند به حقوق عقب افتاده شان برسند، حتی برای اینکه حقوق صنفی شان را بگیرند و حتی برای اینکه بتوانند اتحادیه تشکیل بدهند، باید از شرّ جمهوری اسلامی خلاص شوند. در یک کلام همه می دانند جمهوری اسلامی باید برود.
کیوان جاوید: یعنی شما می گویید حزب احتیاج نیست و کارگران و زنان و غیره باید تشکل های خود شان را داشته باشند و غیره؟ آیا درست متوجه شدم؟
حمید تقوایی: نه! من اتفاقاً عکس اش را می گویم. حرف من این است که اگر ــ حتی ــ فرض کنید کارگران تشکل های صنفی خودشان را داشته باشند، زنان و دانشجویان هم همینطور، باز مسئله حل نمی شود و آن هم بدین دلیل اساسی که در جامعه ایران همه اینها با سدّ حکومت برخورد می کنند. با سد جمهوری اسلامی.
کیوان جاوید: و کار حزب...
حمید تقوائی: وقتی که به حزب برمی گردیم، حزب چیزی نیست جز تشکل سیاسیِ مردمی که می خواهند حکومت اسلامی را کنار بزنند و به آزادی و برابری برسند. مردمی که به این نتیجه رسیده اند که باید این حکومت را سرنگون کرد. به این نتیجه که قدرت سیاسی باید بدست خود مردم و شوراهاشان بیافتد و در اینجا حزبی باید وجود داشته باشد که این جریان را نمایندگی کند، به پیش ببرد و رهبری کند. اگر بخواهم یک مقایسه ای بکنم، باید بگویم همانطور که در مبارزه کارگران برای حقوق شان، حقوق صنفی و مطالبات شان، مجمع عمومی، شورا، اتحادیه و غیره لازم است، همانطور که دانشجویان باید تشکل های دانشجویی داشته باشند تا بتوانند به خلاصی فرهنگی برسند یا ــ حتی ــ به حقوق شان بعنوان بخشی از شهروندان جامعه دست یابند و زنان هم همینطور، به همین ترتیب، کل این مردمی هم که از این حکومت متنفرند، برای اینکه بتوانند این مسائل را از ریشه حل کنند و یک جواب پایه ای به این وضعیت بدهند، به حزب احتیاج دارند تا بتوانند تیشه به ریشه بزنند. برای اینکه از شرّ جمهوری اسلامی راحت شوند و قدرت سیاسی را بدست بگیرند. تمام مسئله این است که همه مصائبی که در جامعه ایران وجود دارد، بسیار مستقیم و بلاواسطه برمی گردد به جمهوری اسلامی و ارگان های سرکوبگر جمهوری اسلامی که این فشارها را به جامعه تحمیل می کنند و هر نوع اعتراضی را با سرکوب، تعرض و انواع جنایات جواب می دهند و با اینحال نتوانسته اند از پسِ این مردم برآیند و این مبارزات و اعتراضات ادامه داشته است.
کیوان جاوید: شما می گویید جمهوری اسلامی بعنوان ریشه مصائب باید سرنگون شود و بدین منظور مردم به حزب احتیاج دارند. اما می توانیم در کشورهای دیگری ببینیم که حکومتی سرنگون می شود و بظاهر حزبی هم وجود ندارد. مردم می آیند، شورش می کنند و حکومتی را واژگون می سازند. آیا باید به این نتیجه برسیم که راز پایداری و دوام یک حکومت در این سی سال به این علت است که بطور مثال مردم به حزب کمونیست کارگری نپیوسته اند؟
حمید تقوایی: البته باید بگویم که در جوامع دیگر هم، من سراغ ندارم جامعه ای را که مردم بدون حزب شورش کرده و به آزادی و برابری رسیده باشند. چون مسئله فقط سرنگون کردن نیست. جریانات مختلف می توانند مردم را مَلعبه دست کنند. حتی بخشی از خود طبقه حاکمه می تواند به هر دلیلی با حکومت موجود دعوا داشته باشد و مردم را هم به صفوف خودش بکشد برای اینکه با حکومت موجود تسویه حساب خودش را بکند ولی بعد که آب ها از آسیاب افتاد، مردم می بینند که آش همان آش است و کاسه همان کاسه و حداقل اگر وضع بدتر نشده، بهتر هم نمی شود. خودِ انقلاب پنجاه وهفت همینطور بود. جمهوری اسلامی به اسم انقلاب آمد و خوب، دیدیم که چه بلایی بر سر مردم آورد. در آنزمان هم البته، مردم حزبی مثل حزب کمونیست کارگری نداشتند، حزبی که بطور واقعی انسانیت، آزادیخواهی و آن برابری طلبی را که در قلب جامعه موج می زند نمایندگی کند.
ببینید؛ انسان دوستی، میل به رهایی و میل به آزادی در همه جوامع وجود دارد. انسان بنا به تعریف، چون انسان است می خواهد مثل آدم زندگی کند. می خواهد آزاد، برابر و رها شود. سئوال اینجاست که آیا این آزادی ، این برابری و رهایی که اکثریت عظیم مردم می خواهند، در عرصه سیاست متبلور شده و نمایندگی می شود و یا خیر، تنها در عرصه حقوق بشر، حقوق انسانی و امور خیریه ای باقی می ماند؟ نه تنها در جامعه ایران، بلکه حتی در جوامع غربی هم اکثراً اینطور است که گویا انسان دوستی امری است اخلاقی، امری است مربوط به سازمان های عام المنفعه، خیرات و مبرّات و یا حداکثر پزشکان بدون مرز و کانون های دفاع از حقوق بشر و غیره. در خودِ غرب هم هیچ حزبی بلند نمی شود (در تاریخ بوده اما زده اند و کوبیده اند و متأسفانه امروز چنین حزبی نداریم) که بگوید مسئله "انسان" در خودِ انگلیس و در خود آمریکا، مسئله ای است سیاسی. در سیاست باید فقر را برانداخت. در سیاست باید بی حقوقی را کنار گذاشت، باید حرمت اسنانها را پاس داشت، و حتی جواب محیط زیست را باید در سیاست داد. با سازمان های عام المنفعه، "گرین پیس" و دفاع از حقوق بشر و پزشکان بدون مرز که شما نمی توانید بدبختی و فقری را که گلوی میلیاردها مردم جهان را می فشارد و حتی در خود کشورهای صنعتی غرب هم بخش وسیعی از جامعه جزء محرومترین مردم دنیا هستند، درمان کنید! به مورد ایران هم که برسیم، بحث ما این است که می گوییم انسانیت، برابری طلبی و آزادیخواهی باید در عرصه سیاست نمایندگی شود وگرنه این مبارزات به جایی نمی رسند و فوق اش می توانند ملعبه دست بخشی از خود طبقه حاکمه شوند که با بخش دیگری تسویه حساب کند و سر مردم همچنان بی کلاه باقی بماند که متأسفانه در طول تاریخ صد سال گذشته، جامعه ایران مُدام همین تجربه را از سر گذرانده است. اینبار اما، ما می گوییم که دیگر نباید اجازه داد که چنین اتفاقی تکرار شود. ما می گوییم اینبار باید آن آزادیخواهی و برابری طلبی که که مردم ایران ده ها سال مُدام برایش جنگیده اند و نمونه آخرش انقلاب پنجاه و هفت بود و نمونه های اخیرتراش هم مبارزاتی است که هر روز در جامعه جریان دارد، همه اینها، باید حزبیت پیدا کنند و در سیاست نمایندگی شوند. حزب، حزب کمونیست کارگری چیزی نیست جز تبلور و تشکلِ آن انسانیت، آزادیخواهی و برابری طلبی (که بنظر من در دل اکثریت قریب باتفاق مردم ایران موج می زند) در عرصه سیاست و در عرصه مبارزه برای قدرت سیاسی. اساس این است که اگر این انسان دوستی، آزادیخواهی و برابری طلبی، بطور عینی، بطور واقعی و در زندگی سیاسی ــ اجتماعی مردم، در عرصه سیاست نمایندگی نشود، متأسفانه جامعه و مبارزات اش به جایی نخواهد رسید.
کیوان جاوید: مبارزه مردم هست، حزب کمونیست کارگری هم که هست. مردم هر روز از خانه هاشان می بینند که حزبی هست با این امکانات عظیم و تلویزیون بیست و چهار ساعته و حتی در زمینه های دیگر هم باز این حزب فعال است و بطور مثال "آی ال او" اجلاس دارد، جمهوری اسلامی آنجا می رود و صفی از فعالان حزب کمونیست کارگری هم آنجا هستند و جلو اش می ایستند. افشاء گری می کنند و تمام دنیا را از جنایات جمهوری اسلامی آگاه می سازند. خوب، مردم می گویند حزب که هست، ما هم مبارزات صنفی خودمان را داریم. با این حساب، چه از جان ما می خواهید؟! (با خنده) بفرمائید، پاسخ شما چیست؟
حمید تقوایی: اتفاقاً باید مردم به این نتیجه برسند که این حزب، حزب آنهاست. من و شما و ده ها و صدها عضو و کادر دیگری که در این حزب فعالیت می کنند و از جمله در همین "آی ال او" حضور بهم می رسانند و در مبارزات دانشجویی و کارگری، در داخل و خارج کشور فعال هستند، همه اینها و کل این حزب، بخشی از همین مردم معترض است. نکته اساسی این است که این حزب باید قویتر شود. باید وسیع شود.
بنظر من وضعیتی که هم اکنون داریم اینطور است که حزب، محبوب و شناخته شده است. فکر نمی کنم چپِ ایران در این چند ده ساله اخیر، یک سازمان رادیکال، کمونیستی و آن هم اینقدر صریح، شفاف و پُر نفوذ را تجربه کرده باشد. این یک دستاورد جنبش کارگری و دستاورد جنبش سوسیالیستی و آزادیخواهانه مردم است. با این همه، سئوال اینجاست که حولِ این حزب و بخاطر این گسترش و محبوبیت اش، تعداد زیادی هستند که همانطور می اندیشند که شما گفتید. دخیل بسته اند! می گویند این حزب هست، فعالیت می کند، ما هم دوست اش داریم و شاهد فعالیتهایش هستیم. اما مسئله این است که مبارزه به این شکل پیش نمی رود. قانونمندی مبارزه این نیست. باید بگویم این حزب تا جایی که هست بخاطر کسانی است که واقعاً دل شان برای آزادیخواهی و برابری طلبی می تپیده و می خواستند جواب مسائل اجتماعی شان را بدهند و به این نتیجه رسیدند که باید متشکل شد و بنابراین باید حزب کمونیست کارگری ایران را درست کرد و فراخوان این حزب کمونیست کارگری از روز اول این بوده که این حزبِ تمام آزادیخواهان است. حزب تمام انسان دوستان. هر کسی، به هر گوشه این جامعه سرمایه داری انتقاد دارد، اعتراض دارد، زنی که می خواهد آزاد شود، جوانی که می خواهد زندگی مدرن داشته باشد، کارگری که می خواهد به دستمزد عقب افتاده اش برسد، کسی که از حقوق کودک دفاع می کند، کسی که از حقوق پناهندگان دفاع می کند، کسی که سکولار است و علیه خرافه مذهب و اسلام، جای اش در این حزب است. این حزب برای تمام اینها مبارزه می کند. در عین حال، من می خواستم این نکته را بگویم که حزب ــ فقط ــ یک جمع جبری و عددیِ مبارزات مختلف نیست. کلکسیونی نیست که مثلاً کسی که برای آزادی زن مبارزه می کند یک گوشه اش است، علیه اسلام یک بخش اش است و علیه بی حقوقی زن گوشه دیگر اش. اینطور نیست. مجموعه این مبارزات یک جوهر و یک هدف واحد دارد. بطور عینی، نه آنکه ما می گوییم یا در تئوری مان هست و تبلیغ می کنیم. روی زمین، بطور واقعی و عینی یک ریشه دارد و آن ریشه این است که یک حکومتی در ایران بر سر کار است که به آن می گویند حکومت جمهوری اسلامی و این حکومت مایه و اساس تمام این دردهاست که اگر عمیق تر بشویم، می بینیم این حکومت، یک نظام نابرابر و ضد انسانیِ سرمایه داری را نمایندگی می کند که سرمایه داری امروز دنیا در جغرافیایی که به آن می گویند ایران، همین است که هست. اگر سرمایه داری می توانست رژیمی بهتر از جمهوری اسلامی بیاورد، می آورد. وُسع، امکانات و قابلیت آن از همینی که هست، فراتر نمی رود و به همین خاطر، کارگر ایران، زن ایران، جوان ایران و نود و نه درصد مردم ایران در مقابل این وضعیت قرار گرفته اند و می خواهند این وضع را تغییر دهند. این مبارزه اگر چه اَشکال و خواسته های مختلفی دارد ولی باید آن نوک پیکان و ضربه قاطع اش بر علیه این حکومت باشد برای سرنگونی و بر اندازی اش و برای آزادی جامعه.
ببینید؛ مبارزه کارگران می تواند به برخی حقوق دست یافته و جلو رود. همین طور هم هست. می بینید که کارگران در جریان مبارزه شان برخی حقوق شان را می گیرند و برخی را نه و یا ممکن است زنان و جوانان هم به برخی حقوق برسند و این پیش روی ها و پَس روی ها ادامه داشته باشد ولی برای اینکه هفتاد میلیون انسان بتوانند حقوق شان را بدست بیاورند و بطور تثبیت شده هم بدست بیاورند و کسی نتواند از آنها پَس بگیرد و واقعاً جامعه بتواند روی آزادی و برابری بخود ببیند، آنوقت، حزبی لازم است که این مبارزه را سازمان دهد، این مبارزه را به پیش ببرد و سرانجام ضربه نهایی را با سرنگون کردن جمهوری اسلامی و آزاد و رها ساختن جامعه وارد آورد. به همین خاطر، همه کسانی که حزب را دوست دارند و یا آنطور که شما گفتید فکر می کنند که خوب، این حزب هست و کار اش را هم می کند، باید بدانند که همانطور که ما بارها در فراخوان هایمان گفته ایم، این حزب بدون نیروی فعال مردم هیچ است. نیروی مادی شان، حمایت های مالی شان، امکاناتی که در اختیار حزب می گذارند، فعالیت هایی که می کنند، نشریات اش را پخش می کنند، بحث هایش را بمیان جامعه برده و برای حزب عضو می گیرند و غیره. بالاخره قدرت و سیاست یک مسئله مادی است. یعنی تعداد نفرات، بنیه مالی، بنیه انتشاراتی و تلویزیونی مثل کانال جدید (که باید بتواند خیلی وسیع تر از این کار کند و باید بتوانیم آمریکای شمالی را هم پوشش دهیم که امروز نمی پوشانیم و باید بتوانیم برنامه های هر چه زنده تر و جذاب تری تولید کنیم) که همه اینها یعنی امکانات. یعنی کادر، عضو، یعنی پول، یعنی دسترسی به جامعه و بسیج نیروی مادی جامعه. سیاست در نهایت یعنی همین.
کیوان جاوید: همه اینها درست. با این همه گاه با این مسئله هم مواجه ایم که فرض کنید کسی می گوید اگر پول می خواهید، من به شما پول می دهم ولی عضو حزب تان نمی شوم! نمی خواهم یک فُرم پُر کنم و بگویم من عضو حزب کمونیست کارگری هستم! من طرفدار شما هستم، اگر شما قدرت بگیرید من به شما رأی می دهم و از این حرف ها. نظر شما چیست؟
حمید تقوایی: منظور من هم لزوماً فُرم نیست. ببینید؛ شکل ایده آل و مطلوب مبارزه این است که جامعه برای رسیدن به خواسته ها انسانی اش فعال شود و حزب، آن ظرف و آن تشکلی است که این فعالیت را سازمان می دهد، متحد می سازد و رهبری می کند. حق گرفتنی است. آزادی گرفتنی است. برای رسیدن به برابری باید مبارزه کرد و این مبارزه باید هر چه وسیع تر باشد. هنوز این حزب جا دارد که به هزاران کادر و ده ها هزار عضو کار بدهد و فعال شان کند. هنوز می تواند وسیع تر شود. بنابراین، یک نکته اینجاست که کسی که می آید عضو می شود، طبعاً باید بتواند فعالیتی را شروع کند و باصطلاح سنگی روی سنگ بگذارد. این، یک جنبه است ولی ما خودمان را حتی به این هم محدود نمی کنیم. هر کسی که فکر می کند این حزب، حزب اوست، باید این پیام را برای همسایه اش، سر کارش، دوستش و فامیلش داشته باشد که باید به حزب پیوست. همین نکته ای که همین حالا داریم بحث می کنیم را به میان محافل مردم ببرد و حزب را به همه بشناساند. به هر کس از حکومت اسلامی به تنگ آمده است بگوید که ما بالاخره باید بتوانیم از نظر سیاسی نمایندگی شویم، باید بتوانیم تشکلی داشته باشیم و باید بتوانیم آلترناتیوی برای این حکومت معرفی کنیم. و این آلترناتیو حزب کمونیست کارگری ایران است. بنظر من، این حزب میتواند و باید از طرف اکثریت وسیعی انتخاب شود و مردم بدانند که این حزب، تنها حزبی است که شایستگی اش را دارد و می تواند جانشین جمهوری اسلامی شود، آنرا کنار بزند و آزادی و برابری را بیاورد. این نکته باید به نقل محافل مردم و بحث هایی که مردم با خودشان دارند، تبدیل شود. مردم باید بدانند که وقتی برنامه های تلویزیون ما علیه اعدام را نگاه می کنند، علیه گرسنگی و برای آزادی را نگاه می کنند، باید بدانند این حزبی نیست که بعنوان مثال مجموعه ای از اقدامات خیریه ای و عام المنفعه علیه گرسنگی یا بیکاری را به پیش می برد. باید بدانند که این یک تلویزیون سیاسی و متعلق به یک حزب سیاسی است که تشکیل شده است به این منظور که تیشه به ریشه مسئله بزند و مسئله را بطور پایه ای برای یک جامعه هفتاد میلیونی حل کند و ریشه مسئله هم حاکمیت جمهوری اسلامی سرمایه است. اگر کسی باشد که به این نتیجه رسیده باشد و حزب را در این ظرفیت و موقعیت ببیند (حتی اگر یک تلفن هم نزند و حق عضویت هم ندهد و هیچ جا هم هیچ فُرمی پُر نکند و رسماً هم نگوید که عضو حزب است)، بنظر من، در این جهت فعال خواهد شد. حد اقل اینست که این نظر و اعتقاد اش را به داخل جامعه می برد، پخش می کند و زمینه فعالیت حزب را مساعد تر کرده، نیروهای بیشتری را به حزب جمع می کند. ممکن است خودش فعالیت بیشتری انجام ندهد ولی کسانی که تحت تأثیر حرف ها و صحبت های او قرار می گیرند، به حزب نزدیکتر می شوند. آشنا می شوند و چه بسا قدم در اینراه می گذارند و در نتیجه، بنظر من، یک بخشی از جامعه، بخش وسیعی از کسانی که الآن آزادی و برابری می خواهند، حتماً ظرف و مکانیسم های فعالیت خودشان را در دل این ارتباطات پیدا می کنند و من مطمئن هستم که خواه ناخواه فعال تر می شوند، به آینده امیدوارتر می شوند، انرژی بیشتری را می گیرند و انرژی بیشتری را هم در جامعه آزاد می کنند با این هدف که این مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری هر چه زود تر به نتیجه برسد.
کیوان جاوید: اجازه بدهید سئوال دیگرام را اینطور مطرح کنم؛ آیا مردم باید یکی یکی بیایند و هر طور که شما می گویید یا فرم پُر کنند، حق عضویت بدهند یا با حزب تماس بگیرند و دل شان با حزب باشد و ...
حمید تقوایی: همین الآن با حزب تماس می گیرند. بطور نمونه در همین آخرین برنامه زنده ای که داشتید و فکر کنم خودِ شما به من گفتید که دویست نفر در یک برنامه دو ساعته با تلویزیون تماس گرفته اند. گفتید که همه نتوانسته اند بروی خط بیایند ولی دویست نفر زنگ زده و تماس برقرار کرده اند. این یعنی در هر دقیقه بیشتر از یک نفر تماس گرفته است. این، یعنی ــ حداقل ــ در هر دقیقه ده نفر زنگ زده اند که یک نفرشان توانسته روی خط بیاید (چون خود من و خیلی از اعضای حزب در خارج کشور نمی توانیم در موقع پخش برنامه های زنده براحتی با تلویزیونتماس بگیریم). خوب، خیلی ها در ایران هم با این شرایط مواجه اند و می خواهم بگویم که این دویست نفر یعنی ــ حداقل ــ دو هزار نفر تلفن را برداشته اند و این یعنی بیست هزار نفر همین رابطه را داشته اند ولی سراغ تلفن نرفته اند. می خواهم بگویم که با یک حساب خیلی ساده می شود گفت که ده ها هزار نفر دل شان و قلب شان با حزب است. اگر فقط همین شاخصِ برنامه های زنده تلویزیون را در نظر بگیریم (و من حالا با شاخص های دیگر کار ندارم)، می بینیم ده ها هزار نفر در جامعه (به این معنایی که الآن داریم صحبت می کنیم)، خودشان را حزبی می دانند. بحث من این است که ــ اتفاقاً ــ بنظر من، اِشکال اساسی که در کار ما بوده این بوده که نتوانسته ایم بخوبی منتقل کنیم که میل و دوست داشتنِ قلبی حزب کافی نیست...
کیوان جاوید: و سئوال بعدی من هم دقیقاً همین بود.
حمید تقوایی: این کافی نیست که حزب هست و گویا دارد از جانب ما و به نیابتِ ما کاراش را می کند و ما هم این حزب را دوست داریم و دوست داشتن هم خودش را اینطور نشان می دهد که هر روز برنامه هایش را می بینیم و حتی ایمیل می فرستیم و می گوییم زنده باد شما! خیلی خوب کار می کنید. از این دست ایمیل ها هم داریم. اینها کافی نیست و بنظر من اولین انتظار ما این است که کسانیکه این تماس ها را با حزب می گیرند، برنامه ها را دنبال می کنند و یا فقط سعی می کنند تلفن کنند و نمی توانند، اینها باید تماس هایشان را با حزب مستمر تر و جدی تر بکنند، باید اینرا به حزب بگویند که ما هستیم، فعالیت می کنیم و ساده ترین کار این است که اینطور بگوییم که من این امکانات و روابط را دارم، فکر می کنید در جهت این مبارزه حزبی چه کاری از من ساخته است؟ این حزب، حزب انسان های مُحیّر العقول نیست که گویا انقلابیون حرفه ای هستند که ــ مثلاً ــ باید از هزاران خطر بگذرند تا تازه باصطلاح آبدیده شده و شروع به مبارزه کنند (چون اتفاقاً از این نوع تصاویر ایده آلیزه شده از یک انقلابی یا یک کمونیست انقلابی هم وجود دارد). حزب ما اینطور نیست. حزب ما حزب آدم های عادی و معمولی است که با خانواده شان و شغل شان، می خواهند در جامعه زندگی شان را داشته باشند و در عین حال برای آرمان های سیاسی شان، برای رهایی خودشان و بقیه مردم اجتماع قدمی بردارند، سنگی روی سنگ بگذارند و به همین خاطر انتظار من اینست که این توده وسیعی که چنین رابطه ای با حزب دارد، هر چه فعال تر جلو بیاید، تماس اش را مستمر تر کند و قدم بجلو بگذارد برای آنکه به آن آرمانی که می خواهد، برسد.
کیوان جاوید: شما مطرح کردید که شاید بخشی از اِشکال از خود حزب بوده است که نتوانست مسئله اهمیت و ضرورت پیوستن به حزب را (کار کردن با حزب و انتقال پیام هایش به جامعه را) بخوبی داخل جامعه ببرد. آیا فکر نمی کنید که در جامعه ایران، خودِ مسئله حزبیت یک موضوع لوکس بحساب می آید و مردم عادی فکر می کنند که حزبی بودن سخت است و کار ما نیست! همین مردم عادی و معمولی که شاید انقلابی حرفه ای، دانشجو، روشنفکر و غیره هم نباشند. می تواند هر کسی باشد که پای تلویزیون نشسته است. می گوید خوب، این کار من نیست! من نه روشنفکرم، نه تحصیلات بالایی دارم، نه می خواهم از زندگی ام بگذرم و غیره. فکر نمی کنید این یک مانعِ ریشه دارتر و عمیق تری است در جهت پیوستن مردم به حزب؟

حمید تقوایی: بله، ببینید وقتی می گویم که باید ما کارمان را درست تر انجام می دادیم و یک نکاتی را نپوشانده ایم، منظورم فقط این نیست که ما باید فراخوان بیشتری می دادیم. این فراخوان را داده و همیشه گفته ایم. به حزب پیوستن جزئی از بحث های همیشگی ما بوده است. اما مسئله عمیق تر و وسیع تر از این است. اینطور بگویم که ما با موانع ذهنی و فکری معینی هم روبرو هستیم. نه فقط در میان روشنفکران و باصطلاح سیاسیون بلکه کلاً در عموم مردم جامعه (بخاطر تجربه تاریخی که آن جامعه از سر گذرانده است) یک نوع حزب گریزی، یک نوع اینکه گویا باصطلاح مبارزه مستقل بهتر است، وجود دارد. بارها دیده ایم که کسی سخنرانی می کند، صحبتی می کند و با افتخار هم سَرش را بالا می گیرد و می گوید من عضو هیچ حزبی نیستم! چرا؟ چون جامعه در اینمورد تجربه منفی داشته است. اولاً جامعه اختناق زده ای بوده که حزب و حزبیت در آن جا نیفتاده و از نظر سیاسی حزب معنا نداشته است. چه در زمان شاهان پهلوی و چه در زمان همین جمهوری اسلامی. این یک عامل اساسی اش است و یک عامل دیگر هم این است که آن احزابی هم که در اپوزیسیون با اسم و عنوان چپ بوجود آمدند مثل حزب توده، به هیچ وجه خوشنام نیستند. در واقع، این احزاب نتوانستند دردی از مردم دوا کنند که هیچ، در خیلی از موارد هم مزید بر علت شدند و سیاست ها و فعالیت هاشان ــ بر عکس ــ درد مردم را اضافه کرد. در نتیجه، از آن طرف هم یک طرز فکر و گرایشی بوجود آمد که من به آن می گویم یک گرایش سیاسی عقب مانده، شاید بتوانم بگویم جهان سومی که از نظر سیاسی خاص کشورهای عقب مانده است، فرهنگ حزب و حزبیت را ندارند و حتی اینرا منفی هم می دانند! گویا ــ مثلاً ــ اگر یک عده بلند شوند و برای حقوق مستضعفین امور خیریه انجام بدهند و یا برای دفاع از محیط زیست، حقوق کودک یا امور بهداشتی و غیره، کارشان بسیار برتری و فضیلت دارد به کار حزبی! خیلی وقت ها می بینید که حتی یک شاعر معترض بسیار محبوب تر است تا رهبران و فعالین یک حزب. این یک سابقه و تجربه تاریخی منفی است و همانطور که ما مدعی هستیم کمونیسمی که ما می گوییم هیچ ربطی به کمونیسم های گذشته ندارد (کمونیسم کارگری نه ربطی به تجربه شوروی دارد و نه هیچ ربطی به آن چپ سنتی در زمان شاه که خودش را چپ می دانست و نه ربطی به تجربه مائو و چین و غیره) و اعلام می کنیم که کمونیسم کارگری در برنامه "یک دنیای بهتر" آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانگرائی خودش را بروشنی نشان داده است و در همه سیاست ها و فعالیت هایمان همین جهتگیری انسانی وجود دارد (جنبه آزادیخواهانه و برابری طلبانه کمونیسم کارگری بسیار روشن و شفاف است و اینرا مردم می دانند و به همین دلیل هم این نفوذ اجتماعی بدست آمده است)، به همین سیاق و به همین ترتیب در رابطه با حزب و حزبیت هم، چیزی که ما می گوییم، خواستی که ما داریم، کاری که ما می خواهیم بکنیم، هیچ ربطی به تجربه احزابی مثل حزب توده و غیره ندارد. همانطور که گفتم ــ والآن شما هم اشاره کردید ــ برخی ممکن است با حزب موافق باشند ولی حزب را تشکلی برای روشنفکران، سیاسیون حرفه ای یا کسانی که باید از زندگی خصوصی شان بگذرند یا زندگی شان را محدود کنند و غیره، می دانند. برخی هم ممکن است با حزب موافق باشند ولی بگویند ــ مثلاً ــ ما ایرانی جماعت نمی توانیم حزب درست کنیم! و یا برخی هم ممکن است این تصویر را از حزب داشته باشند که احزاب تشکیل می شوند برای آنکه خودشان بتوانند بقدرت برسند و اینکه اگر بخواهیم درد مردم را حل کنیم، اتفاقاً باید غیر حزبی عمل کنیم! و غیره. همه این طرز فکرها وجود دارد و من اینها را تفکرات عقب مانده ای می دانم در کشورهای ــ از نظر سیاسی ــ عقب مانده مثل ایران که حزب و حزبیت در آن جا نیفتاده است. باید این تابوها را شکست. ما با این موانع و گرایشات ذهنی روبروییم که باید به جنگ شان برویم و به نظر من توده مردمی که همین الآن با کانال تلویزیونی ما تماس می گیرند، یک چیز را می دانند و آن هم این است که کمونیسم ما، کمونیسمی است انسانی. چیزی است که قبولش دارند. مطلوب شان است وگرنه زنگ نمی زنند. اینطور نیست که مردمی که به تلویزیون ما زنگ می زنند، نمی دانند که این تلویزیونِ حزب کمونیست کارگری ایران است و مثل روشنفکرانی هم فکر نمی کنند که تا به ما می رسند، می گویند تجربه شوروی که شکست خورد، شما دیگر چه می گویید! و غیره. اینها ذهنیت مردم نیست. توده مردم ــ بدرست ــ اینطور قضاوت نمی کنند و بلکه با سیاست ها، شعارها و فعالیت های زنده هر حزب قضاوت اش می کنند و با این معیارها، خوشبختانه ما از این آزمایش سربلند بیرون می آییم و مردم بلحاظ سیاسی حزب را انتخاب می کنند، منتها مسئله این است که باید خود را جزئی از این حزب دانسته و با این حزب فعالیت کنند. بنظر من همه نکته اینجاست.
کیوان جاوید: اینطور که شما روی حزب تأکید می کنید، ممکن است کسی بگوید که شما زیرِ کاری که خودتان می کنید، می زنید! بعنوان مثال، ما آدم ها را از اعدام نجات دادیم در حالیکه شاید ــ بظاهرــ مسئله سرنگونی مطرح نبود و یا در مورد اعتصاب کارگران شرکت واحد. کارگران از روز اول اعتصاب شان تا آخرش، می دانستند که این تلویزیون در اختیارشان است، اخبارشان را می دادند، لحظه به لحظه گزارش اش را می دادند و بقول یکی از کارگران که به اصغر کریمی می گوید مثل اینست که شما در همینجا هستید و دارید اعتصاب مان را رهبری می کنید و همینطور در مورد حقوق کودک یا هر مسئله دیگری در بخش های دیگر جامعه. چگونه است که شما در یک جا می گویید کار حزب سرنگونی است و روز دیگری مردم می بینند که شما در مشکلات و مبارزات روزمره شان دخیل هستید؟
حمید تقوایی: اینها از هم جدا نیستند. ما داریم آن کاری را که بعد از بقدرت رسیدن می خواهیم در مقیاس میلیونی و در کل جامعه و بصورت قانونی، از بالا و تثبیت شده پیاده کنیم (یعنی نجات جان انسان ها و رسیدن انسان ها به آزادی و برابری)، امروز و در اپوزیسیون هم در همان حدی که قدرت داریم، این کار را می کنیم. نکته اساسی این است که این کافی نیست. ببینید؛ ما آدم های زیادی را از اعدام و سنگسار نجات داده ایم، ما پناهندگان زیادی را از زیر تیغ جمهوری اسلامی، ترکیه، پاکستان، مصر و غیره نجات داده ایم (که خود شما هم یکی از فعالین این عرصه هستید و بهتر از من می دانید) و الآن فدراسیون پناهندگی یک سازمان محبوب و شناخته شده در میان پناهندگان است و موارد رجوع زیادی هم دارد. این تمایز حزب ما با احزاب دیگر در اپوزیسیون است که آن اپوزیسیون ها، اساس کارشان این است که قدرت سیاسی را بدست بیاورند و برای آن مبارزه می کنند ( که این البته حقشان است) ولی تا وقتیکه در اپوزیسیون هستند، فقط اپوزیسیون هستند. به جرأت می توانم بگویم که ما تنها حزبی هستیم ــ حتی در خانواده چپ و احزاب کمونیست ــ که در اپوزیسیون منشأ اثر بوده ایم. تا آنجایی که می توانیم تلاش کرده ایم تا زندگی ها را عوض کنیم. با این همه، تمام نکته این است که این جواب نمی دهد! شما ده نفر را از اعدام نجات می دهید، صدها نفر اعدام می شوند! هزاران نفر را پناهنده می کنید، ده ها هزار نفر زیر فشار لِه می شوند و زندگی شان از هم می پاشد در حالیکه می توانستند خودشان را از آن جامعه نجات دهند. شما اعتصاب و اعتراض این یا آن کارخانه را به نتایجی می رسانید، ده ها اعتصاب دیگر سرکوب می شود و هزاران کارگر هر روز بی حقوق تر می شوند، بیکار می شوند و دستمزدهاشان داده نمی شود. مسئله سیاسی است. سیاست چیز نَجسی نیست مخصوص احزاب که آنها بروند کارشان را بکنند و امر ما انسانی است. سیاست برای ما عین انسانیت ماست و حزب ما چیزی جز انسانیت متبلور و متشکل نیست و برای اینکه شما بتوانید کاری بکنید که در یک جامعه هفتاد میلیونی ریشه اعدام بر بیافتد، اعدام ممنوع شود و آنرا در موزه گذاشته و بعنوان مشخصه دوران جاهلیت به آن نگاه کنند، برای اینکه بی حقوقی کودک حل شود، برای اینکه استثمار انسان از انسان بر بیافتد، برای اینکه زن بعنوان انسان و برابر با مرد برسمیت شناخته شود و تازه همه اینها تثبیت شود و قابل باز پَس گرفتن نباشد، برای این کار باید از کل حکومت جمهوری اسلامی و کل نظام سرمایه خلع یَد کنید، سرنگون اش کنید و قدرت را بدست بگیرید. حزب برای همین کار درست شده است. بنظر من، فعالیت هایی که ما در اپوزیسیون داریم، یک نکته را به مردم نشان می دهد و آن اینکه حزبی که در اپوزیسیون این فعالیت ها را بکند، وقتی که بقدرت برسد، حتماً در یک مقیاس بسیار وسیعترِ و در سطح میلیونها نفر و جامع تری، همین دفاع از حقوق مردم را ادامه خواهد داد و همین نجات جان انسان ها فلسفه اساسی این حزب در اپوزیسیون و در حکومت خواهد بود و رساندن جامعه به آزادی و برابری و یک جامعه انسانی که محور و فلسفه سیاست و اقتصاد اش، منافع انسان ها باشد و نه سودِ سرمایه یا منافع یک بخشی از طبقه حاکمه. همه اینها را مردم در این حزب می بینند به این دلیل که در عملکرد اش دیده اند. بخاطر اینکه در فعالیت های "اکس مسلم"، در فعالیت های فدراسیون، در فعالیت های "کودکان مقدم اند" و در فعالیت های دفاع از حقوق زن، در فعالیتهای کمیته علیه اعدام و علیه سنگسار، مردم به عینه دیده اند که این حزب در دفاع از حقوق انسان ها آنقدر جدی است که حتی در اپوزیسیون با همین امکانات و زیر فشار تیغ جمهوری اسلامی، هر جا که می تواند، جان انسان ها را نجات می دهد و هر جا که می تواند از حقوق شان دفاع می کند.
کیوان جاوید: موضوعی هم هست که من فکر می کنم شاید در اینمورد تأثیر داشته باشد و می خواهم نظر شما را بپرسم. می گویند خوب، شما حزب دارید، طرز فکر و اندیشه مشخصی دارید، حرف های مثل هم می زنید و بالاخره درد مشترک دارید. من در مواردی با شما اختلاف دارم ویا فلان بخش از برنامه تان را قبول ندارم. خود من بارها با این موضوع برخورد کرده ام که دوستی که عضو حزب است، خیلی سر سخت ایستاده و بخشی از برنامه را مثلاً در مورد سقط جنین (که می گوید بالاخره سقط جنین باید قانونی باشد ولی از نظر انسانی علیه آن است) قبول ندارد. خوب، خیلی ها ممکن است بگویند که من این یا آن بخش از برنامه تان را و یا حتی فلان حرف حمید تقوایی را قبول ندارم. خوب، چطور می توانم به حزبی بپیوندم که برخی از برنامه های آن را قبول ندارم. پاسخ شما چیست؟
حمید تقوایی: بله. ببینید؛ این حزب یک حزب ایدئولوژیک نیست که افراد اش به این دلیل که همفکر هستند، دور هم جمع شده اند. اگر هم همفکر هستند، همفکر بر سر آن مبارزات مشخصی هستند که باید به پیش ببرند. بنابراین، این حزب، حزب کسانی است که می خواهند برای هر گوشه از این حقوق و برابری ها مبارزه کنند و به نتیجه برسند. ممکن است کسی بخواهد برای حقوق زن مبارزه کند ولی ــ مثلاً ــ با سیاست های حزب در عرصه پناهندگی بحث داشته باشد یا عکس آن و یا هر کدام از حالت های دیگر که ممکن است پیش بیاید. این حزب، حزب کسانی است که می خواهند قدم به جلو بگذارند و برای دفاع از هر بخشی از حقوق انسانی مبارزه کنند و البته معتقد اند که برای اینکار حزب می خواهند و نه فقط تشکل های مربوط به آن عرصه مشخص. معتقد اند که ریشه اصلی مسائل جمهوری اسلامی است که فکر میکنم دیگر اکثریت مردم به این نتیجه رسیده اند. خصوصاً اکتیویست ها و فعالین و بنظر من کسانی که به این نتیجه رسیده اند، جای شان در این حزب است. در عین حال، من نمی گویم باید این اختلافات را فراموش کنیم. می توانیم بنشینیم، بحث کنیم و نظر بدهیم. این حزب سمینار دارد، کنفرانس دارد، مکانیسم های تصمیم گیری و بحث های مختلفی دارد، پلنوم و کنگره دارد و در هر حال، برنامه حزب، سیاست ها و قطعنامه های حزب، اکثریت حزب را نمایندگی می کند. همین الآن و در میان کادرهای قدیمی حزب هم ممکن است کسانی باشند که در رأی دادن به فلان قطعنامه در اقلیت قرار گرفته اند و هنوز هم احتمالاً آن قطعنامه را قبول ندارند. خوب، فعالیت مشخص شان حولِ آن قطعنامه نیست. آن برنامه یا آن پلاتفرمی که قبول دارد را پراتیک می کند و در عین حال تلاش اش را هم می کند که در بحث ها، جدل ها، مناظره ها و مباحث داخلی، فرض کنید آن قطعنامه ای را هم که قبول ندارد، درست کند. این ــ اتفاقاً ــ یعنی یک حزب زنده و یک حزب زنده همیشه اینگونه است. این تصویر غلط است که این حزب، حزب کسانی است که تمام افکارشان در یک زمینه هایی عین هم است و بعد از اینکه به این هم نظریِ کامل رسیدند، حالا آستین بالا زده اند تا عملی را انجام دهند. اینطور نیست. این حزب، حزب کسانی است که قبل از اینکه به حزب بپیوندند، خواسته اند عملی را انجام بدهند. دردی داشته اند و برای آن درد بلند شده اند و بعد متوجه شده اند که یک حزبی هست که بهتر راه نشان می دهد، به این نتیجه رسیده اند که آدم هایی مثل ما که دردی در جامعه دارند، باید متشکل شوند، حول همدیگر جمع شوند و نیروهای شان را روی هم بریزند. بنابراین به این معنا، این حزب، حزب کسانی است که می خواهند عملی را انجام دهند، قدمی بجلو بردارند. این حزب، حزب آنهاست. منتها، موضوع حزب از این فراتر می رود و حزب استراتژی و سیاست های مشخصی پیدا می کند. این حزب، برنامه "یک دنیای بهتر" دارد و همچنین قطعنامه ها و اسناد متعددی هم. اما نکته مهم اینست که حرکت به طرف هم فکری، از عمل شروع می شود. از قدم عملی برداشتن و رفتن به طرف آنکه به هم نظری هر چه بیشتری هم برسیم.
کیوان جاوید: سئوال دیگرام این است که آیا مردم باید به این حزب بپیوندند و بعد از آنکه این حزب به اندازه کافی عضو داشت، قدم بعدی را برداشته و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند؟ چگونه است؟
حمید تقوایی: نه! اینطور سیاه و سفید نیست. بنظر من، مجموعه این حرکت و این حزب، روندی است که باید آنرا در یک پروسه همیشگی دید و ارزیابی اش کرد. شرایط سرنگونی جمهوری اسلامی ممکن است همین امروز فراهم شده و همین امروز این اتفاق بیفتد. همین امروز ممکن است وضعیتی پیش بیاید و ــ مثلاً ــ آمریکا حمله ای بکند و یا بخشی از حکومت علیه آن بخش دیگراش کودتا کند و به نتیجه ای نرسد. به نظر من مردم نمی گذارند و حزب هم این سیاست را دارد که در چنین شرایطی اجازه ندهد آنها به نتیجه برسند، ولی اگر چنین اتفاقی بیفتد و تحولی در بالا صورت گیرد، ممکن است بحث قدرت سیاسی وسیعاً باز شود و مردم هجوم بیاورند برای اینکه حکومت را کنار بزنند. بنظر من در اینجا حزب ما از شانس بالایی برخوردار است که بسرعت نیروهایش را سازمان دهد. خیلی از کسانی هم که الآن دل شان با حزب است، بی گمان در آن شرایط قدم به جلو می گذارند، به حزب می پیوندند و همین حزب در آن شرایط ، این امکان را پیدا میکند که به قدرت برسد. و یا حتی اگر نتواند مستقمیا بقدرت برسد، می تواند عامل مؤثری باشد برای اینکه اجازه ندهد باز هم یک ارتجاع دیگری تثبیت شود و بدین ترتیب مردم را در عرصه مبارزه برای قدرت سیاسی نمایندگی کند. همین امروز هم این قابلیت را داریم.
بنا براین بحث من این نیست که ما باید صبر کنیم یا مردم باید صبر کنند تا این نیروها اضافه شده و تعداد اعضاء و کادرها بیشتر شود تا آن موقع بتوانیم وارد عرصه مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی شویم. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی فی الحال جریان دارد و حزب هم در آن فعال است. بحث این است که این مبارزه بصورت نیابتی پیش نمی رود و حزب به نیابت از کسی نمی تواند کاری بکند. هر کسی که می خواهد برای آزادی و برابری کاری بکند، باید نیروی خودش را به میدان بیاورد، در کنار حزب قرار بگیرد و متشکل شود. هیچ مقطعی پیش نخواهد آمد که ما بگوییم حالا به اندازه کافی عضو داریم و بقیه لطفاً تماشا کنید و کف بزنید و ما جلو می رویم. چنین شرایطی پیش نخواهد آمد و حزب همیشه اعضای بیشتر، کادرهای بیشتر و فعالیت های بیشتری را لازم دارد. این مبارزه شوخی نیست. می بینید که بورژوازی در تمام جهان از امکانات عظیمی برخوردار است. امکانات مادی دارد، امکانات دولتی و دستگاه سرکوب دارد و از آن طرف مردمی هم که می خواهند این شرایط را به هم بریزند و بساط جمهوری اسلامی را در هم بکوبند، باید هر چه بیشتر نیروی شان را روی هم بریزند و متشکل شوند. به همین خاطر ما همیشه فراخوان مان این است که به حزب بپیوندید، با ما تماس بگیرید و فعال باشید. هر کسی، در هر مقطعی، حتماً امکانی دارد که می تواند برای رسیدن به اهداف آزادیخواهانه و برابری طلبانه این حزب فعال اش کند و به حرکت اش دربیاورد. بنابراین، فراخوان ما همیشه این است که هنوز آدم کم داریم، هنوز عضو کم داریم، هنوز کادر کم داریم و هنوز باید درهای حزب را هر چه بیشتر گشود و هنوز مردم باید بیشتر به حزب بپیوندند. به حزب خودشان، حزبی که می خواهد آزادی و برابری را در جامعه متحقق کند، بپیوندند برای اینکه واقعاً بتوانند به آن آزادی و برابری برسند.
کیوان جاوید: البته بینندگان ما در جریان این بحث ها هستند و ممکن است بگویند که خوب، همین امروز می خواهیم تصمیم بگیریم و می خواهیم حرف هایی را که گفتید، پیاده کنیم و به این حزب بپیوندیم. از کجا باید شروع کنند؟ چکار باید بکنند؟
حمید تقوایی: اولین کار اینست که با امکانات زیادی که ما معرفی کرده ایم (شماره تلفن ها و ایمیل ها و انواع راه های تماس دیگر) با حزب تماس بگیرند و این را اعلام کنند. بگویند ما آماده ایم. این حزب را حزب خودمان می دانیم و می خواهیم کمک کنیم تا هر چه زودتر از شرّ جمهوری اسلامی راحت شویم و مطمئن باشند که اگر این تماس را بگیرند، می توانند از آن به بعد اش را بگذارند به عهده خودِ حزب. به عهده کسانی که با آنها تماس می گیرند. اینکه چه می توانند بکنند، خوب، طبعاً من نمی توانم از اینجا رهنمود مشخص بدهم. بستگی به این دارد که آن کسی که تماس می گیرد، در چه موقعیت اجتماعی است، در چه شرایطی است، چه کارهایی از او بر می آید و از همه مهم تر، خودش دوست دارد در چه عرصه ای فعال شود؟ (که ممکن است عرصه مبارزه برای آزادی زن باشد یا دفاع از حقوق کودک و یا مبارزه علیه اعدام یا مبارزه کارگری و غیره). خلاصه اینکه از این به بعد اش مربوط می شود به اینکه شخصی که تماس می گیرد، کیست. اما قدم اول مهم است. قدم اول مهم است که تلفن را بردارید یا بنشینید پشت کامپیوتر و با ارتباطاتی که ما معرفی می کنیم تماس بگیرید و بگویید که ما با این حزب هستیم. این حزب، حزب ماست و حال چه باید کرد و مطمئن باشید هر کسی، با هر قابلیت و با هر امکاناتی، در هر موقعیت اجتماعی و خصوصی، حتماً می تواند کمک کند و باری از روی دوش این حزب و در واقع مردمی که می خواهند آزاد شوند، بردارد و این مبارزه را یک گام به جلو ببرد.
کیوان جاوید: اجازه بدهید سئوال دیگری را هم طرح کنم. یعنی حزب بعد از آنکه یک فعال اجتماعی یا هر آدم معمولی دیگری تماس گرفت، می گوید که شما بعد از این چگونه فعالیت بکنید؟
حمید تقوایی: در مورد فعالین باید بگویم سیاست حزب به هیچ وجه این نیست که به کسی که تماس می گیرد (و من فکر می کنم بسیاری از کسانی که با ما تماس میگیرند فی الحال مشغول یک فعالیت و مبارزه ای هست)، بگوید خوب، الآن که شما حزبی شدید، باید کار و فعالیت شخصی خود را کنار گذارید و باید از این پَس فلان کار را بکنید. کاملاً بر عکس. ما سعی می کنیم ببینیم کسانی که در یک عرصه ای فعال هستند، موانع راه شان چیست و چطور می توانیم بیشتر کمک شان کنیم تا فعال تر شوند و هر چه بیشتر جلو بروند. مطمئن باشید که حزب می تواند کمک خیلی مؤثری در اینراه بکند. دلیل آن هم خیلی روشن است و آن اینکه این حزب نماینده کسانی هم هست که در آن عرصه و یا هر عرصه دیگری فعالیت می کنند. در واقع، اولین کاری که حزب می کند این است که آن فعال را از تنها بودن و تَک بودن در می آورد و همفکران، همسنگران و کسان دیگری را هم که در آن عرصه فعال هستند، در کناراش قرار می دهد و نیرویش را اضافه می کند و از نظر سیاسی و از نظر رهنمود دهی هم، باید توجه کنیم که این حزب، تجربه نسل ها فعال اجتماعی را از سه دهه اخیر ایران به این سو با خودش دارد و بنابراین راه نشان دادن و گفتن اینکه چه باید کرد (در همان عرصه خاصی که هر فعالی دارد مبارزه می کند) از حداقلِ انتظاراتی است که آن فعال باید از حزب داشته باشد تا موانع اش را برطرف کند، راه را نشان اش دهد، نیروی بیشتری در اختیار اش بگذارد و در کل آن مبارزه اش را شکوفاتر، موفق تر و پیشروتر کند. تا جایی که به حزب ما و فعالیت هایش مربوط می شود این حزب در هر اعتراض، اعتصاب و فعالیتی درگیر بوده است، توقع و انتظارات بیشتری در مردم بوجود آورده و بصورت مرجعی برای کارگران و فعالین اعتراضات درآمده است. بعنوان مثال با ما تماس میگیرند که چرا این رهنمودها را مثلا فقط به کارگران شرکت واحد می دهید و سراغ ما نمی آیید. چرا در هفت تپه فعال هستید و مبارزه ما را که در فلان کارخانه مشغول اعتصاب هستیم منعکس نمیکنید و یا رهنمود نمیدهید؟ این انتظارات کاملاً به جاست به این دلیل که جامعه می داند و در تجربه دیده است که این حزب واقعاً می تواند در پیشبرد مبارزات و اعتصابات نقش مؤثری ایفاء کند. حالا اینها اعتراضات و اعتصاباتی هستند که اخبارشان همه جا منتشر شده و سر و صدا کرده اند ولی ده ها و صدها اعتصاب دیگر است که اخبارشان در جایی منتشر نمی شود و فراخوان من به آنها هم این است که با حزب تماس بگیرند و مطمئن باشند که حزب می تواند کمک کند، حزب می تواند مبارزه آنها را قوی تر و قدرتمند تر کند و چه در آن عرصه خاصی که پیش می روند و چه در عرصه وسیع تری که به آن جنبش برای سرنگونی جمهوری اسلامی می گوییم، می توانند نیروی شان را فعال تر کنند و بیشتر به میدان بیایند.
به همین خاطر، بنظر من، بخصوص اکتیویست ها و فعالین در عرصه های مختلف باید این را متوجه باشند که حزب ما از آن نوع احزابی که احتمالاً در سابقه سنتیِ چپ بوده است، نیست که فعالین را از عرصه کار، زندگی و فعالیت شان می بُرد و در یک قالب حزبی که گویا کار دیگری است، محدود می کند. به هیچ وجه اینطور نیست. این حزب هست بخاطر اینکه اتفاقاً به اعتراضات موجود و جاری در جامعه جواب دهد و آنها را تقویت کند و به پیش ببرد و فعالین و اکتیویست ها هم باید بدانند که آن جایی که می توانند هر چه بیشتر فعالیت کنند، در این حزب است و در نتیجه فراخوان من باز هم این است که به حزب بپیوند اند.
کیوان جاوید: حمید تقوایی خیلی متشکرم. امیدوارم باز هم فرصتی پیش بیاید تا بتوانیم سؤالات هر چه بیشتری را با شما در میان بگذاریم.
حمید تقوایی: من هم متشکرم.*
این متن را هادی وقفی پیاده و تایپ کرده است.

No comments: