با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Wednesday, September 19, 2007

"بسوی حزب" یا علیه حزب (بخش پنجم/ حکایت در باب "برنامه یا استرتژی؟

مصطفی صابر

اکنون به بررسی بند 5 "بسوی حزب" میرسیم. حیف که فرصت کم است و حجم نشریه اجازه نمی دهد، وگرنه بهتر بود که بند 5 و 6 را یکجا بررسی کنیم. این بندها بهم مربوط و بنوعی در ادامه بند سوم است و تصویر مشخص تر از درک آقای آذرین و نویسندگان "بسوی حزب" از حزب و حزبیت بطور کلی میدهد. همینطور این بندها بنوعی میکوشد روایتی از تحول درک کمونیستها از حزب و حزبیت در ایران ارائه دهد. این تکه بحث واقعا فوق العاده است. اینجا باید یک بار دیگر تشکر عمیق خود را به آقای آذرین و دوستان اعلام کنیم. ایشان روایت مبتذل و ابتدایی چپ سنتی و غیرکارگری از تحزب را چنان شفاف فرموله کرده است که نقد و افشای آن کار توضیح مبانی حزبیت کمونیستی و سیر تحول بحث تحزب نزد جریان مارکسیسم انقلابی و بعد کمونیسم کارگری را آسانتر میکند . بعبارت دیگر این سعادت را داریم که به کمک "تونل زمان" آقای آذرین بازگشت سریعی به گذشته داشته باشیم و ببینیم که "چپ 57" راجع به تحزب چگونه فکر میکرد و نقد ما (جریانی که به کمونیسم کارگری منجر شد) به آن چه بود و طی چه نبردهایی به اینجا رسیدیم. این میتواند برای خوانندگان جوانی که در جریان این تلاش ها نبوده اند و یا بحث های گذشته را دنبال نکرده اند فرصتی باشد تا تصویری از سیر تحول فکری و عملی تحزب کمونیسم در ایران بدست بیاورند. اطمینان دارم برای آنها که خود این تاریخ را زندگی کرده اند بحث های آقای آذرین خارق العاده است. نمی شود باور کرد کسی تا این حد مخاطب خود را بی اطلاع از تاریخی که مکتوب و مستند است، فرض کرده باشد. اما جنبه تراژیک مساله این است که گادفار ما تصور کرده است این لاطائلات خریدار دارد. و اگر دارد، خدا به خریدار ها رحم کند

تاریخ تحزب یا ویدئو گیم؟

بگذارید از تیتر بند 5 شروع کنیم. حتی کمی تعمق در این تیتر فاجعه مورد نظر را بر ملا میکند

"5 – برنامه یا استراتژی؟

خوب، این از آن سوال های سخت است که تا نپرسیده اند شما نمی دانید جوابش را ندارید! راست میفرمایند: برنامه یا استراتژی؟ کدامیک؟ حزب را حول کدامیک باید ساخت!؟ اگر بلدید بگویید
اما بعدا که بحث را بخوانید متوجه خواهید شد که دوستان "بسوی حزب" تحت عنوان این تیتر قلم میفرسایند که بگویند: یک چپ هایی هستند (و خیلی روشن منظور حزب کمونیست کارگری است) که میگویند: برنامه اصل است. و یک چپ های خیلی کمونیست و خیلی کارگری مثل آقای آذرین و امثالهم هستند که میگویند: خیر استراتژی اصل است! خب پس دعوا حول مساله حزب بر سر این این است: "برنامه یا استراتژی؟
بهمین ابتذال. آخر عمری حالا ما باید این ویدئوگیم را تماشا کنیم که گویا ما شده ایم طرفداران برنامه و آقای آذرین و دوستان شده اند استراتژی چی، و حالا باید جدل کنیم و کاغذ مچاله بطرف هم پرتاب کنیم که کی راست میگوید! به شما حق میدهم که حرف مرا باور نکنید و فکر کنید این دیگر خیلی جک است. اما همین است. شاید یک کمی پیچیده تر بنظر بیاید. ولی نهایتا همین است. وقتی بحث را دقیقتر بخوانید فورا در می یابید که این جنگ مسخره بین "برنامه یا استراتژی" فقط یک بهانه مضحک برای منظوری نازل و حقیر است. این تلاش همان چپ حاشیه ای و منزوی و شکست طلب است که زمان دوم خرداد بطرف حجاریان غش کرده بود و سرخوش از جنبش اصلاحاتش کتاب چاپ میکرد و جلسه میگرفت که باقی را قانع کند سرنگونی پوچ است و به جایی نرسید. و حالا در دوره به میدان آمدن کارگر و به چپ چرخیدن جامعه و شکست "جنبش اصلاحات سیاسی" که حتی "مرغ پخته" هم نمی تواند منکر شود، این چپ که دیگر نمی تواند با سرنگونی و انقلاب مقابله کند با پرچم "آی حزب نداریم" به سراسیمه افتاده است. میکوشد تحت لوای "بسوی حزب" به حزب واقعی و موجود جنبش شکست دوم خرداد، به حزب جنبش سرنگونی، به حزب سوسیالیسم یا بربریت، به حزب اعتصاب واحد، به حزب مبارزه علیه اعدام و سنگسار، به حزب لغو حجاب، به حزب آزادی و برابری، به حزب کمونیست کارگری حمله کند. و برای این کار فی الواقع راهی ندارد که ابتدا ما را به حد ابتذال خود تقلیل دهد که ما بشویم "برنامه" و ایشان بشود "استراتژی" تا مگر "فعالان سوسیالیست جنبش کارگری" (یعنی یک عده چپ های منزوی و در عالم دیگر نظیر آقای آذرین و دوستان) را با این ابتذال و عقبگرد سرگرم کند. خب حالا بازی کنیم: "برنامه یا استراتژی؟

بگذارید بند 5 را پاراگراف به پاراگراف جلو برویم تا ببینیم دفاع از منافع جنبش حجاریانها تحت نام "مارکسیسم" و "حزب کارگران" و غیره، آدم را به کجاها که نمی کشاند

"در میان جریانات انقلابی چپ، سازمان ها و احزابی وجود دارند که یا هم اکنون خود را حزب طبقه کارگر ایران می شمارند و یا دستکم بر این باور هستند که سازمان و حزب آنها بالقوه حزب کارگران ایران است، و برای تبدیل این بالقوه به بالفعل کافی است تا کارگران پیشرو به همین سازمان یا حزب موجودشان بپیوندند. دسته اول (آن ها که معتقدند هم اکنون حزب طبقه کارگر در قامت حزب آن ها موجودیت دارد) صورت مساله ضرورت یک حزب طبقاتی را نمی فهمند یا انکار میکنند، و بنا بر این در اینجا لازم به بررسی نیستند. نظر دسته دوم را (یعنی آنها که شکل گیری حزب کارگران را با پیوستن کارگران به سازمان یا حزب موجود خود دنبال میکنند) باید مفصل تر بررسی کرد. ادعای این دسته نهایتا این است که آنچه سازمان یا حزب آنها را بالقوه حزب طبقه کارگر میسازد حقانیت پلاتفرم سازمانی یا برنامه حزبی ای است که بر درک درستی از تئوری مارکسیسم متکی است

این مثلا طرح مساله است. مخصوصا این جمله آخر: " ادعای این دسته نهایتا این است که آنچه سازمان یا حزب آنها را بالقوه حزب طبقه کارگر میسازد حقانیت پلاتفرم سازمانی یا برنامه حزبی ای است که بر درک درستی از تئوری مارکسیسم متکی است." وقتی طرح مساله اختیاری و بی پایه باشد، تکلیف جواب از پیش معلوم است. تقسیم بندی پاراگراف فوق کاذب است. میشود وارد بحث مفصل حتی در مورد چپ بطور کلی شد، ولی این ما را از نکات اصلی باز میدارد. فعلا به این اکتفا میکنیم: ما که بزرگترین حزب چپ و "جریان انقلابی چپ" هستیم- و همچنانکه قبلا دیدیم و بعدا بیشتر خواهیم دید این "بسوی حزب" اساسا علیه حزب کمونیست کارگری نوشته شده- هیچکدام ، تاکید میکنم هیچکدام از تعاریف مسخره و متافزیکی فوق را از حزبمان و از برنامه و تئوری به این صورت نداریم. هیچوقت نداشته ایم! بعدا ضمن بررسی بند 6 میکوشم توضیح دهم که تعاریف فوق اتفاقا بر یک درک زمخت از حزب و برنامه، رابطه حزب و طبقه کارگر و نهایتا از رابطه تئوری و پراتیک استوار است. "بسوی حزب" این درک بچه گانه را به همه (و از جمله ما) نسبت میدهد، تا بعد با افتخار "ایراد" آنرا اعلام کند. در حالیکه این خود نویسندگان "بسوی حزب" هستند که دقیقا در همین وادی متافزیکی و ماقبل تاریخی حتی به نسبت چپ سنتی ایران بسر میبرند. با این تفاوت که وانمود میکنند که اکسیر طلا را هم یافته اند! این وضعیت مضحک گادفادری را بعد خواهید دید
اما پاراگراف بعدی بند 5 میکوشد طرح مساله را حتی در چهارچوب تاریخی و با فاکت از "تکامل چپ دوران انقلاب" برای مخاطب خود بیان دارد. شنیدنی است

"باور به چنین مسیری [منظور جمله آخر پاراگراف فوق] برای شکل گیری حزب کارگران ریشه در تکامل چپ دوران انقلاب بهمن دارد. در آغاز دوران انقلاب ایده مسلط در چپ ایجاد حزب کمونیستی طبقه کارگر را بدوا منوط به "پیوند" روشنفکران کمونیست با توده کارگران میکرد. [حتی چپ های "آغاز دوران انقلاب"، مثلا جریان موسوم به "خط 3"، درک پیچیده تری از مقوله "پیوند" یعنی "پیوند روشنفکران کمونیست با توده کارگران" داشتند. این که آقای آذرین میگوید اتفاقا بیشتر مختص "خط 5"، یعنی کارگر کارگری ها بود.] اما برقراری درجات مختلفی از چنین پیوندی میان بسیاری از سازمان های رادیکال کمونیست و کارگران مبارز در شرایط آزاد دوران انقلاب بخودی خود به ارتقاء موقعیت جنبش کارگری منجر نشد. [می بینید! خودشان هم اعتراف میکنند که عملا هم "چنین پیوندی" حتی بدرجاتی برقرار بود. (حال آن "ارتقاء موقعیت جنبش کارگری" بماند برای بعد.) ولی باز سر همان "پیوند روشنفکران کمونیست با توده کارگران" ایستاده اند. چرا مساله "پیوند" به این درجه تنزل پیدا میکند؟ چون، چنانکه بعد خواهیم دید، آنچه که امروز آقای آذرین و دوستان در "بسوی حزب" عرضه میکنند ورژن "تکامل یافته" ای از همان "پیوند" با تعبیر مبتذل کارگر کارگری است. باری، خب بعد چه شد؟] به تدریج این نظر در چپ غالب شد که عامل اصلی ای که سازمان های چپ را از تاثیر گذاری و تقویت مبارزات طبقه کارگر ناتوان می کرد این واقعیت بود که شعارها و اهداف آنها با اهداف سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر، حکومت کارگری و بر انداختن سرمایه داری، منطبق نبود؛ بلکه برقراری حکومتی مرکب از طبقات خلقی و مدل عادلانه ای از سرمایه داری دولتی را هدف داشت. و علیرغم هر نیت خیر و اعلام وفاداری به مارکس و لنین، درک مخدوشی از تئوری مارکسیسم توجیه چنین شعارها و اهدافی بود. [این که میفرمایند شکل ابتر و دم بریده و در واقع تحریف شده ای از بحث های سهند و اتحاد مبارزان کمونیست علیه پوپولیسم آن دوره است. و "به تدریج" هم این نظر غالب نشد، بلکه این بحث را و البته در شکل جامع آن فقط و فقط اتحاد مبارزان و منصور حکمت داشت و برای غالب کردن آن کلی جنگیدیم. و البته از شما چه پنهان با عروج خاتمی متوجه شدیم که برخی ضد پوپولیست های قدیمی نظیر ایرج آذرین و رضا مقدم یکباره از بیت اصلاحات خاتمی سردرآورده اند و نعل به نعل شروع به پراتیک کردن آنچه شدند که در بحث های "اسطوره بورژوازی ملی مترقی" نقد شده بود! پس تعجب نکنید اگر امروز "بسوی حزب" بحث های آندوره را چنین سر و دم بردیده و بدون ذکر کردن نام اتحاد مبارزان کمونیست نقل میکند.] از اینجا بطور طبیعی نتیجه میشد که درک بی کم و کاستی از مارکسیسم و اعلام "برنامه" ای بر مبنای چنین درک تئوریک صحیحی برای ایفای نقش در جنبش کارگری لازم است. [ به آن "بطور طبیعی" دقت کنید! بعدا خواهیم دید که آقای آذرین این "بطور طبیعی" را چندان هم قبول ندارند.] و حتی وقتی سازمان های صاحب چنین برنامه ای بدوا جریاناتی کوچک و با روابط محدود در میان کارگران باشند، برقراری و گسترش "پیوند" پیش شرط تاثیر گذاری بر جنبش کارگری نیست، بلکه پیش شرط جذب توده کارگران نفس وجود چنین برنامه ای است. [بالاتر دیدیم که مقوله "پیوند" از نظر چپ چه بود، حالا هم جواب چپ که "به تدریج" تکامل یافت و مقوله "پیوند" را کنار گذاشت می بینید. بنا به این قصه نقد چپ از مقوله "پیوند" این بود: اول برنامه بعد پیوند یعنی جذب توده کارگران! برنامه پیش شرط پیوند است! میگویید نه، همین جمله آخر و نتیجه گیری این پاراگراف را دقیق بخوانید:] پس حزبی که بر مبنای چنین برنامه مارکسیستی ای تشکیل شود، حتی وقتی بدوا بخش قابل توجهی از کارگران را با خود نداشته باشد، بسرعت در عمل بدل به حزب طبقه کارگر خواهد شد

تاریخ شکست طلبان

از کثرت موارد تحریف و تنزل دادن بحث آدم نمی داند از کجا شروع کند. ابتدا چند نکته برای روشن تر شدن حقایق آن دوره
اول- همه عالم و آدم میداند که بحث "برنامه" و اهمیت آن در چپ معاصر ایران ، همانطور که بالاتر هم گفتم، توسط اتحاد مبارزان کمونیست و منصور حکمت مطرح شد. اما نه به این شکل متافزیکی تقابل "برنامه" و "جذب کارگران" و "تئوری" و "عمل" که شما در کلاس درس تاریخ گادفادر شنیدید! خیر. اتحاد مبارزان کمونیست از همان "جزوه انقلاب ایران و نقش پرولتاریا- خطوط عمده" (نوشته منصور حکمت و حمید تقوایی) با بحث ضرورت "استقلال ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی" طبقه کارگر، و با اصل "هژمونی طبقه کارگر در انقلاب" به میدان آمد. از خواننده تقاضا میکنم مجددا به "خطوط عمده" که در سایت حکمت است نگاهی بیندازد تا ببیند که حتی در این اولیه ترین سند از شکل جنینی جریانی که به کمونیسم کارگری تحول یافت، چطور درک اساسا صحیحی از جایگاه تئوری مارکسیستی و تحزب کمونیستی و مبارزه طبقاتی کارگران وجود دارد. (1) همین درک اساسا صحیح بطور پیگیری در تمام مراحل پیشروی و خودآگاه شدن و تحزب یافتن کمونیسم کارگری، از اتحاد مبارزان کمونیست تا حزب کمونیست ایران و تا حزب کمونیست کارگری و از "مارکسیسم انقلابی" تا "کمونیسم کارگری"، از نقد "پیوند" تا بحث های "سبک کار کمونیستی" و "سیاست سازماندهی ما" و بعد بحث های مربوط به "حزب و قدرت سیاسی" و "حزب جامعه" دنبال شد. یعنی منظما تکامل یافت، تدقیق شد و بیشتر هم باید بشود! (برای یک روایت صحیح از این سیر به مقدمه نوشته "حزب و جامعه، از گروه فشار تا حزب سیاسی" از منصور حکمت رجوع کنید
دوم- بحث برنامه بعنوان یک گام به جلو در این سیر مطرح شد. برخلاف درک بدوی و زمختی که آقای آذرین ارائه میدهد ، بحث برنامه از نقطه نظر اتحاد مبارزان کمونیست که آنرا طرح میکرد مفهومی بسیار وسیع تر و همه جانبه تری از آنچه "بسوی حزب" میگوید را در بر میگرفت. در یک کلام بحث برنامه شامل همه آن نکات و مبانی تئوریک و شعارها و سیاست های اصلی می شد که برای وحدت عمل وسیع کمونیست ها و ظاهر شدن بعنوان حزبی که "استقلال ایدئولوژیک، سیاسی و تشکیلاتی" طبقه کارگر را تامین نماید. (2) اینطور که آقای آذرین مطرح میکند یعنی اینکه بحث "پیوند روشنفکر کمونیست و توده کارگران" نقد شد و با بحث "برنامه پیش شرط جذب توده کارگران" جواب گرفت، شاید تفسیر عقب مانده ترین چپ های سال 59 و 60 بود. اما اینها نبودند که بحث برنامه را آوردند. اینها کسانی بودند که معمولا در مقابل آن مقاومت میکردند و یا مجبور بودند لنگان لنگان دنبال "بحث برنامه" کشیده شوند. (3
سوم- مهمتر، که بخصوص خواننده جوان ما باید به آن دقت کند، این است: آنچه که آقای آذرین در این داستان خود از "بحث پیوند" و "بحث برنامه" تعریف میکند در واقعیت امر (یعنی "بطور آمپریک" و "بطور عینی"!) یک مرحله بسیار اساسی و تعییین کننده از تحول کمونیسم در ایران و لبریز از تلاش قهرمانانه کمونیست ها و انقلابیونی است که علیرغم همه فشارها و جنایات جمهوری اسلامی (ماجرای سفارت، حزب الله چرخانی و حمله به زنان، حمله به سنندج، حمله به گنبد، شروع جنگ، 30 خرداد 60 و کشتارهای بعد از آن و...) داشتند در جهت ایجاد "حزب کمونیست ایران" گام بر میداشتند. کمونیست هایی که کوتاه نیامدند و رفتند در دل آن بی سابقه ترین اختناق و سرکوب یکی از بزرگترین و رادیکالترین احزاب کمونیست پس از بلشویک ها یعنی "حزب کمونیست ایران" را ساختند. حزبی که لااقل تا مقطع جدا شدن منصور حکمت و اکثریت کادرهای آن و تشکیل حزب کمونیست کارگری، دارای تاریخ درخشانی از فعالیت کمونیستی و نمایندگی طبقه کارگر در سخت ترین شرایط اختناق و سرکوب است. بدون آن حزب کمونیست ایران و تلاش هایش، کمونیسم در ایران هرگز در جایگاه فعلی اش نبود. (حتی خود گادفادر و دوستان هم سرنوشت دیگری می یافتند!) این خود بحث مفصلی است، اما در مقابل قصه گادفادر ما از "بحث برنامه" باید تاکید کرد که بطور مشخص "بحث برنامه" و پیروزی آن در واقع ماحصل سه – چهار سال مبارزه نظری و پراتیک عملی انقلابیون کمونیست در آن مقطع بود، که اتحاد مبارزان پرچم آنرا بدست داشت، و به شکست و از میدان بدر کردن پوپولیسم (یا سوسیالیسم خلقی، که دیدگاه اصلی مسلط بر چپ رادیکال تا آن مقطع بود) و پیروزی "مارکسیسم انقلابی" منجر شد. شکست پوپولیسم و پیروزی مارکسیسم انقلابی به سهم خود امکان اینرا فراهم کرد که اتحاد مبارزان کمونیست و کومله (که پر نفوذ و توده ای ترین جریان چپ رادیکال ایران بود) و بسیاری از عناصر دیگر چپ در سال 62 در کنگره موسسی جمع شوند و حزب کمونیست ایران را تاسیس کنند. (4)
چهارم- و این هنوز اصل ماجرا نیست، نکته اصلی در تحریف پاسخ ما به بحث "پیوند" است که به آن می پردازیم. اما اینجا از فرصت استفاده کرده گریز کوتاهی به صحرای کربلای شکست طلبان می زنیم. نکته جالب توجه اینجا این است که نه فقط نویسندگان "بسوی حزب"، بلکه سایر شکست طلبان (از جمله کوروش مدرسی و همینطور علی جوادی در بحث "حکمتیسم" اش) همگی در قلم گرفتن اهمیت دوره مارکسیسم انقلابی و دستاوردهای آن، مشترک اند! جالبتر این است که این دوستان، علیرغم همه تفاوت هایشان، در این هم مشترک اند که دوره مارکسیسم انقلابی را بنوعی به چپ سنتی و چپ رادیکال واگذارند. کارگر و کمونیسم و سوسیالیسم کارگری در این تلاشی که مارکسیسم انقلابی نام گرفت نزد همه شکست طلبان بنوعی غایب است. (مثلا کوروش مدرسی مارکسیسم انقلابی را معادل چپ سنتی تعریف میکند و ما قبلا در همین نشریه به این موضوع پرداخته ایم.) برخی که هنوز در خجالت منصور حکمت هستند برای آغ کردن مارکسیسم انقلابی شروع میکنند به تکه تکه کردن خود منصور حکمت (منصور حکمت دوره مارکسیسم انقلابی، منصور حکمت دوره حزب و قدرت سیاسی و..) و آنهایی که مثل گادفادر در خجالت منصور حکمت نیستند کل دوره مارکسیسم انقلابی و حزب کمونیست ایران قبل از جدایی - که سوسیالیسم و کمونیسم کارگری در دل آن خودآگاه تر میشود و به جلو گام بر میداشت- را به داستان مسخره ای نظیر "بحث پیوند" در برابر "بحث برنامه" تقلیل میدهند. چرا شکست طلبان چنین دشمنی با دوره مارکسیسم انقلابی دارند؟ این بحث مفصل تری است. اما آقای آذرین آنرا به داستان فکاهی تقلیل میدهد تا در پارارگراف بعدی نتیجه گیری های مسخره تری برای اهداف نازل خود بگیرند. تعجب ندارد. این تاریخ چپ و کمونیسم در ایران به روایت شکست طلبان است. شکست طلبی که برای نفی کمونیسم و انقلاب و جنبش سرنگونی و حزب کمونیست کارگری قلم بدست گرفته است، اگر تاریخ واقعی را بگوید تعجب دارد

جایگاه تاریخی "نقد پیوند

برای اینکه خواننده بتواند در باره آنچه در "بسوی حزب" به او ارائه شده قضاوت واقعی تری داشته باشد، امیدوارم حوصله کنید و اجازه دهید تا قبل از ادامه بررسی بند 5 این "بحث پیوند" را مورد دقت بیشتر قرار دهیم. چرا که خواهید دید نقد بحث "پیوند" آنطور که واقعا رخ داد از چه قرار بود. و همینطور خواهید دید که چطور اولین جوانه های تئوری حزب سیاسی کمونیستی منصور حکمت که بعدها در بحث حزب و جامعه طرح میشود، همینجا دارد سر باز میکند
واقعیت این است که بر خلاف متل شیرین آقای آذرین بحث "پیوند" در برابر بحث "برنامه" طرح نشد. بحث "پیوند" البته همیشه آن گوشه و کنارها بود، اما فقط وقتی برجسته و بطور جدی طرح شد که بحث "برنامه" پیروز شده بود! بعبارت دیگر این بحث "پیوند" بود که در مقابل بحث "برنامه" مطرح شد! یعنی وقتی که کومله و اتحاد مبارزان کمونیست برنامه مشترک داده بودند و "برنامه حزب کمونیست" به صحنه آمده بود (یعنی "بحث برنامه" پیروز شده بود) "بحث پیوند" از جانب همان چپ سنتی و پوپولیستی که در "بحث برنامه" شکست خورده بود بطور برجسته علم شد. استدلال اینها آن بود که شما چون با طبقه کارگر پیوند ندارید، برنامه هم که داشته باشید نمی توانید حزب کمونیست ایران را تشکیل دهید. در واقع "بحث پیوند" نه در مقابل "بحث برنامه" که در مقابل "تشکیل عملی حزب" مطرح شد. جالب است که ایرج آذرین که حافظه قوی دارد (یا آنوقت ها داشت) اینجا کم حافظه شده است
باری، این هنوز تمام تحریفی که بهم بافته اند نیست. مهمتر، قلم گرفتن بر جوابی است که بحث "پیوند" از سوی ما گرفت و دیدیم که در کلاس تاریخ گادفادر به بحث مسخره "برنامه" پیش شرط "پیوند" است، تقلیل یافت . در این رابطه بخصوص شما را به مقاله مشهور و جالب "حزب کمونیست ایران در گرو چیست" از منصور حکمت و ف. پرتو (حبیب فرزاد) جلب میکنیم. متن کامل این مقاله را در همین شماره چاپ میکنیم. اما نقل این چند جمله آن اینجا مفید است. بعد از اینکه درک های غلط ("ولونتاریستی و اکونومیستی") در برخورد به "مساله پیوند" را شرح میدهد آنگاه میکوشد پاسخ ما را بیان کند
"...کمونيسم گرايشى در جنبش طبقه کارگر است که با اهداف و روشهاى مستقل خود از ساير جريانات سياسى- طبقاتى متمايز ميشود. حزب کمونيست تشکل حزبى اين جريان مشخص و متمايز است. کمونيسم يک جريان کلى و عام است، اما حزب کمونيست پديده و مقوله اى مشخص است. حزب، آن تشکل سياسى‌اى است که اهداف و شيوه‌هاى کمونيستى را به نحوى ادامه کار و استوار اتخاذ ميکند و رواج ميدهد. حزب کمونيست، کمونيسم متشکل است؛ و لذا هر تشکل که اولا اين اهداف و شيوه‌ها را بشناسد، آن را از آن خود بداند، به آن متعهد شود، مبارزه خود را بر مبناى آن سازمان دهد و به پيش برد و ثانيا، از توان کافى و استوارى عملى لازم براى ادامه کارى و ثبات قدم در اين امر برخوردار باشد، يک حزب کمونيست است. حال خواه اين حزب کوچک يا بزرگ شود، ضعيف يا قوى شود، در اپوزيسيون باشد يا دولت را تشکيل بدهد، اين حزب، حزب کمونيست خواهد بود، زيرا نماينده متشکل کمونيسم به مثابه يک جريان متمايز و مشخص در جنبش طبقه کارگر است. اين آن جوهر اساسى و پايدار هر حزب کمونيست است که هرگاه نقض شود حزبى در کار نخواهد بود. و هرگاه بوجود آيد حزب ديگر عملا تشکيل شده است. اکونوميسم و ولونتاريسم هر دو به اين جوهر و درونمايه حزب بى توجه و بى تفاوتند و لذا نميتوانند تصويرى از ملزومات واقعى و پايه‌اى تشکيل حزب کمونيست ايران بدست دهند. ما بايد از اينجا شروع کنيم و دقيقا در پى فراهم آوردن اين ملزومات باشيم. تکليف ابعاد حزب را مبارزه ما تعيين خواهد کرد. " (تاکیدها از اصل است.) اینجا تعریف روشنی از حزب کمونیست وجود دارد که تازه بعد از حل و فصل مساله برنامه و با فرض داشتن تئوری و برنامه کمونیستی طرح میشود و بر این مولفه ها استوار است: 1) کمونیسم یک گرایش در طبقه کارگر است. در تقابل با آنها که میگویند کمونیسم از بیرون به درون طبقه کارگر میرود. 2) حزب کمونیست "تشکل سیاسی" این گرایش است. 3) باید توان کافی برای ادامه کاری و ثبات قدم داشته باشد. 3) همینکه نماینده متشکل کمونیسم باشد، خواه بزرگ و خواه کوچک، خواه در اپوزیسون باشد یا دولت تشکیل دهد، آن جوهر اساسی لازمه حزب کمونیست را داراست
فعلا از این بگذریم که امروز هر سه نفری که دور هم جمع میشوند اسم خود را حزب میگذارند (و به نفس این کار ایرادی هم نیست)، ولی در همان سال 61 (زمان نوشتن مقاله فوق) پاسخ ما به بحث پیوند، بحث برنامه نبود! همانطور که گفتم بحث پیوند در مقابل تشکیل حزب بطور برجسته در مقابل ما قرار گرفت و پاسخ ما (بخصوص اگر کل مقاله فوق را بخوانید) به بحث "پیوند" رد یکسری درک های عقب مانده و متافیزیکی از حزبیت کمونیستی بود. (یادآوری: گویی دارد 25 سال پیش همان قوطی بگیر و بنشان "امروز" آقای آذرین که در بخش سوم این نوشته بررسی کردیم را نقد میکند. برای مثال توضیح داده میشود که چطور حزب بلشویک در سال 1908 و 1915 را بنا به درک اکونومیستی "پیوند"ی ها، بخوانید "بسوی حزب"ی ها، نمی توان حزب کمونیست نامید.) در هر حال لااقل از سال 61 ما درک بسیار روشنی داشتیم که حزب کمونیستی آن حزبی نیست که کافی است "برنامه و پلاتفرم" مارکسیستی داشته باشد و بعد میرود "پیوند" برقرار میکند و "کارگران را جذب میکند". اینکه برنامه کمونیستی داشته باشد، اینکه درک تئوریک درستی از مارکسیسم داشته باشد، اینها بی شک پیش شرط های حزب است، اما در عین حال باید بتواند روش های عملی کمونیستی را نمایندگی کند، باید بتواند "تشکل سیاسی" یک گرایش معین که فی الحال در طبقه کارگر هست، باشد. باید ادامه کاری داشته باشد. (و مختصات بیشتری که در مقاله فوق بر میشمرد، مثلا نقش کادرها
این البته درک آنوقت است و بعدها تکامل می یابد و تدقیق میشود. ولی تا همانجا هم این درک از تحزب و حزبیت و آن تاریخچه ای که پشت آن هست را با این نقل گادفادری که به امروز ما نسبت مقایسه کنید: "ادعای این دسته نهایتا این است که آنچه سازمان یا حزب آنها را بالقوه حزب طبقه کارگر میسازد حقانیت پلاتفرم سازمانی یا برنامه حزبی ای است که بر درک درستی از تئوری مارکسیسم متکی است". امیدوارم روشن باشد چرا در همان ابتدا گفتم چنین تعریف بچه گانه ای را ما هرگز از حزب و تحزب کمونیستی نداشته ایم

گادفادر در انقلاب بهمن

ولی نویسندگان "بسوی حزب" که مخاطب خود را بی اطلاع فرض کرده اند، یا تصور کرده اند بحث های گذشته یادشان رفته، یا مثل خود حضرات "بسوی حزب" هیچگاه بدرست آنها را نفهمیده بودند، در ادامه همین بند 5 باز تاکید میفرمایند

"کمابیش همین درک عمومی امروز بر بیشتر جریانات چپ رادیکال بازمانده از دوران انقلاب بهمن حاکم است. نزد همه آنها [دقت کنید، "امروز"، نزد "همه آنها"] اکنون تئوری مارکسیسم و برنامه متکی به آن جایگاه محوری دارد، و بر پایه باور به حقانیت تئوری و برنامه خود است که این قبیل سازمانها و احزاب، صراحتا یا تلویحا، شکل گیری عملی حزب کارگران را در امتداد پیوستن کارگران پیشرو به سازمان یا حزب خود ترسیم می کنند

ملاحطه می کنید؟ باز اصرار دارند که بگویند آن درک مسخره "تئوری و برنامه پیش شرط پیوند است" بر همه چپ و از جمله ما همین امروز حاکم است! میدانید چرا اینهمه اصرار دارند؟ چون بعدا میخواهند علیه حزب کمونیست کارگری حرف بزنند و بگویند با وجود اعتقاد به برنامه واحد کسانی از حزب ما انشعاب کرده اند که همان برنامه را هنوز قبول دارند. میخواهند بگویند پس برنامه مبنای وحدت و حزب درست کردن نیست. (اینهم یکی دیگر از آیه های گادفادری است که بعدا سر فرصت در بندهای بعدی "بسوی حزب" بررسی خواهیم کرد.) میخواهند بعدتر بگویند اگر برنامه نمی تواند موجب وحدت شود پس بسوی استراتژی! میخواهند مثلا برای قوطی بگیر و بنشان شان تئوری عرضه بفرمایند. اما کسی که برای منفعت حقیر بقیه را نادان حساب کرده است گاه خود مجبور است به حماقت های عجیب دست بزند. ایشان متوجه نیست آن چیز خنده داری را که با اینهمه اصرار به ما نسبت میدهند، یعنی اینکه در مقابل تئوری "پیوند" گفتیم برنامه و درک صحیح از تئوری مارکسیستی و غیره، را خودشان در شکل حتی عقب مانده تری نمایندگی میکنند
در نقل بالا به این عبارت که به بقیه نسبت داده میشود دقت کنید: "شکل گیری عملی حزب کارگران در امتداد پیوستن کارگران پیشرو به سازمان یا حزب خود". این دقیقا درک خود گادفار عزیز از حزبیت است که در بندهای قبلی دیدیم. (به بخش سوم این نوشته رجوع کنید.) با این تفاوت که: 1) ایشان حال و ادعای حزب سازی را ندارد که کسی "در امتدادش" به آن بپیوندد، 2) تئوری و برنامه هم که یکجا دور انداخته میشود و بجای آن "استراتژی" می نشیند، و 3) خود این "کارگران پیشرو" که حول "استراتژی" گادفاری متحد شوند، "در امتدادش" خود بخود میشود حزب کمونیستی کارگران! این همان قوطی بگیر و بنشان است که حتی یک گام از بحث "پیوند"ی ها نیز عقب است. "پیوند"ی ها لااقل اصل برنامه را (حال با همان درک متافزیکی) مجبور شده بودند که بپذیرند، در ورژن گادفادری برنامه هم لازم نیست. این تئوری فوق العاده پیشرفته تحزب کمونیستی را بصراحت خیره کننده تری در بند 7 اعلام میفرمایند و بعدا بیشتر به آن خواهیم پرداخت. اما حتی در همین بند 5 هم که دارند برایمان درس تاریخ میگذارند همان درک خودشان را بجای تاریخ به خواننده ارائه میدهند. و تعجبی هم ندارد. انسانها به تاریخ رجوع میکنند تا حال خود را توضیح دهند

"اما اگر در دل انقلاب بهمن مسیر شکل گیری یک حزب کمونیستی و کارگری می توانست این چنین طی شود که برنامه حزبی به پرچمی برای جلو راندن مبارزه طبقاتی حاد و تکامل یافته ای شود که فی الحال در شکل جنبش شورایی و کنترل کارگری بر تولید جریان داشت، با سرکوب و ختم انقلاب در نیمه نخست سالهای دهه 1360 وضعیت دگرگون شد

به عبارت دیگر معنی جمله فوق این است: در شرایط "مبارزه حاد طبقاتی" ، که البته منظور جنبش شورایی است، "برنامه حزبی" میتواند به "شکل گیری یک حزب کمونیستی و کارگری" منجر شود! این تئوری حزبیت گادفادر ما در "در دل انقلاب" است. دقیقا همین تئوری پوچ است. دقیقا همین تئوری ورژنی دیگر از بحث مسخره "پیوند" است که بالاتر کوشش کردند با آن چشم بندی به ما نسبت دهند. اگر برنامه حزبی باشد و مبارزه حاد طبقاتی هم باشد و اینها بهم بخورند مبارزه طبقاتی به جلو رانده میشود و بالاخره میشود "مسیر شکل گیری یک حزب کمونیستی و کارگری
واقعیت، متاسفانه یا خوشبختانه، کمی پیچیده تر و چند وجهی تر از این است. اما فرض کنیم این تخیلات کودکانه صادقانه باشد و توسط "فرشته آرزوها"ی کارتن "پینوکیو" به حقیقت بپیوندد و بتوان حزبی کمونیستی به این شیوه درست کرد. با اینهمه اگر این حزب، بویژه در آن دوره "مبارزه حاد طبقاتی"، بر سر جدال قدرت حاضر نشود به درد چیزی نخواهد خورد. آنوقت یک حزب سیاسی کارگری نیست. و این حاضر شدن در جدال بر سر قدرت سیاسی چیزی بیش از "برنامه حزبی" به علاوه "مبارزه حاد طبقاتی" لازم دارد. اتفاقا خود همان "انقلاب بهمن" اینرا به ما آموخت که چرا حزب کمونیستی کارگری قبل از هرچیز باید بر سر جدال قدرت ظاهر شود. اینرا تجربه فدایی به ما آموخت. در فردای قیام بهمن فدایی بزرگترین سازمان چپ بود که بخش وسیعی از "فعالان سوسیالیست جنبش کارگری" به آن "پیوند" داشتند. مشکل فدایی فقط برنامه و تئوری های پوپولیستی اش نبود. مشکل اصلی اش این بود که حزب سیاسی نبود و خود را در حاشیه جریانات اصلی جامعه تعریف کرد. وگرنه میتوانست ورژن قابل تحمل تری از دولت جنبش ملی اسلامی را به قدرت برساند. فدایی قدرت را به خمینی سپرد و بعنوان اپوزیسیون اعلیحضرت ظاهر شد و داستانش را همه میدانیم. در نتیجه این تعبیری که در پاراگراف فوق از "مسیر شکل گیری یک حزب کمونیست کارگری" می بیند، یعنی "برنامه حزبی" بعلاوه "مبارزه حاد طبقاتی" میتواند "مسیر شکل گیری حزب کمونیستی کارگری" باشد، همانطور که گفتم همان قوطی بگیر و بنشان گادفادر ما در شرایط "مبارزه حاد طبقاتی" و "دل انقلاب بهمن" است

حزبیت و قدرت سیاسی

اینجا اجازه بدهید در مقابل روایت شکست طلبان از تاریخ تلاش برای تحزب کمونیستی ما هم تاریخ خودمان، تاریخ واقعی که اتفاق افتاد را بطور خلاصه بازگو کنیم و در واقع دنبال بحث را بعد از نقد تئوری "پیوند" که بالاتر اشاره کردیم دنبال کنیم و ببینیم بر خلاف آن چیز مسخره ای که گادفادر به ما نسبت میدهد، درک ما از حزبیت چگونه تکامل یافت
بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران در سال 62، این حزب به بستر اصلی کمونیسم رادیکال ایران تبدیل شد. گرایشات و تمایلات مختلف چپ و رادیکال انقلاب 57 در درون این حزب و تحت هژمونی "مارکسیسم انقلابی" متحد میشود. اما این اتحاد شکننده است. از دل بحث سبک کار و روش های عملی کمونیستی- که آخرین کلام مارکسیسم انقلابی در زمینه تحزب و پراتیک کمونیستی است، و این از همان مقاله "حزب کمونیست در گرو چیست" بخوبی روشن است- اندک اندک بحث های کمونیسم کارگری سر باز میکند. (برای مثال رجوع کنید به بحث های "حوزه های حزبی و آژیتاتور کمونیست" یا "بحث عضویت کارگری" از منصور حکمت.) اما بحث کمونیسم کارگری به یک معنی یک شروع جدید در همه جوانب است: مجددا نه فقط بحث برنامه که بحث تئوری و نگاه به تئوری مارکسیسم، رجوع به طبقه و جنبش کمونیسم کارگری را مطرح میکند
بحث کمونیسم کارگری در واقع انعکاس واقعیت های پایه ای تر اجتماعی و جهانی است. مارکسیسم انقلابی که از دل انقلاب 57 عروج کرد، اکنون با پایان یافتن انقلاب 57 و وقوع تحولات تاریخی سقوط کمونیسم بورژوایی و پایان دنیای جنگ سرد، خود به عوامل تشکیل دهنده اش تجزیه میشود. کمونیسم کارگری در تدوام همان گرایش مارکسیستی است که در دوره قبل سوسیالیسم کارگری ایران را نمایندگی میکند و ناگزیر در شرایط جدید می بایست خود را متمایزتر و دقیق تر تعریف کند. بحث کمونیسم کارگری در واقع یک گسست قطعی و همه جانبه و جنبشی با چپ رادیکال سنتی است که دوره اش تمام شده و لنگ لنگان بدنبال سوسیالیسم کارگری کشیده شده است. برای آن چپ رادیکال حزب کمونیست ایران پایان راه است، برای سوسیالیسم کارگری تازه سکویی برای جهش به آغازی نوین. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه میتوانید به "سمینار اول کمونیسم کارگری"، و به "تفاوت های ما" از منصور حکمت رجوع کنید.) بحث کمونیسم کارگری سرانجام به این منجر میشود که باید حزب "یک بنی" که همین کمونیسم کارگری متشکل باشد را ایجاد کرد. حزب کمونیست کارگری با برنامه جدید (که تفاوت های بنیادی با برنامه حزب کمونیست دارد) و با دیدگاه و تئوری هایی که نقد عمیق و روشنی بر کمونیسم بورژوایی بطور کلی دارد، با روش ها و سبک کار متفاوت تشکیل میشود. در کنگره دوم این حزب است که تئوری تحزب کمونیستی ما یک گام اساسی به جلو بر میدارد. "بحث حزب و قدرت سیاسی" و کمی بعد تر "حزب و جامعه"، این مساله اساسی را طرح میکند که یک حزب کمونیستی علاوه بر همه آن خواصی که قبلا مورد توجه بود - یعنی داشتن یک برنامه کمونیستی، متکی بودن بر تاکتیک ها و خط مشی تاکتیکی درست، داشتن یک سبک کار کمونیستی و اجتماعی، درک صحیح رابطه بین رفرم و انقلاب وغیره – باید همچنین بتواند در جدال بر سر قدرت سیاسی و دخالتگری سیاسی در ابعاد اجتماعی و وسیع حاضر شود
این مهمترین نکته در تعریف حزبی است که واقعا میخواهد دنیا را تغییر دهد و به حاشیه نشینی و همیشه اپوزیسیون بودن دل خوش نکرده است. در سال 98 (یعنی 9 سال پیش) گویی منصور حکمت داشت خطاب به گادرفادر شکست طلب ما این کلمات را ادا میکرد
"... وظيفه ما ايجاد يک حزب سياسى کمونيستى کارگرى است. در طول اين بيست سال ما نشريات مارکسيستى ايجاد کرده ايم، پرچم آرمانها و برنامه هاى کمونيستى را برافراشته ايم، سازمانهاى کوچک و بزرگ ساخته ايم، تبليغ و تروج کمونيستى کرده ايم، مبارزه مخفى و علنى و مسلحانه کرده ايم. اما وظيفه ما ايجاد يک حزب سياسى است که در مرکز جدال قدرت در جامعه پرچم کارگر، پرچم مساوات طلبى و آزادى خواهى را بلند کند و بطور عينى يکسوى اين جدال باشد و شانس پيروزى در اين جدال سياسى را داشته باشد. کمونيسم بر سر تغيير است. و تغيير جامعه بورژوايى ايجاب ميکند که طبقه کارگر در جدال قدرت پيروز شود. کمونيسم کارگرى بايد به يک حزب سياسى در جامعه بدل بشود. اين ايده اوليه و بديهى مانيفست کمونيست، نظير همه ايده هاى مانيفست، نظير کل نگرش انتقادى مارکس، بايد از زير آوار تحريفات بيرون کشيده شود. همان روايات مسخ شده اى که انقلاب کمونيستى و جامعه سوسياليستى را به آينده اى دور و دنيايى ديگر حواله کرده اند و فوريت و مطلوبيت و امکان پذيرى امروزى آن را منکر شده اند، تحزب کمونيستى کارگرى، يعنى قد علم کردن کمونيسم کارگرى به عنوان يک حزب سياسى مدعى قدرت، را نيز به اشکال مختلف منتفى، ناممکن و نامطلوب قلمداد کرده اند." (حزب و جامعه، از گروه فشار تا حزب سیاسی
این بحث تحولی کیفی و اساسی در درک حزب کمونیست کارگری از خود و فعالیت هایش ایجاد میکند. این بحث ها درست مقارن بود با وقتی که جامعه ایران در آستانه تحولات اجتماعی جدیدی بود. دوره رفسنجانی بود و "بحران آخر" و معلوم بود که بن بست جمهوری اسلامی جامعه را به نقطه جوشی نزدیک کرده است. این همان وقتی است که دوم خرداد در پاسخ به تحرک مردم برای رفع شر جمهوری اسلامی عروج میکند و میکوشد تلاشهای مردم برای از پیش پا برداشتن جمهوری اسلامی را در چهارچوب "جنبش اصلاحات" مهار زند. این همان وقتی است که گادفار و رفقایش نه حزب و نه سرنگونی را قبول ندارند و امر به مبارزه اقتصادی و انتظار برای انقلاب سوسیالیستی که بعد میرسد میکنند. و حزب کمونیست کارگری درست برعکس، با شعار اصلاحات پوچ است، جمهوری اسلامی باید برود و دقیقا تحت تاثیر بحث های حزب و قدرت سیاسی و حزب جامعه با بخاک مالیدن پوزه مدافعین جمهوری اسلامی مامانی! در کنفرانس برلین، در ابعاد عظیم سیاسی و اجتماعی عروج میکند و برای اولین بار شکل و شمایل یک حزب سیاسی کمونیستی کارگری را از خود نشان میدهد. اینها را در بخش های قبلی مفصل دنبال کردیم. اینجا قصد ما این بود که خواننده بتواند تصویری کلی از سیر تحول و تکامل تئوری حزبیت ما از "استقلال ایدئولوژیک، سیاسی، تشکیلاتی طبقه کارگر" دوره سهند و اتحاد مبارزان تا "حزب سیاسی کمونیستی کارگری" امروز داشته باشد
می بینید که دنیای واقعی چقدر پیچیده و غنی است و نمی توان در فرمول مسخره "پیوند" و "برنامه" گادفادر محبوس اش کرد. می بینید که چطور با بحث های کمونیسم کارگری در واقع همه چیز دوباره برای ما طرح میشود. و می بینید دیگر آن عبارت مورد علاقه گادفادر "احزاب باقی مانده از دوره انقلاب بهمن" چقدر نازل و غیر واقعی است. این البته خود بحث جداگانه ای است که باید به آن بپردازیم. اما فعلا به زیر کرسی برگردیم و به بخش پایانی افسانه شیرین گادفادر از تاریخ تحزب کمونیستی در ایران گوش فرا دهیم و بند 5 را ادامه دهیم

و معجزه "استراتژی

فقط به کسانی که ناراحتی های قلبی دارند باید از پیش هشدار دهیم که سطور بعدی را با احتیاط مطالعه کنند. چون حرفهایی میزنند که ممکن است از فرط ایجاد حیرت و هیجان مشکل آفرین بشود. چون اگر خاطراتان باشد این بخش پنج با سوال عالمانه "برنامه یا استراتژی؟" آغاز شد. تا اینجا دیدیم که منظور از "برنامه" چیست، حالا میخواهند جواب سوال را بدهند و "استراتژی" را طرح بفرمایند و توضیح دهند که چرا جواب سوال خیلی واقعی و دیالکتیکی "برنامه یا استراتژی" همانا "استراتژی" است! هرچقدر که بحث "برنامه" شان برای خواننده آموزنده هیجان انگیز بوده، بحث "استراتژی" دوستان "بسوی حزب" بمراتب خیره کننده تر است. بالاتر بند 5 را تا آنجا که از ختم انقلاب 57 در نیمه سالهای 60 صحبت میکرد دبنال کردیم. ادامه میدهد

"نه تنها تلاش برای اعمال کنترل طبقه کارگر بر تولید به صفحات تاریخ پیوست، بلکه با سرکوب جنبش شورایی طبقه کارگر مطلقا بدون تشکل شد. [واقعا؟ مطلقا بدون تشکل شد؟ به تاریخ پیوست؟] پس از ختم جنگ ایران و عراق و بازسازی اقتصادی، مبارزه طبقاتی کارگران می بایست از نقطه بسیار پایین تری آغاز کند. [سوال یک: این مبارزه طبقاتی کارگران منظور چیست؟ سوال دو: ختم جنگ ایران و عراق ثمره "مبارزه طبقاتی" کسی نبود، یا ربطی به آن نداشت؟ سوال سه: چرا "باز سازی اقتصادی" و "ختم جنگ" باعث شد که "مبارزه طبقاتی" از سطح پایین شروع شود؟] تا امروز نیز، بر خلاف دوران انقلاب بهمن، پاسخ به سوال "چه می خواهیم" و برنامه حزبی بخودی خود نمی تواند مبارزه طبقاتی جاری را به اشکال و سطوح عالی تر سوق دهد. رشد مبارزه جاری کارگران به سطوح بالاتر مبارزه طبقاتی اساسا در گرو پاسخ به سوال "چه باید کرد" است؛ [آها،"مبارزات جاری کارگران" پس خوشبختانه بوده است. یعنی آنقدر ها هم سوت و کور نبوده. ولی البته "مبارزه طبقاتی عالی" نبوده است. نگران نباشید آن "چه باید کرد" یک سوال خیلی قدرتمندی است که وقتی پاسخ دهید منجر به "رشد مبارزه جاری طبقاتی به سطوح بالاتر" میشود. گوش کنید، الان میگویند چه باید کرد: ] یعنی طرح یک استراتژی روشن سیاسی که مسیری را از نقطه شروع مبارزات امروز تا متشکل شدن و افزایش نیرو برای چالش های اجتماعی و سیاسی، و تا انقلاب و بر قراری حکومت کارگری، نشان می دهد. [دیدید؟ این استراتژی خیلی چیز عالی است. به شما میگوید چطور از مبارزات امروز تا متشکل شدن و افزایش نیرو و انقلاب و حکومت کارگری بروید. واقعا ما این 30 سال گذشته دنبال این استراتژی میگشتیم و پیدا نمی کردیم. حتی نمی دانستیم اسمش "استراتژی" است!] اگر حزب کارگران قرار است به طور عینی و عملی در برگیرنده آگاه ترین و بهترین مبارزان طبقه کارگر باشد، آنچه در وضعیت فعلی شکل گیری حزب طبقاتی کارگران را ممکن می کند وجود درک واحدی نزد رهبران سوسیالیست مبارزات جاری کارگری از چشم انداز پیشروی طبقاتی کارگران است

این بود پایان قصه شیرین بند 5 و جواب به سوال "برنامه یا استراتژی". پاسخ استراتژی است. "درک واحدی" در بین "بهترین مبارزان طبقه کارگر" از استراتژی. این پاسخ حتی محکم تر و مستدل تر از آن بحث وزین و تاریخی در مورد "برنامه" بود. اگر در دوره انقلاب سوال "چه میخواهیم" پاسخگو بود امروز سوال درست "چه باید کرد" است. چه باید کرد هم همان استراتژی است. که قبلا اشاره کردیم خودش دوباره تمام بحث تئوری و برنامه و کل کمونیسم را روی میز میگذارد. که البته ایراد ندارد. اما مساله همانا این است که چطور "بهترین مبارزان طبقه کارگر" این حب استراتژی معجره آسای گادفادری را قورت دهند. اگر این انجام شود یک حزبی میسازیم که ده تا حزب بلشویک را هم توی جیبش میگذارد. پس بزک نمیر بهار میاد! فعلا این حزب کمونیست کارگری را که چون فکر میکند برنامه اش خوب است پس حزب طبقه کارگر است را بگذار کنار و نسخه استراتژی را به داواخانه ببر و بگیر تا بعد باهم یک کاری میکنیم
بالاتر دیدیم که این بحث برنامه در مورد چقدر بی پایه و الکی بود، حالا دیدیم که این بحث استراتژی هم چقدر بی پایه و خنده دار است. وقتی اول این بخش گفتم این بحث "برنامه و استراتژی" مثل کاغذ پرانی بچه های بازیگوش کلاس دوم دبستان است، شاید جوک و دست انداختن به نظر میرسید. اما آیا انصافا جز این است؟ اما در پس "برنامه یا استراتژی" دیدیم که چطور آقای آذرین و دوستان حتی از چپ زمخت و ابتدایی 57 هم گام ها به عقب رفته اند. و این آنجایی است که ادامه دادن سوسیالیسم حجاریانی دوره "اصلاحات سیاسی بورژوازی" در دوره "سرخوردگی از جنبش اصلاحات" شما را به آن میرساند. البته نباید خیلی هم بدجنس بود. شما باید این بند 5 را در رابطه با بند های دیگر و بخصوص بند ششم که عنوانش "نقش آگاهی" است، مطالعه کنید. ما که 5 بند قبلی را بدقت مطالعه کردیم، دیدیم که چطور بند بعد از بند کار خرابتر میشود. امیدوارم فرصت باشد تا در هفته بعد این بند 6
و 7 باقیمانده را هم بررسی کنیم و ببیند کار حتی خرابتر از این است که تا بحال دیده اید

اما بعنوان حسن ختام بحث این هفته بد نیست چند کلمه توضیح در مورد همین آخرین تکه بند 5 اضافه کنیم
1) جنبش شورایی 57 – 60 به صفحات تاریخ نپیوست. اعمال اراده مستقیم توده کارگر که اساس آن جنبش بود (و نه کنترل تولید!) و خود را در مقطعی بصورت کنترل حساب و کتاب کارخانه و غیره نشان داد، بعدها در شکل جنبش مجامع عمومی ادامه پیدا کرد و هنوز هم گاه به گاه اینجا و آنجا می بینیم اش. شرط می بندم بمجرد اینکه شرایط سیاسی اجازه دهد ما با جنبش اعمال اراده بمراتب قدرتمند تر، سیاسی تر و انقلابی کارگران مواجه خواهیم بود. این بار ما، یعنی حزب کمونیست کارگری، هستیم و میکوشیم که نه فقط کارخانه که جامعه و دولت و خلاصه کل زندگی را به اختیار انسانها درآوریم. کسانی که این را باور ندارند بروند عکس های اول مه امسال را ببینند و شعار پلاکارد کارگران را بخوانند
2) طبقه کارگر بعد از سرکوب جنبش شورایی "مطلقا" بدون تشکل نشد. دوستان "بسوی حزب" آنوقت ها که با ما بودند اگر کسی این حرف را میزد برایش هزار تا مثال میزدند که این بحث چقدر غیر واقعی، چقدر بچه گانه، چقدر از سر شکم سیری و "غیر کارگری" است. حالا خودشان در سند "مصوب شورای مرکزی اتحاد سوسیالیستی کارگری" در بوق کرده اند! مبارک است. آیا دشمنی با حزب کمونیست کارگری و دفاع از حجاریان در دوره اصلاحات باید کسی را به آنجا ببرد که چنین احکامی بدهد؟ سرنوشت این دوستان میتوانست یک کمی بهتر از این باشد. باری، از این بحث مشهور منصور حکمت که میگوید کارگر حتی در سخت ترین شرایط هم یک توده غیر متشکل نیست و در شکل محافل کارگری بدرجه ای تشکل دارد اگر بگذریم، این یک فاکت است که در تمام سالهای حیات جمهوری اسلامی سالانه بین صدها تا چند هزار اعتصاب کارگری صورت گرفته است. اعتصاب بدون درجه ای تشکل غیر ممکن است. حتی اگر بدون تشکل صورت گیرد خود نفس اعتصاب بسرعت نوعی از تشکل را جلوی کارگران طرح میکند. ما بارها و بارها شاهد مجامع عمومی در جنبش کارگری بعد از سرکوب شوراها بوده ایم. ما شاهد اجتماعات اول مه در سنندج و برخی شهرها بودیم. آیا مبارزه علیه قانون کار اسلامی "مطلقا" بدون تشکل بود؟ آیا مبارزات علیه بیکارسازیها در اتوموبیل سازیها "مطلقا" بی تشکل بود؟ در دفعات قبلی اعتصاب کارگران نفت را مثال زدیم که درست قبل از دوم خرداد همه توجه ها را به سمت کارگر و چپ جلب کرد. آیا آن اعتصاب که خارج و داخل را متوجه کرد تشکل نداشت؟ و آیا تشکل شاخ و دم دارد؟ در دوره آخوند خاتمی (ببخشید اصلاحات سیاسی بورژوازی) تعداد اعتصابات و حرکات متشکل کارگران (مثلا جاده بستن، تعطیل شهر، جلوی مجلس رفتن، تظاهرات در سطح شهر وغیره) حتی افزایشی چشمگیر یافت. دوره حاضر را دیگر میگذریم... من میفهمم که تشکل سطوح دارد، میتواند سراسری باشد، محلی باشد، ابتدایی باشد، تکامل یافته باشد. اما ایشان طوری حرف میزنند که گویا از بعد از سرکوب جنبش شورایی تا امروز طبقه کارگر "مطلقا" فاقد تشکل شده است. چرا؟
3) فاکتور تعیین کننده در ختم جنگ ایران و عراق مبارزه و بیزاری مردم علیه جنگ بود. ما آنوقت ها هرروز از رادیو صدای حزب کمونیست ایران اخبار این اعتراضات و شاخص تر از همه اعتراضات و مقاومت های کارگران را بر علیه جنگ پخش میکردیم. نمی دانم این اسمش "مبارزه طبقاتی" یا هرچه بود. ولی همین اعتراضات، و فرار از جبهه سربازان و تظاهرات ضد جنگ در محله هایی مثل 9 آبان تهران و نظیر این به خمینی حالی کرد که اگر "جام زهر" را سر نکشد ممکن است مردم بزور در حلق اش کنند
4) فاکت: در اولین نماز جمعه بعد از جنگ موسوی اردبیلی آمد و چیزی در این حدود نعره زد: "حالا فکر نکنید جنگ تمام شده بروید اعتصاب بکنید و 40 ساعت کار طلب کنید." موسوی اردبیلی با کی داشت حرف میزد؟ این طبقه کارگر و این مطالبات از کجا آمده بود؟
5) کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 دقیقا به این خاطر بود که جمهوری اسلامی وحشت داشت که مردم و کارگران اعتراضاتشان بالا بگیرد
و میشود هنوز خیلی به این لیست اضافه کرد. ولی ممکن است بگویید این بحث ها را چرا مطرح میکنی؟ این ها چه ربطی به بحث "برنامه و استراتژی" و تحزب و "بسوی حزب" دارد. درست است، میدانم که دوستان اینجا نمی خواهند تاریخ مبارزات کارگری بگویند. ولی میخواهند به خواننده اثبات کنند که چرا حزب کمونیستی امروز باید حول این بحث بسیار معقول و تکان دهند "استراتژی" ساخته شود. و میدانیم اینرا میگویند که بعد بگویند این حزب کمونیست کارگری بدرد نمی خورد. فکر میکند چون برنامه و تئوری دارد پس در "امتداد خود" به حزب کارگران تبدیل میشود. و دیدیم که چه تحریف ها از واقعیت و تاریخ ما میکنند. با این چند فاکتی که در رابطه با قسمت آخر آوردم فقط میخواستم نشان دهم کسی که شمشیر علیه حزب کمونیست کارگری بسته است، قبلش چطور طبقه کارگر و مبارزه و تشکل اش را به حجاریان ها فروخته است. باعث تاسف است. اما چه میشود کرد. این یک شکست طلب است که ابتدا باید طبقه کارگر و مبارزه اش را به چیز مسخ شده و مسخره ای تبدیل کند تا بعد بتواند علیه حزبی که محصول نزدیک به 30 سال تلاش برای سازمان دادن و متشکل کردن همین مبارزه و همین طبقه است چنان قصه هایی را سرهم ببافد. میگویند طبقه کارگر "مطلقا" فاقد تشکل شد تا بعد هم بتوانند بگویند "مطلقا" حزب ندارد. و دیدید که ما از همان سال 61 داریم خودمان را بعنوان بخش متشکل گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر تعریف میکنیم. از ذره ذره پیشروی کارگران و کمونیست ها دفاع میکنیم چون همین امروز ما را قوی میکند. اما شکست طلبان درست خلاف این باید همیشه بگویند هیچ نبود و هیچ نیستیم و شکست خوردیم و شکست خواهیم خورد. این نگاه عجیب و مایوسانه و غیر واقعی به تاریخ اصلا اتفاقی نیست. بالاتر گفتم انسانها به تاریخ رجوع میکنند تا حال خود را بیان کنند. این تکه آخر بند 5 نمونه دیگری از آن است
این دوستان شکست طلب (چه "بسوی حزب"ی ها و چه سایرین) متاسفانه در دنیای رقت باری بسر می برند و باور نخواهند کرد که مهمترین فاکتور واقعی تشکل طبقه کارگر در ایران همین حزب کمونیست کارگری است. بگذارید از محافل و تلاش های تعطیل نشدنی و هر روزه کارگران برای متشکل شدن بگذریم، از تظاهرات ها و اعتصابات و اجتماعات و مجامع عمومی کارگری بگذریم، از تلاش ها و اتحادیه ها و سندیکا های که دیگر امروز همه دارند می بینند بگذریم، حتی اگر اینها هیچکدام بر فرض محال نمی بود، طبقه کارگر ایران یک حزب کمونیست کارگری دارد که دوم خرداد را جلوی چشم همه شکست داده است. حزبی دارد که فاکتور اصلی در به چپ چرخاندن اعتراضات جامعه بوده است. حزبی دارد که هر روز دارد کمونیسم و سوسیالیسم را در جامعه تبلیغ میکند و نه فقط با حرف که با عمل. حزبی که اکنون پرقدرت ترین حزب اپوزیسیون میشود و همانطور که در بحث های قبل نشان دادیم دارد در تمامی عرصه های مبارزه اجتماعی و سیاسی، طبقه کارگر را نمایندگی میکند. حزبی که دارد اعتماد میلیونها نفر را به خود جلب میکند. حزبی که مصمم است در راس کارگران و مردم ایران جمهوری اسلامی را به درک واصل کند و جامعه آزاد و برابر سوسیالیستی را بسازد. میتوان در دنیای متافزیکی کتابی، در محافل حقیر چپ نشست و با بحث "برنامه یا استراتژی" اتل متل توتوله کرد و به این حزب سنگ زد. اما در دنیای واقعی این ما هستیم که ستون فقرات به میدان آمدن طبقه کارگر برای رهایی خود و جامعه هستیم. این ما هستیم که داریم طبقه کارگر را آنطور که مارکس و لنین گفتند و کردند، در همین شرایط متشکل میکنیم. این ما هستیم که اجازه ندادیم مارکسیسم به "علم قوطی بگیر و بنشان" تبدیل شود بلکه آنرا همانطور که هست یعنی بعنوان "دکترین رهایی طبقه کارگر" در دنیای امروز بکار بستیم. امیدوارم خسته تان نکرده باشیم و تصویری از همین تلاش را تا آنجا که به تئوری تحزب مربوط میشود، ضمن نقد قصه های شیرین گادفادر ارائه داده باشیم
17
سپتامبر 2007
ادامه دارد

---------------------
زیرنویس ها
1) برای مثال بند اول از بخش "در باره وظایف ما" از جزوه "خطوط عمده" که اول بار قبل از قیام بهمن و در آذرماه 1357 منتشر شد را اینجا ذکر میکنیم
"الف - حرکت بسوى تشکيلات مستقل کمونيستى و نهايتا ايجاد حزب طبقه کارگر سالهاست که مساله اساسى کمونيستهاى ايران را تشکيل ميدهد. در اين جا قصد ما اين نيست که بار ديگر به اثبات لزوم ايجاد حزب کمونيست ايران، اصلى که در واقع نيازى به اثبات ندارد، پرداخته و در باره اين وظيفه اساسى به تفصيل سخن گوئيم. اصل تامين هژمونى طبقه کارگر بر ساير طبقات و اقشار همدوش وى در انقلاب دموکراتيک، خود به تنهايى ضرورت استقلال هر چه بيشتر ايدئولوژيک، سياسى و تشکيلاتى پرولتاريا را در اين انقلاب محرز ميسازد. سعى ما در اينجا بيشتر بر اين است که خصوصيات عام و ضرورى وظايف عملى گروهها و سازمانهاى مارکسيستى فعال در انقلاب دموکراتيک را، که بايد در خدمت تحقق اين هدف اساسى باشد روشن سازيم

2) این چهار پاراگراف اول از بحت منصور حکمت در آذر 1360 در یکی از اردوگاههای کومله است که در توضیح "پیش نویس برنامه مشترک اتحاد مبارزان کمونیست و کومله" (که بعدا به "برنامه حزب کمونیست ایران" تحول یافت) اظهار داشته است. بخوانید و قضاوت کنید
"برنامه تعريف فشرده و تصوير روشنى از هدف نهايى و راه رسيدن به آن است. لنين مى گويد: "برنامه سندى است که ديدگاه هاى اساسى ما را فرموله کرده و نظرات سياسى فورى ما را دقيقا مشخص مى کند". برنامه آن شيوه هاى تبليغى، ترويجى، تشکيلاتى را که بايد براى انجام وظايف انقلابى مان بکار برده شود در رئوس کلى بيان مى کند. چرا ما به ارائه برنامه مبادرت ورزيديم؟ برنامه سند هويت ماست. مارکسيسم برخلاف مذهب يا برخى مکاتب فلسفى-فکرى ديگر علم تغيير جامعه است. بنابراين مارکسيست ها موظف اند که قانونمندى تغيير جامعه را کشف و در صدد تغيير آن برآيند. ما نيز بعنوان بخشى از جنبش کمونيستى ايران که براى تغيير مناسبات سرمايه دارى ايران و جايگزين کردن مناسبات سوسياليستى مبارزه مى کنيم، موظفيم اولا راه هايى را که منجر به اين تغيير خواهند شد مشخص کرده و درثانى تصوير روشنى از آينده اى که ميخواهيم بوجود بياوريم، ترسيم نمائيم. از طرف ديگر بورژوازى به روايت خودش در باره کمونيسم صحبت مى کند و تصويرى از کمونيسم تحريف شده را به طبقه کارگر همه کشورها ارائه مى دهد. نظرات و اهداف کمونيست ها همواره از جانب بورژوازى و خرده بورژوازى تحريف شده و به همين دليل است که در ابتداى مانيفست مى خوانيم: "شبحى در اروپا در گشت و گذار است- شبح کمونيسم". مارکس و انگلس در برابر تحريفات بورژوايى از کمونيسم، "مانيفست حزب کمونيست" را به رشته تحرير درآوردند. اين امر نيز ما را ملزم مى سازد که به روشن ترين شکلى کمونيسم را تشريح کنيم. جنبش کمونيستى ايران براى رسيدن به سوسياليسم وظايف سياسى فورى در پيشاروى دارد. برنامه با توجه به ويژگى هاى خاص کشور، اين وظايف را مشخص کرده و گام هاى عملى را که در اين راه بايد برداشته شود تعيين مى نمايد. در عين حال برنامه به ما اين امکان را مى دهد که سياست تبليغى واحدى را در پيش گيريم، بر دامنه و عمق تبليغاتمان بيفزاييم و از حالت پراکنده اى که امروز گريبانگير جنبش کمونيستى است (و گريبانگير هر جنبش کمونيستى بدون برنامه خواهد بود.) بيرون آورده و مجموعه خواست ها و آرمان هايمان را بعنوان يک آلترناتيو اجتماعى بطور سيستماتيک و منظم تبليغ نمائيم. در شرايط کنونى جنبش کمونيستى ما، محافل، سازمان ها و گروه هاى پراکنده اى فعاليت مى کنند. براى از بين بردن اين تشتت و پراکندگى قبل از هر چيز بايد به تشتت فکرى پايان داد و اين امر مستلزم ارائه يک برنامه انقلابى، مبارزه ايدئولژيک بر سر محتواى اين برنامه و بسيج همه م.ل.ها حول اين برنامه است. در واقع برنامه گام اول در راه ايجاد حزب کمونيست ايران مى باشد

3) به نوشته های منصور حکمت در مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران رجوع کنید. از جمله مصاحبه ای که "کارگر کمونیست" ارگان سیاسی اتحاد مبارزان کمونیست در سال 61 با او دارد. همینطور به مقاله "حزب کمونیست ایران در گرو چیست" که در همین شماره چاپ شده نگاه کنید

4) برای اینکه خواننده تصویری از اهمیت تشکیل حزب کمونیست ایران بدست بیاورد میتواند به نوشته های منصور حکمت در دوره ای که در حزب کمونیست ایران بود رجوع کند. اما بگذارید خیلی خلاصه تصویری شاید ملموس تر به خواننده جوان مان بدهم. وقتی این حزب تشکیل شد و برنامه رادیویی اش را شروع کرد، بی بی سی نیز خبر تشکیل آن و شنیده شدن رادیوی آنرا اعلام کرد. این یک واقعه سیاسی مهم بود. در اوضاع سال 62 که رژیم کلی کشتار و جنایت راه انداخته بود و چپ و کارگر را تار و مار کرده بود، تشکیل یک حزب کمونیستی که به نفوذ وسیع کومله در کردستان اتکاء داشت و هر روز داشت به پایگاه های رژیم حمله میبرد و قادر بود صدایش را به گوش فعالین کمونیست در سراسر ایران برساند، به همه کمونیست ها و انقلابیون از کارخانه گرفته تا درون زندان امید زیادی بخشید. این حزبی بود که از یکسو با قدرت در مقابل قلدری حزب بورژوازی کرد ایستاد و عملا آنرا شکست داد، از سوی دیگر با قاطعیت از برابری زن و مرد دفاع میکرد و علیه مذهب تبلیغ میکرد و سوسیالیسم را ترویج میکرد، از آنسو زمینه ساز اول ماه مه های پرشکوه سنندج در سال 65 بود، بسیاری فعالین کمونیست از شهرهای مختلف به مناطق آزاد می آمدند، بسیاری فعالین از طریق رادیو به مرکزیت حزب مرتبط میشدند. برای اینکه تصویری داشته باشید یادم هست (اگر اشتباه نکنم) در سال 63- 64 رادیو حزب کمونیست ایران در هر هفته حدود 40 – 50 نامه از طریق آدرس های خارج کشور دریافت میکرد. که این تازه رقمی بود که از زیر کنترل پلیس بر محمولات پستی رد میشد. یادتان نرود که ما داریم از دهه هشتاد میلادی صحبت میکنیم. وقتی که هنوز اینترنت و ماهواره و تلفن موبایل و.. در کار نبود. بهر حال این فقط یک تصویر بود اما همینجا باید اعلام کنم که ما باید بطور جدی تر در مقابل تصاویر معجوجی که از حزب کمونیست ایران در آن داده میشود تصویر واقعی را قرار دهیم

No comments: