با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Wednesday, April 23, 2008

آیا جمهوری اسلامی متعارف میشود؟ (2)

مصطفی صابر

هفته قبل اشاره کردیم که دست بالا پیدا کردن خط مذاکره و معامله با جمهوری اسلامی در سیاست خارجی آمریکا، عده ای را به تعمق در باره "متعارف شدن جمهوری اسلامی" یا دقیقتر متعارف شدن احمدی نژاد و ولی فقیه نزد بورژوازی جهانی انداخته است!
هر اندازه این مضحک به نظر برسد، هر اندازه این چشم انداز کنار آمدن آمریکا و احمدی نژاد به دلیل تناقضات آمریکا و رژیم اسلامی یک بن بست تمام عیار باشد، برای شیفتگان "متعارف شدن جمهوری اسلامی" مهم نیست. مهم این است که چند صباحی هم میشود زیر علم "متعارف شدن" حرفهای قدیمی را زد و روزگار گذراند . چندی پیش که شیپور جنگ جنگ از سوی آمریکا به گوش میرسید، صفی از چپ تا راست با پرچم "نه جنگ" و "دفاع" از "آب و خاک"، "دمکراسی" و "مدنیت" هیاهوی غریبی راه انداختند و بدرجات بدفاع از جمهوری اسلامی برخاستند. حالا که هیاهوی جنگ تا اطلاع ثانوی فروکش کرده، کسی مثل کوروش مدرسی که در جناح چپ این صف قرار دارد، گویی یادش رفته که همین سه ماه پیش با چه حرارتی همه را با تهدید جنگی آمریکا علیه جمهوری اسلامی میترساند. امروز خیلی و خونسرد و عالمانه 180 درجه مخالف آنرا برای ما موعظه میفرمایند: که بعله، این خامنه ای و تیر خلاص زنش میخواهند به عنوان "نماینده طبقه حاکمه ایران" به "یک دولت سرمایه داری متعارف" تبدیل شوند! معلوم نیست به این سرعت چه اتفاقی افتاد که دنیا از این رو به آن رو شد.
اگر باورتان نمی شود به سوال دومی که تلویزیون پرتو جلو کوروش مدرسی میگذارد دقت کنید:

"پرتو : شما گفتید که تورم و گرانی موجود و عدم پرداخت دستمزدها مربوط است به این که دولت به عنوان نماینده طبقه حاکمه در ایران می خواهد به یک دولت سرمایه داری متعارف تبدیل شود. آیا این فقط به دلیل نیاز اقتصادی است یا مشکلات دیگری هم هست که تأثیر گذاراند؟" (تاکیدات همه جا از ماست.)

"دو رکن" بسیار مربوط!

آنچه را آقای مدرسی با پیچ و تاب میخواهد بگوید، سوال کننده صاف ساده برای ما بازگو میکند. پس کوروش مدرسی فرموده اند که گرانی و تورم موجود به خاطر این است که جمهوری اسلامی میخواهد متعارف شود! و حالا برای اینکه خوب شیر فهم شوند از کوروش مدرسی میپرسند آیا این تورم و گرانی و حمله به معیشت برای متعارف شدن کافی است یا "مشکلات دیگری" هم هست. جواب میدهد:

"کوروش مدرسی : تورم، عدم پرداخت دستمزدها، بستن کارخانه هایی که سود نمی دهند، خصوصی کردن و... خصوصیات اسلامی نیست. اینها خصوصیات یک نظام سرمایه داری است. سرمایه داری برای آن که سود آور شود باید این کار را بکند و جمهوری اسلامی هم دارد همین کار را می کند. همه جا همینطور است. اگر رضا پهلوی، جبهه ملی، سازمان چریک های فدایی اکثریت، هر کدام از این جریانات بورژوایی قدرت را در دست بگیرند و بخواهند اقتصاد ایران را در چهار چوب نظام بورژوایی اداره کنند، باید به معیشت طبقه کارگر تعرض کنند.
این مسیر برای جمهوری اسلامی دو رکن دارد.
اول؛ تعرض وسیع تر به طبقه کارگر برای سود آورکردن سرمایه
دوم؛ تضمین امنیت برای سرمایه، که اساسا از طریق کوتاه کردن دست آخوندها، سیستم فتوا و فقاهتی، از صحنه سیاست امکان پذیر است. باید امنیت سرمایه تامین شود. در جمهوری اسلامی سرمایه داری فاقد امنیت است. در نتیجه این دو مسئله در کنار هم خصوصیت تمام بخش های سرمایه داری در ایران را بدست میدهد.
سرمایه داری غیر فقر زده در ایران نمی توانیم داشته باشیم. تورم ابزار این است که معیشت طبقه کارگر را پایین بیاورند. تورم یعنی این که ارزش پول کاهش یافته و در نتیجه قیمت همه چیز بالا میرود. از آنجاییکه دستمزد کارگر را با پول می دهند، کاهش ارزش پول به این معنی است که در آمد کارگر و زحمت کش نیز کاهش یافته است. برای سرمایه داری پیامد تعرض به معیشت، افزایش سود سرمایه است.
همان طور که گفتم، اینها نتیجه اسلامی بودن این رژیم نیست. کسانی که این را فقط به اسلامیت رژیم نسبت می دهند می خواهند روی ماهیت سرمایه دارانه این رژیم سرپوش بگذارند. این رژیم، رژیمی سرمایه داری است و این تعرضات، تعرض وسیع تر سرمایه داری است نه تعرض اسلامیت."


اینکه گویا کسانی گرانی و تورم و تعرضات جمهوری اسلامی را "فقط به اسلامیت رژیم" نسبت میدهند و اینکه منظور آقای مدرسی از این چیست را در بررسی سوالات بعدی خواهیم دید. برخی نکات دیگر هم در این نقل جایگاه چندانی در بحث ندارد و عبارت پردازی است. اینجا ما به آن "دو رکن" کار داریم.
گویا "متعارف شدن جمهوری اسلامی" در گرو تحقق دو رکن حمله به معیشت کارگران برای سودآور کردن سرمایه و تامین امنیت سرمایه است. بعد در ادامه مصاحبه خواهیم دید که چطور "اتفاقات جدیدی در دوره احمدی نژاد" رخ داده که حالا جمهوری اسلامی بسوی متعارف شدن گام بر میدارد. یعنی آن اظهار لطف های سرگرم کننده بعدی در باره احمدی نژاد بر همین "دو رکن" بنا شده که مثلا پایه های نظری بحث کوروش مدرسی در مورد متعارف شدن جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد.
اما درست همین "دو رکن" هستند که نادرست و ناکافی و سطحی هستند. فقط برای اینکه ظاهر چپ و تئوریکی به پرچم جدید آقای مدرسی یعنی "جمهوری اسلامی متعارف میشود، از سرنگونی و انقلاب خبری نیست" بدهد، مطرح شده اند.

رکن اول، یعنی حمله به معیشت کارگران به منظور سودآور کردن سرمایه، قطعا ربط به بحران و بن بست اقتصادی سرمایه داری ایران دارد، اما ربط مستقیمی به متعارف شدن یا نشدن رژیم بورژوازی ایران ندارد. جمهوری اسلامی همواره و به شدیدترین وجه به معیشت کارگران حمله کرده است. چندانکه نیروی کار طبقه کارگر ایران به نسبت درجه مهارتش شاید ارزانترین ها در دنیا باشد. این از همان سالهای حاکمیت رژیم اسلامی تامین شد، ولی هیگاه باعث متعارف شدن رژیم اسلامی نشد. این حملات دائمی و بی وقفه به معیشت، کاهش دستمزد، افزایش عملی روزکار (تولید ارزش اضافه مطلق) و حتی بدرجه ای افزایش بارآوری کار (تولید ارزش اضافه نسبی) و بستن کارخانه های غیر سود آور، "اصلاح ساختار" در صنعت نساجی و نفت و غیره، حتما سرمایه را هم سودآور کرده است. همه دارند می بینند که چطور در ایران شکاف بین فقیر و غنی زیاد شده و چطور کارگر دائما فقیر شده. خود آمار دولتی اعتراف میکند که میلیونها نفر زیر خط فقر، آنهم خط فقر جمهوری اسلامی، زندگی میکنند. ولی همه اینها و وجود نیروی کار ارزان هنوز شرط متعارف شدن یک رژیم مثل جمهوری اسلامی نیست. مضافا اینکه دولتهای نا متعارف سرمایه داری بخاطر آنکه دستشان از تکنولوژی جهانی کوتاه است چه بسی برای تامین سودآوری بطور وحشیانه تری به طبقه کارگر و معیشت آن هجوم بیاورند. برای متعارف شدن کافی نیست سرمایه سودآور بشود، بلکه باید سودآور بماند و دائما هم بازتولید شود. یعنی باید در سوخت و ساز کل اقتصاد جهانی سرمایه داری در آن مقطع معین تاریخی سودآور باشد و سودآور باقی بماند. این مشکلی است که جواب آن دیگر تنها در حیطه اقتصاد نیست. سوال ساده این است مگر رجایی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی کمتر از احمدی نژاد به سطح معیشت کارگران حمله کردند؟ کمتر اخراج و بیکارسازی کردند و یا کم گرانی و تورم بود؟ چطور شد حالا آقای کوروش مدرسی بر سر اسب احمدی نژاد شرط بندی کرده است؟
بعدا خواهیم دید چرا این کار را کرده اند، اینجا فقط خواستیم بگویم که "رکن اول" ایشان در توجیه این مقام تاریخی احمدی نژاد تا چه حد نامربوط است.

اما رکن دوم، یعنی "تضمین امنیت" سرمایه، به مساله متعارف شدن یک رژیم مستقیما ربط دارد. ولی اینجا هم آقای مدرسی تعریف محدودی از این تضمین امنیت سرمایه میدهد: "اساسا از طریق کوتاه کردن دست آخوندها، سیستم فتوا و فقاهتی، از صحنه سیاست امکان پذیر است." به نظر من جمهوری اسلامی فعلی هرچه هم که "دست آخوند" و "سیستم فتوا و فقاهتی" را از "صحنه سیاست" کوتاه کند، الزاما متعارف نمی شود. حقیقتش این است که در طی تمام این سالها جمهوری اسلامی سعی کرده است در این جهت نیز حرکت کند، اما این چاره درد "متعارف شدن" جمهوری اسلامی نبوده و نیست. چرا؟ چون چنانکه خواهیم دید متعارف شدن نه فقط مساله ای در حیطه صرفا اقتصاد که حتی در حیطه سیاست به معنی محدودی که اینجا مطرح شده نیز نیست. متعارف شدن موضوعی مربوط به کل شرایط مبارزه طبقاتی، و موضوعی پایه ای تر و ساختاری تر از این عکس مار کشیدن هایی است که ظاهری مارکسیستی و تئوریک دارد.

متعارف شدن یعنی جه؟

اولین نکته ای که باید دقت کرد این است که کلا "سرمایه داری متعارف" یا "دولت متعارف سرمایه داری" یک مقوله تاریخی و مشخص است. در هر دوره ای از تحول سرمایه داری "متعارف" بودن رژیم سرمایه مختصات متفاوتی دارد. برای مثال سرمایه داری مدل اقتصاد دولتی بلوک شرق (شوروی سابق و اقمارش) برای یک دوره طولانی نوعی از سرمایه داری متعارف محسوب میشد. یک قطب قدرتمند جهانی را تشکیل میداد و در حال رقابت با قطب دیگری بود که آنهم به نوبه خود مدلهای "متعارف" داشت. با شکست مدل اقتصاد دولتی و پیروزی اقتصاد بازار (سقوط شوروی و پایان جنگ سرد) دیگر آن مدل اقتصاد دولتی را نمی توان متعارف حساب کرد. هرچه هم که نیروی کار ارزان تحویل بدهند و به معیشت طبقه کارگر حمله ببرند و حتی تلاش کنند فرش جلوی پای سرمایه جهانی پهن کنند فایده ندارد. تا در کل سیستم و تقسیم کار سرمایه جهانی (که موضوعی صرفا اقتصادی نیست!) جا نیفتد، متعارف نمی شود. سوال این است: الان دوره نا متعین و در حال تعریف نظم نوین جهانی و عالمگیر شدن سرمایه داری جهانی است. از جمله این دوره جنگ تروریست هاست. دولت متعارف این دوره چه مختصاتی دارد؟ این فاکتور تاریخی بویژه در مورد جمهوری اسلامی، اینکه چگونه شکل گرفت، در جهان سرمایه داری چه نقشی ایفاء کرد و اکنون ایفاء میکند، با چه اوضاعی در داخل روبروست، سرانجام انقلاب و جنبشی که جمهوری اسلامی علیه اش ساخته و پرداخته شد به کجا انجامید، فوق العاده تعیین کننده است.
به عبارت دیگر ما یک تعریف واحد و کلاسیکی از "دولت متعارف سرمایه داری" برای تمام دورانها نداریم. اتفاقا "دو رکن" ادعایی کوروش مدرسی در مورد هر رژیم سرمایه داری کم یا بیش صادق است. دقت کنیم که رژیم نا متعارف بازهم سرمایه داری است! یعنی بنا به تعریف، بنا به خصلت سرمایه دارانه اش دائما به سطح معیشت کارگر حمله میبرد تا سرمایه را سودآور کند، و شب روز سعی میکند تا امنیت سرمایه را هم تامین کند. اگر این کارها را نکند که اصولا رژیم سرمایه محسوب نمی شود. این تلاش ها حتی برای بقاء کوتاه مدت خود دولت مربوطه و زندگی روزمره آن فوق العاده حیاتی است. اگر نمی تواند اینها را بصورت بازتولید شونده و با ثبات انجام دهد و هرشب با کابوس "عدم ثبات"، "خطر براندازی" و "توطئه دشمنان داخلی و خارجی" و "هر نه روز یک بحران" از خواب میپرد، باید جوری دیگری توضیح اش داد. برای مثال عروج اسلام سیاسی بعد از جنگ سرد که جمهوری اسلامی سرکرده و پرچمدار آن است را دیگر نمی شود با "دو رکن" آقای مدرسی توضیح داد. حال آنکه همین مساله، یعنی قرار داشتن جمهوری اسلامی راس اسلام سیاسی، یک فاکتور تعیین کننده در "متعارف" شدن رژیم اسلامی و "قهرمان" احمدی نژاد است.
این عامل تاریخی نه فقط ما را به این میرساند که مختصات سرمایه داری و دولت متعارف، صرفا با فاکتور های اقتصادی و حتی سیاسی بشیوه آقای مدرسی قابل تعریف نیست، بلکه به جایگاه آن دولت و سرمایه داری معین در مبارزه طبقاتی در سطح جهانی و اقتصاد سیاسی جهان با تمامی ابعاد و وجوه آن بر میگردد. اینجاست که فاکتورهای ایدئولوژیک و فرهنگی و ژئوپولتیک هم به میان می آید. برای مثال جمهوری اسلامی و کلا سرمایه داری ایران در منطقه خاورمیانه قرار دارد. و همانطور که منصور حکمت تاکید داشت این منطقه در اولویت حرکت سرمایه جهانی امروز نیست. با این مشکل چه باید کرد؟ یا مثال دیگر، با فرهنگ ضد غربی – ضد آمریکایی و جهانسومی (و نه فقط اسلامی) که بر جمهوری اسلامی حاکم است چه باید بکنند؟

و بالاخره همه اینها ما را به وجه خیلی مشخص مساله متعارف شدن میرساند. یعنی در سطح مبارزه سیاسی و پراتیک زنده جنبش ها و دولتها و احزاب. این وجه از لحاظ عملی خیلی مهم و تعیین کننده است چرا که برآیند واقعی همه آن عوامل پایه ای تر و تجریدی تر اینجا خود را نشان میدهد. مسائل اجتماعی و از جمله متعارف شدن جمهوری اسلامی سرانجام در این سطح باید حل و فصل شوند. هر دلیل پایه ای و تاریخی و ساختاری و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که زمینه "نامتعارف" بودن یک رژیم بورژوازی باشد، بالاخره این مساله در سطح مشخص جدال طبقاتی و جنبش ها خود را چگونه نشان میدهد؟
اگر یک ذره دقت کنیم می بینیم که مساله متعارف شدن یا نشدن جمهوری اسلامی بطور بلاواسطه به یک بحران معین، که میتوان آنرا بحران انقلابی جامعه ایران نام داد، گره میخورد. بحرانی که سابقه ای 30 ساله دارد. با بحران اقتصادی اواخر شاه و عروج یک انقلاب کارگری و سرکوب انقلاب توسط جمهوری اسلامی شروع شد و رژیم اسلامی پس از آن هرگز نتوانست متعارف بشود. اگر بخواهیم قدری مشخصتر حرف بزنیم، مساله "متعارف" شدن جمهوری اسلامی بطور بلافصل به آن چیزی برمیگردد که ما در ادبیات کمونیسم کارگری از آن بعنوان بحران جمهوری اسلامی یاد کرده ایم. بحرانی که همه میدانیم و آقای مدرسی هم خوب میداند وجوه مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارد. بحرانی که ایشان هم در اظهارات بعدی اش اذعان میکند که منشاء آن انقلاب 57 و پذیرفته نشدن جمهوری اسلامی بعنوان یک رژیم متعارف از سوی جامعه ایران بوده است. بحرانی که دقیقا در تقلای جمهوری اسلامی برای بقاء، در تلاش برای پذیرفته شدن بعنوان یک رژیم با ثبات و متعارف سرمایه داری، دائما ابعاد بین المللی و جهانی یافته است. بحرانی که گرجه یک سرش اسلام سیاسی و موش دوانی های جمهوری اسلامی در عراق و لبنان و فلسطین است، سر دیگرش جامعه ایران است. بحرانی که اکنون یک جامعه 70 میلیونی و بویژه یک نسل جوان پر توقع، روشن بین، رادیکال، متاثر از بهترین های دنیا و از جمله متاثر از منصور حکمت و حزبش را در برابر خود دارد. متعارف شدن جمهوری اسلامی در گرو حل این بحران با همه ابعاد گوناگون آن است. بنا بر این هراندازه هم که جمهوری اسلامی حمله به سطح معیشت کارگران بکنند و حتی دست سیستم فقاهتی را ازهم سیاست کوتاه کنند، هنوز الزاما نمی تواند متعارف بشود. متعارف شدن سرمایه داری ایران و رژیم آن مقدمتا در گرو حل بحران جمهوری اسلامی.

یک سندورم خود ویژه!

کشف ظاهرا جدید آقای مدرسی این است که بحران جمهوری اسلامی به دست خود جمهوری اسلامی و مشخصا احمدی نژاد به پشتیبانی ولی فقیه میتواند حل شود! البته این کشف را قبل از این ایشان حجاریان و ایرج آذرین بنوعی کرده بودند، اما فکر نکنم حتی آن نظریه پردازان پیگیر نجات جمهوری اسلامی ، هم اکنون به اندازه آقای مدرسی احمدی نژاد را جدی گرفته باشند. این جنبه را بعدا در ادامه این مصاحبه وقتی بطور مشخص به توضیح جایگاه قهرمان احمدی نژاد میپردازد مفصل تر بحث خواهیم کرد. اما سوال این است که آن "دو رکن" و اینهمه عبارت پردازی های به ظاهر مارکسیستی اما در اساس نا مربوط برای چه بود؟
هیچ این مشکل دیرینه آقای مدرسی است. مشکلی تئوریک و معرفتی نیست. یک مشکل جنبشی -عاطفی است. ایشان دلشان جای دیگری است اما باید تحت نام "حکمتیست" سخن بگوید. از پلنوم 16 حزب ما و سخنرانی غرای ایشان که جمهوری اسلامی فرومی پاشد و دولت نوع حجاریانی درست میشود و باید در این دولت شرکت کرد، تا به امروز ایشان میکوشد یک خط راست و شکست طلبانه را در لفاظی های چپ جا بیندازد و موفق نمی شود. از حق نگذریم کار ایشان از کار قهرمان احمدی نژاد برای متعارف کردن جمهوری اسلامی به مراتب اتوپیک تر و دشوارتر است! این پدیده یک جور سندروم خاص است. کسی به آن دچار میشود که میخواهد پرچم راست را در یک جنبش انقلابی چپ و سوسیالیستی بالا ببرد!
فقط به آخرین نمونه این سندروم دقت کنید. خاطرتان باشد بعد از همین 16 آذر 86 بود که یکهو متوجه "جنبش نوین" شدند که چوبدست ها را کنار میگذارد و روی پای خودش می ایستد. ما همانوقت نوشتیم از این امیدوار شدن آقای مدرسی خوشحالیم، ولی همانجا در جزئیات نشان دادیم ایشان چپ میشود تا خط راست را جا بیندازد. از "جنبش نوینی" صحبت میکند و در عین حال میخواهد با شعارهای راست و دوم خردادی نظیر "نه جنگ" و "دانشگاه پادگان نیست" بیاید و چپ را که با شعار "سوسیالیسم یا بربریت"، "آزدی برابری" و نظیر این مدتهاست لااقل در دانشگاه چوبدستی ها را کنار انداخته است، به زیر علم راست ببرد. امروز، هنوز مراحل اداری ثبت کشف شان در مورد "جنبش نوین" به سرانجام نرسیده، ایشان "رشته تسبیح" جدیدی کشف کردند که همه وقایع جامعه ما را توضیح میدهد. هفته گذشته بخش اول این کشفیات را بررسی کردیم و اینهفته هم پایه های نظری – اقتصادی آنرا مورد توجه قرار دادیم و مجددا به این نتیجه رسیدیم که کشف جدید آقای مدرسی چیزی جز این نیست: "احمدی نژاد قهرمان متعارف کردن جمهوری اسلامی است."

اگر بپذیریم که متعارف شدن جمهوری اسلامی مقدمتا در گرو حل بحران جمهوری اسلامی است، آنوقت متوجه خواهید شد در دستگاه تحلیلی آقای مدرسی حل بحران جمهوری اسلامی بشیوه چپ و سوسیالیستی، توسط طبقه کارگر اساسا وجود ندارد. بلکه 1) تنها راه حل بحران جمهوری اسلامی راه حل بورژوایی آن است. و 2) الان هم پرچم حل این بحران بشیوه ای بورژوایی دست خود جمهوری اسلامی و احمدی نژاد با مزه اش است! طبقه کارگر و چپ در سطح حل این بحران، یعنی دخالت در اوضاع سیاسی متحول امروز ایران و سرنگون کردن جمهوری اسلامی و بدست گرفتن قدرت سیاسی، اصلا قابل ذکر هم نیست و شانسی ندارد. چه برسد به اینکه کسی مثل حزب کمونیست کارگری بگوید درست برعکس، حل بحران جمهوری اسلامی توسط چپ و سوسیالیسم و بدست خود مردم یک شانس جدی و فزاینده است و با تمام قوا در این جهت میکوشد. اینها از نظر آقای مدرسی، چنانکه بعدا میفرمایند "پوپولیسم" است. آقای مدرسی آوردن جامعه به زیر پرچم سوسیالیسم را "پوپولیسم" نام میگذارد. آیا این چیزی جز همان "بلند بلند فکر کردن" سابق، یعنی همان "سوسیالیسم رم میدهد" آشنا است؟ بر اساس اینگونه افکار بلند، سوسیالیسم در اصل رم میدهد و اگر حتی مردم به زیر پرچم سوسیالیسم بیایند، به آن سوسیالیسم باید شک کرد، حتما پوپولیسم است!
امیدواریم در ادامه بررسی این مصاحبه به این نکات هم برسیم.

1 comment:

mojtaba hojatoleslami said...

فتنه احمدی‌نژاد. سلام، الان تازه متوجه شدم چرا در سالروز وفات امام خمینی ، حضرت امام خامنه‌ای فرمودند که خود امام خمینی بارها فرمودند اشتباه کردند و منظور ایشان از این حرف چه بود . با رفتار اخیر رئیس جمهور بالاخره روشن شده است که احمدی‌نژاد با دادن نتایج آرا دروغی انتخابات به امام خامنه‌ای، باعث شدند که حضرت امام خامنه‌ای در ملا عام اعلام کنند که حمایت از احمدی‌نژاد بعد از انتخابات، اشتباه بوده است. فتنه اصلی‌ زیر سر احمدی نژاد و خائنین امثال خودش بوده و هست.ای کاش دسته احمدی‌نژاد هم سر به خیابان بگذارند شخصاً ترتیب ایشان را هم از پشت بام خواهم داد. سرباز ولایت من هستم نه آن مشائی دزد.