با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Thursday, May 15, 2008

آیا جمهوری اسلامی متعارف میشود؟ (4)

مصطفی صابر

اکنون باید به این بپردازیم که منشاء مادی این مذهب جدید، یعنی ایمان به معجزه احمدی نژاد، در کجاست. طبعا هرکس، از راست تا چپ، بنا به منافع خود در این پوست گاو میدمد. مثلا جناح هایی از خود جمهوری اسلامی و کسانی نظیر آیت الله مصباح واقعا فکر میکند طرف با امام زمان در ارتباط است و نه فقط ناجی جمهوری اسلامی که اسلام و دنیا است! ما اینجا به همه اینها کار نداریم. میخواهیم به چپ ترین های ایمان آورندگان به احمدی نژاد بپردازیم. کسانی که سعی میکنند "قهرمان" احمدی نژاد را با توسل به مارکس توجیه کنند. در سه شماره گذشته به استدلالات و توهمات چپ در توجیه سیاست های اخیر جمهوری اسلامی و احمدی نژاد در جهت "متعارف شدن" رژیم اسلامی پرداختیم و بعنوان نمونه نظرات کوروش مدرسی را مورد بررسی قرار دادیم.
ایشان کوشش کرد تا نشان بدهد چطور احمدی نژاد دارد جمهوری اسلامی را با "حفظ اسلامیت" بعنوان "یک کشوری که نمی شود با آن کاری کرد" به "بازار جهانی" و بورژوازی جهانی تحمیل میکند و لذا به سمت متعارف شدن میرود. ما مبانی به اصطلاح تئوریک بحث کوروش مدرسی (بخش دوم، جوانان 347) و همینطور الگوهای مشخص متعارف شدن جمهوری اسلامی در نزد ایشان، از عربستان تا پاکستان و تا چین را مختصرا بررسی کردیم. (بخش سوم، جوانان 348) همان کافی بود تا نشان دهیم ایشان هم مانند سایر ایمان آورندگان به احمدی نژاد در ابرها سیر میکند. در روی زمین سخت نه امام زمان و پندارها که واقعیات مبارزه طبقاتی حاضر و شرایط تاریخی و جهانی شکل گیری جمهوری اسلامی حکم میراند و اوضاع جور دیگری است.

در دنیای واقعی بورژوازی ایران با یک بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همه جانبه دست به گریبان است که ریشه های عمیقی دارد. این بحران که با انقلاب 57 و تحولات دوره نظم نوین جهانی و "جنگ تروریستها" ابعاد جهانی تر و پیچیده تری یافته، اکنون مستقیما به جمهوری اسلامی و بحرانش گره خورده است. و این جمهوری اسلامی علاوه بر همه معضلات با یک مشکل اساسی روبرست: اینکه مردم ایران حکم به رفتنش داده اند. شرط هرگونه متعارف شدن بورژوازی ایران اینست که مقدمتا این بحران همه جانبه را به شیوه خود و به نفع خود حل و فصل کند. (در پرانتز اشاره کنیم که حل بورژوایی بحران جمهوری اسلامی الزاما مترادف با "متعارف" شدن نیست، ولی شرط لازم آنست. برای همین هم همه جا گفتیم "مقدمتا" باید این بحران را حل کنند.)

حل بورژوایی بحران جمهوری اسلامی غیر ممکن نیست، اما چنین راه حلی ازجمله: 1) باید جنبش سرنگونی طلبانه چپ و سوسیالیستی که اکنون در جامعه قوی است و دست بالا دارد را بنحوی شکست دهد، مهار کند، از میدان بدر کند و از بالای سر مردم، کارگر و چپ در ایران قدرت را بدست بگیرد و بحران را حل و فصل کند. 2) هر چه که از دل حل و فصل بحران جمهوری اسلامی شکل بگیرد دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود.

کوروش مدرسی درست عکس این دو مورد را اعتقاد دارد. یعنی معتقد است: اولا راست دست بالا دارد و سیر اوضاع به سمت حل بورژوایی بحران جمهوری اسلامی میرود؛ (و این را فرض میگیرد. صاف و ساده به قدرت چپ و سوسیالیسم باور ندارد. همان نقطه کور تاریخ به روایت مدرسی است که هفته قبل اشاره کردیم.) و ثانیا خود جمهوری اسلامی و احمدی نژاد و خامنه ای دارند با غرب و بازار جهانی کنار می آیند و بدست خود بحران را حل و فصل میکنند. (که این موارد را هم در دو شماره قبل بررسی کردیم و دیدیم که استدلالات ایشان چه در مورد مبانی متعارف شدن و چه الگوهای مشخص آن، همه ذهنی و پوچ است.)

اما علاوه بر اینها کوروش مدرسی یک بحث دیگر هم دارد که در حد خود حائز اهمیت است. و آن تمایزی است که ایشان بین "اسلامیت" و "وجه سرمایه داری" رژیم حاضر قائل میشود. و گویا چون ایشان میخواهد علیه "وجه سرمایه داری" مبارزه کند اینهمه قبول زحمت کرده تا معجزات تیر خلاص زنی که جمهوری اسلامی از درماندگی تاج سرخود قرار داد را اثبات کند.
از لحاظ متدولوژیک اینجا اوج متافزیک آقای مدرسی است. شما میتوانید مبانی نقد مبتذل و شبه مارکسیستی چپ سنتی ایران از سرمایه داری و مبارزه طبقاتی در جامعه را ببینید. همان قفسه بندی کردنها، همان سیاه و سفید کردنها و بعد در پیچ و خم اش گم شدن و گیج شدن. گویی پرفسور هایی چون مرتضی محیط جلویتان نشسته اند و بحث میکنند.
از لحاظ سیاسی، اینجا شما پایه جنبشی و طبقاتی مجاهدتهای آقای مدرسی را روشن تر می بیند. کم و بیش با شمایل همان کوروش مدرسی دوره "سازمان وحدت انقلابی" روبرو میشوید که از موضع پوپولیست ها و چپ سنتی 57 علیه مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست شمشیر میزده است. اینجاست که یکبار دیگر پیوند های آن چپ با جنبش ملی اسلامی – یعنی پایه اجتماعی رژیم حاضر که آخرین محصولش همین "سونامی" احمدی نژاد است- را بروشنی خواهید دید. اینجاست که خواهید دید "اقتضای طبیعت" آقای مدرسی بعنوان نماینده جناح چپ این جنبش ملی اسلامی همین است که تحت نام چپ و حکمتیسم از منبر تفسیر جمهوری اسلامی بالا برود و به کارگر و چپ وعده بدهد که گرچه فعلا با این قهرمان احمدی نژاد کاری نمی شود کرد، ولی گر صبر کنند انشاء الله نوبت انقلاب آنها فرا میرسد.

تلویزیون پرتو در سوال سوم از ایشان میپرسد:

"پرتو : با این توضیحات [منظورشان سخنان آقای مدرسی در مورد "دو رکن" متعارف شدن، یا حمله به معیشت طبقه کارگر و سودآور کردن سرمایه و تامین امنیت سرمایه است، که ما در 347 بررسی کردیم] به نظر شما چرا بخش عمده ای از احزاب اپوزیسیون سمپاتی زیادی دارند به این که رژیم را بیشتر به عنوان یک رژیم اسلامی که لیاقت حکومت کردن ندارد، تصویر کنند؟"

سوال کننده بازهم استعداد خود را در بیان صاف و پوست کنده آنچه که آقای مدرسی می پیچاند، نشان میدهد. در این سوال دو نکته مفروض است. اول) "بخش عمده احزاب اپوزیسیون" اسلامیت رژیم کنونی را از سرمایه داری بودن آن جدا میکنند. دوم) حکومت فعلی را بعنوان "یک رژیم اسلامی که لیاقت حکومت کردن ندارد" نقد میکنند.
واقعا که کار خیلی بدی میکنند این "احزاب"، نه؟ ولی اگر آقای کوروش مدرسی بعنوان لیدر یک حزبی عینا همین کار را بکند آنوقت تکلیف آن حزب چیست؟
نکته مهمتر، تا آنجا که از این مصاحبه میفهمیم این احزاب خیلی بد که اسلامیت را از سرمایه داری بودن جمهوری اسلامی جدا میکنند بر دو دسته اند. یک دسته شان میگویند با همین اسلامیت بجنگید کافی است، سرمایه داری خودش خوب است. (که مورد نقد کوروش مدرسی اند.) اما دسته دوم میگویند جنگیدن با اسلامیت کار بورژواها و برای بورژواهاست، شما به این کاری نداشته باشید فعلا. بلکه خودتان را برای مبارزه با سرمایه داری بودن جمهوری اسلامی آماده کنید!
بگذریم که این دسته بندی ساختگی است. اما آقای مدرسی و سوال کننده گویا متوجه نیستند که این دو دسته احزاب، هردو نهایتا و عملا یک کار را به پیش میبرند: از کارگران میخواهند در همین مبارزه امروز موجود جامعه بر سر تعیین تکلیف رژیم حاضر میدان را برای بورژواها خالی کنند.
یک دسته میخواهند کارگران را مستقیما و رسما زیر علم بورژوها ببرند و یک دسته میخواهند کارگران را به سوسیالیسم وقت گل نی مشغول کنند تا بورژواها کار امروزشان را انجام دهند. یک دسته میخواهند کارگران را عنصر فعال تامین منافع بورژوازی کنند، یک عده میخواهند با پاسیو کردن و به خانه فرستادن کارگران این کار را بکنند.
آیا معلوم نیست که دسته اول احزاب رسمی و دست دوم احزاب نوع چپ و منشویکی بورژوازی اند؟ اگر آقای کوروش مدرسی عینا مثل این دسته دوم حرف بزند تکلیف چیست؟
بگذارید ادامه بدهیم ببینیم چه گفته اند.

" کوروش مدرسی : ببینید بطور قطع این رژیم، رژیمی اسلامی است و یک بخش مهم از مبارزه مردم ایران هم علیه همین وجه است. این رژیم اسلامی است و قوانین پوسیده ی اسلام را بر زندگی مردم حاکم کرده است. آپارتاید جنسی را برقرار کرده و شنیع ترین و کثیف ترین نوع رفتار حکومتی را با مردم دارد. این یک واقعیت است و اعتراض را از همه ی بخشهای جامعه متوجه خودش می کند. این دیگر کارگر و فقیر و سرمایه دار نمی شناسد. آپارتاید جنسی شامل وضعیت همه ی زنان است چه زنی که خودش سرمایه دار است و چه زنی که کارگر است."

به جمله اول و آن "یک بخش مهم مبارزه مردم ایران علیه همین وجه است" توجه کنید. آیا میخواهند بفرمایند که رژیم حاکم بر ایران یک "وجه اسلامی" دارد و یک "وجه سرمایه داری"؟ آیا فی الواقع میشود اینها را تفکیک کرد؟ آیا اینجور تفکیک ها ما را یاد متافزیک پوپولیستهای سال 57 نمی اندازد؟ آیا یادتان نیست که در همان سال 58 منصور حکمت "دو جناح" را نوشت تا کل جمهوری اسلامی را بعنوان "ضد انقلاب بورژا امپریالیستی" تعریف کند؟ آیا این تقسیم بندی کوروش مدرسی همان نغمه آشنای چپ های 57 نیست که سعی میکردند جناح "خرده بورژوازی سنتی" را که گویا "تمایلات ضد امپریالیستی" داشت (و البته اسلامی بود) را از جناح "لیبرال" که بورژوایی بود تفکیک کنند؟ و بعد از کارگران بخواهند برای اینکه زیر علم جناح بورژوایی نروند از جناح ضد امپریالیست حمایت کنند؟
اگر هنوز تردید دارید این همان چپ سنتی است که در اوضاع و احوال امروز سخن میگوید، پس به جملات آخر عبارت بالا دقت کنید. یک وجهی از رژیم اسلامی هست که "اعتراض همه بخش های جامعه" را متوجه خود میکند. کارگر و بورژواها هردو. مثال هم می آورند. آپارتاید جنسی که چه زن سرمایه دار و چه زن کارگر علیه آنست! و گویا یک وجه دیگر آن هست که فقط کارگر را معترض میکند. و آن وجه سرمایه داری رژیم است.

این تقسیم بندی ها از بیخ و بنیاد غلط است و راستش نه بورژواها و نه کارگرها و نه هیچ آدمیزاد پا رو زمینی چه رسد به یک مارکسیست اینطور فکر نمی کند. اینجور تقسیم بندی ها تنها نزد چپ سنتی ایران یافت میشود که باید موقعیت دشوار و ذهنیت آشفته و متناقض خود را توضیح دهد و در نتیجه به واقعیت چیزهایی الصاق میکند که فقط مایه سرگرمی میتواند باشد.

آپارتاید جنسی را مثال میزنند. راستی چرا رژیم بورژوازی ایران علم حجاب و آپارتاید جنسی را بدست گرفت؟ بخاطر اسلامیت اش؟ یکشب امام زمان آمد بخوابشان؟ یا اتفاقا بخاطر سرمایه داری بودنش؟ میدانم که بورژوازی کلاسیک، حتی بورژوازی نوع غربی دل خوشی از حجاب و آپارتاید جنسی ندارد. اما اگر یک انقلابی مثل 57 رژیم بورژوازی را مجبور کرد برای سرکوب انقلاب با تمام قدرت علم حجاب و حمله وحشیانه به زنان را برافرازد (و باقی بورژوازی هم حداکثر نق نق کند)، آنگاه این از اسلامیت بورژوازی است؟ یا بوروژوایی شدن اسلامیت؟
اشتباه نشود. با کلمات بازی نمی کنیم. این موضوع حائز اهمیت فوق العاده ای است. اگر تفکیک بین اسلامیت و بورژوایی بودن را بنا به متافزیک کوروش مدرسی بپذیریم آنوقت باید تا آخر خط با ایشان برویم. و آخر خط همان منشویسم است که بالاتر اشاره رفت. یعنی گویا مبارزه مردم ایران دو وجه عمده دارد، علیه اسلامیت و علیه بورژوازی. در مبارزه علیه اسلامیت بورژواها و پرولترها شریک اند و بهمین دلیل هم مغبون آنها میشوند. طبقه توصیه آقای مدرسی باید بگذارند بورژواها کارشان را بکنند و باید به وجه خودشان یعنی ضد سرمایه داری بپردازند. کارگران نباید در همین مبارزه علیه "وجه اسلامی" میدان را از دست بورژاها بگیرند. چون به "افق ضد اسلامی" محدود میشوند! بعوض باید خودشان را برای مبارزه اساسی و بعدی یعنی علیه سرمایه داری آماده کنند. پس ما فعلا در مبارزه علیه اسلامیت کنار میکشیم تا خودمان را برای آن مبارزه نهایی و رهایی بخش آماده کنیم.
این عین حرفهایی است که کوروش مدرسی با کمی پیچ و تاب برای ما موعظه میکنند. کمی حوصله کنید تا پیچ و تاب ها را رد کنیم تا کمی پایین تر اصل موضوع را ملاحظه کنید. ادامه میدهد:

"اما اتفاقی که می افتد این است که بخشی از احزاب بورژوازی، احزابی که مخالف رفتن زیر نور افکن رابطه ی کارگر و سرمایه دار به عنوان کنه مسئله و هسته ی وجودی آن جامعه، هستند، به مردم می گویند که دلیل اینکه جمهوری اسلامی اینچنین رفتار می کند، از اسلامیت رژیم است، از تازی و غیر ایرانی بودن آن است، از این است که عوامل آن از ته جامعه آمده اند و ... می گویند رشد سرمایه داری یعنی رفاه، برای اینکه مردم مرفه شوند باید سرمایه داری رشد کند. این را نمی گویند که رشد سرمایه داری در ایران یعنی بدبختی و به فلاکت کشیده شدن مردم و طبقه کارگر."

اگر نقد کوروش مدرسی واقعا این است که بورژواها میخواهند "کنه مساله و هسته وجودی آن جامعه" یعنی "رابطه کارگر و سرمایه دار" را زیر فرش بزنند، خب علی القاعده باید بگوید که امروز مبارزه علیه اسلامیت و سرمایه داری بودن جمهوری اسلامی غیر قابل تفکیک است. باید بگوید: این یک فرصت طلایی برای کارگران است که به رهبر کل جامعه تبدیل شوند. چرا که حتی مبارزه برای لغو آپارتاید جنسی هم به سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی رژیم اسلامی سرمایه و به "هسته وجودی جامعه" یعنی "رایطه کارگر و سرمایه دار" گره خورده است. باید علیه کلیت این پدیده که اسمش جمهوری اسلامی است مبارزه کرد و اسلامیت سرمایه داری را یکجا به زیر کشید. اگر کسی دچار متافزیک پوپولیستی و تفکیک اسلامیت از سرمایه داری نباشد باید همین را بگوید. اما آشکار است که حرف کوروش مدرسی این نیست. پس آیا این بورژواها هستند که میخواهند "هسته وجودی جامعه" را از زیر نور افکن، یعنی مبارزه سیاسی و حی و حاضر در جامعه، کنار ببرند یا شخص شخیص کوروش مدرسی؟

به جمله آخر عبارت فوق دقت کنید. اینجا روشن تر است که نقد ایشان بر نفس همین تفکیک نیست، بلکه اعتراضش اینجاست که بورژواها میگویند "رشد سرمایه داری یعنی رفاه". او به بورژوا نمی گوید که این رژیم حاکم، این روبنای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که امروز اسمش جمهوری اسلامی است، همانا از "کنه جامعه و هسته وجودی آن جامعه" برخاسته است. قابل تفکیک به دو وجه "اسلامی" و "سرمایه داری" نیست. این رژیم "ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" بود و انقلاب را شکست داد و اکنون رژیم اسلامی بورژوازی ایران است و با یک انقلاب دیگر رودرو است. نقد او این نیست که اسلامیت و سرمایه دار بودن جمهوری اسلامی دو روی یک سکه اند. که سرمایه داری در ایران همین جمهوری اسلامی است که می بینید. با همه بحران ها و تناقضات و حجاب و اسلام و ضد آمریکایی گری اش. کوروش مدرسی در این تفکیک با خود بورژواها شریک است. شریک است چون باید بعد این حرفها را بزند:

"اینها جنبش هائی واقعی و موجوداند. به جلوی صحنه می آیند تا مردم را به افق خود قانع کرده و مبارزه آنان را صرفا علیه جمهوری اسلامی و در قالب حرکتی ضد اسلامی محدود کنند.
به بیان دیگر، اگر بطور مثال آقای داریوش همایون در فردای ایران نخست وزیر شود، جدایی مذهب از دولت را اعلام کند، آپارتاید جنسی را لغو کند، (که البته همه ی این کارها را هم نمیخواهد بکند) و بقیه ی سیستم را نگه دارد، لابد مردم باید خودشان را پیروز احساس کنند. در حالیکه واقعیت این است که طبقه کارگر و زحمت کش آن جامعه تازه باید مبارزه را شروع و برای حل "مشکلات‌شان" بجنگد!"

کم کم داریم به "کنه مساله و هسته وجودی" افکار بلند کوروش مدرسی نزدیک میشویم. پس مساله این است که مردم دارند مبارزه میکنند و یک بورژواهایی هم هستند که مبارزه مردم را قبضه میکنند و به "حرکتی ضد اسلامی" محدود میکنند. آقای داریوش همایون را نخست وزیر میکنند و ایشان هم "وجه اسلامی" را کنار میزند و "بقیه سیستم" را نگاه میدارد. (بازهم دقت کنید چطور در ذهنیت کوروش مدرسی "سیستم" از "وجه اسلامی" جدا شده است.) و تازه بعد از اینهمه طبقه کارگر میفهمد چه کلاه گشادی بر سرش رفته و "تازه" باید برای "حل مشکلاتش" بجنگد!
دیدید؟ پس مساله همانطور که ما از قبل هشدار دادیم این بود: برای آقای مدرسی از پیش فرض است که طبقه کارگر و زحمتکش در مبارزه علیه جمهوری اسلامی اسیر "افق ضد اسلامی" میشوند و بعد تازه باید برای مشکلاتشان بجنگند. سوال این است که مگر این طبقه کارگر و زحمتکش خدای ناکرده جایی اش آسیب دیده که نتواند در مبارزه علیه جمهوری اسلامی به افق ضد اسلامی محدود نشود؟
این سوال در قاموس آقای مدرسی اصلا وجود ندارد. اینطور چیزها جزو همان نقطه کورهایی است که هفته قبل هم دیدیم. یعنی جایی هست که اصلا طبقه کارگر و چپ وجود ندارد. وقتی جامعه دارد علیه جمهوری اسلامی مبارزه میکند و چون علیه وجه اسلامیت آن هم بورژوا و هم کارگر هستند پس از پیش بورژوا برنده است و کارگر بازنده. کارگر باید برود برای وجه خودش، یعنی مبارزه ضد سرمایه داری آماده شود.
آیا منشویسم چیزی جز این بود؟ "چون مضمون تحولات دمکراتیک است پس آنرا به بورژوازی بسپریم"!؟
آیا "سوسیالیسم رم میدهد" آقای مدرسی چیزی جز این بود؟ گویا اگر طبقه کارگر بیاید به میدان و به همه جامعه بگوید مردم با برقراری سوسیالیسم آن "وجه اسلامی" که اتفاقا از سرمایه داری اصلا جدا نیست را ما صد بار بهتر از هر بورژوایی به گور می سپاریم، آنوقت مردم تا اسم سوسیالیسم را بشنوند رم میکنند! نه فقط رم میکنند بلکه پشت سر نخست وزیر داریوش همایون قایم میشوند که بقول خود آقای مدرسی حتی همان "وجه اسلامی" را هم نمی خواهد از "سیستم" بزداید!

این مثال های آقای مدرسی واقعا شاهکار است. آیا کسی در حزب ایشان مطالب لیدر را حتی یک بار به دقت میخواند؟ خب اگر خودشان میفرمایند داریوش همایون حتی همان جدایی مذهب از دولت و لغو آپارتاید جنسی را هم نمی خواهد به انجام برساند، آنوقت دیگر این همه بحث برای چیست؟ آنوقت چطور ایشان مبارزه مردم را به "افق ضد اسلامی" محدود میکند و برنده مسابقه میشود؟ مگر کمونیست ها و طبقه کارگر این وسط چوب خشک هستند که نتوانند همین ناتوانی داریوش همایون و همین پیوستگی اسلامیت و سرمایه داری را به مردم بگویند؟ چرا آقای مدرسی که اینهمه مجلس موعظه میگذارد از قهرمان احمدی نژاد حرف میزند، و از اینکه بورژواها ممکن است مبارزه مردم را به افق "ضد اسلامی" محدود کنند، همین ناتوانی امثال داریوش همایون را در بوق نمی کند و به مردم نمی گوید ؟ چرا نمی گوید حتی تحقق پیگیر و قاطع و همه جانبه جدایی مذهب از دولت به پیروزی کارگران و مردم بر جمهوری اسلامی گره خورده است؟

این سوال ها راستش کمی زیادی است. چرا که کوروش مدرسی مساله اش حقیقتا این نیست که کارگران افق شان به "وجه اسلامی" محدود بشود. اینها توجیه کردن یک مساله واقعی دیگر است. او مساله اش این است که مبادا کارگران در همین جدال جاری جامعه بیایند و رهبر جامعه بشوند. بلکه باید فعلا برای سوسیالیسم در آن دور دستها کنار بکشند تا امثال داریوش همایون کارشان را بکنند. این را بصراحت کامل در ادامه گفته اند. بخوانید و ببینید:

"ما به عنوان بخشی از طبقه کارگر، به عنوان کمونیست های طبقه کارگر وظیفه مان این است که به کارگر و زحمت کش جامعه بگوئیم که خودتان را برای جنگ آینده آماده کنید. باید حقیقت را به مردم بگوئیم که این نوع سرنگونی جمهوری اسلامی برای کسی خوشبختی به بار نمی آورد. آن سرنگونی مد نظر ما است که توسط طبقه‌ی کارگر صورت بگیرد. این آن انقلابی است که میتواند در ابعادی وسیع برای مردم خوشبختی بوجود بیاورد."

ما میپرسیم چرا باید برای "جنگ آینده" آماده شویم. پس جنگ امروز چه؟ و اگر در جنگ امروز برنده نشویم و پیش نیاییم در جنگ فردا چگونه ببریم؟ اصلا چرا برای "آن سرنگونی مد نطر ما" بعدا آماده شویم؟ مگر همین امروز نمی توان جمهوری اسلامی را "توسط طبقه کارگر" و مردمی که به دنبالش آمده اند سرنگون کرد؟ چرا امروز باید دست را به بورژواهایی که بقول آقای مدرسی حتی نمی خواهند "وجه اسلامی" از "سیستم" را هم بزدایند، واگذار کرد؟ چرا نمی شود همین امروز سرنگونی جمهوری اسلامی را بنحوی انجام داد که کل "سیستم" را واژگون کند و برای مردم "خوشبختی" بیاورد؟

دلیلش ساده است. ما از قول آقای مدرسی جواب میدهیم:
نمی شود عزیز من! چپ آماده نیست. راست دست بالا دارد. احمدی نژاد هم که قهرمان همه چیز از ناسیونالیسم تا اسلام و مقابله با آمریکا شده است و دارد جمهوری اسلامی را متعارف میکند. میخواهد ایران را یک چیزی بین چین و امارات بکند. در جامعه هم که مردم دارند کرور کرور از سوسیالیسم رم میکنند. اگر نمی بینید، اگر از جایی سرود انترناسیونال و تظاهرات مارکسیست ها شنیده اید و امر بر شما مشتبه شده که سوسیالیسم قوی است، حتما "مالیخولیا" دارید و به "پوپولیسم" آغشته شده اید! چه کسی گفت سوسیالیسم یا بربریت؟ هیچکس! دانشجویان گفتند؟ خب این مال پارسال بود. دیدیم که امسال چوبدستی ها را کنار انداختند و گفتند "نه جنگ" و "دانشگاه پادگان نیست"! "آزادی و برابری" را چه کسی میشناسد؟ کسی گفت "آزادی برابری هویت انسانی"؟ خیر. اگر هم بود خیلی ضعیف بود. "فتو شاپ" بود. "اینترنتی و مجازی" بود. اصلا اگر جایی هم سوسیالیسم بود، آن سوسیالیسم که اصلا شعار پوپولیست هاست. کمونیست های اصیل در ادامه شعار "دفاع از میهن" ناصر زرافشان، و کمی متمایز از شعار "دفاع از جمهوری اسلامی" داریوش همایون، شعار "دفاع از مدنیت" میدهند. کمونیست های واقعی که در مقابله با جنگ شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و بقدرت رسیدن کارگران و مردم را نمی دهند. این عین "پوپولیسم" است. امروز کمونیستها در ادامه شعار "صلح و دمکراسی" خانم شیرین عبادی، و البته نسخه چپ آن را یعنی شعار "نه جنگ" میدهند. چه کسی در تظاهرات های 20 هزار نفره اش "معیشت، منزلت حق مسلم ماست" را فریاد زد؟ هیچکس. اگر هم زد چه ربطی به سوسیالیسم دارد؟ خود شعار دهنده همانموقع داشت از ترس سوسیالیسم بر خود میلرزید و رم میکرد و آرزو میکرد داریوش همایون بیاید جای قهرمان احمدی نژاد نخست وزیر بشود که با "سیستم" اش به آنها "معیشت و منزلت" بدهد. که البته ما میگویم نمی دهد، و تازه "اسلامیت" را هم نمی تواند مرخص کند، که البته خود احمدی نژاد دارد به کمک آقا آن "اسلامیت" را تعدیل میکند و متعارف میشود!...

اگر این حرفها متناقض است و به عقل جور در نمی آید، مسئول آن آقای مدرسی است. این دنیای کسی است که چپ و سوسیالیسم را شکست خورده میداند ولی از بد سرنوشت مجبور است تحت نام "حکمتیسم" مکنونات قلبی و "بلند بلند فکر کردن" های خود را بیان کند. اگر همه متن ایشان را که ما در سه شماره قبل جمله به جمله نقل و نقد کردیم نخوانده اید، لااقل در همین جواب به سوال سوم که ما تمامش را آورده ایم دقیق شوید تا همین چیزهای عجیب و غریب که "رشته تسبیح" آنها دفاع از وضع موجود و به خانه روانه کردن کارگر و زحمتکش است را ببینید. در آخرین تکه میتوان منشویسم آقای مدرسی که برای توجیه احمدی نژاد و متعارف شدن جمهوری اسلامی به آن آویزان شده را حتی بطور شفاف تر دید:

"به نظر من، زیر فرش کردن خصلت سرمایه دارانه رژیم از جانب بورژوازی، یک سنت آگاهانه و جا افتاده ی بورژوازی بوده است. بخشی از چپ هم به نوعی به آن گرفتار است که ما به آن گفته ایم "پوپولیسم". آنها هم پرده روی واقعیات میاندازند. با پرده انداختن روی منافع متناقض در این صف مردم این کار را میکنند. مارکسیست ها معتقد اند که جامعه طبقاتی است و طبقات مختلف منافع مختلفی دارند، این طبقات علیه همدیگر اسلحه بر می دارند. نباید ذهن طبقه کارگر را نسبت به جامعه ای که در آن زندگی میکند مغشوش کرد. در بحث کمون پاریس هم که گفتیم، اتفاقا کمونارها هم همین اشتباه را کردند. اما این اشتباه در انقلاب روسیه تکرار نشد."

چند نکته پیرامون این نقل، و بعنوان نوعی جمعبندی:
1) دیدیم که نه فقط بورژواها که خود آقای مدرسی "سیستم" و "اسلامیت" را از هم جدا میکند. برای زیر فرش کردن اول باید تفکیک کرد. بنا براین خود ایشان در اساس این "سنت آگاهانه و جا افتاده" که مبنایش اینجور تفکیک های متافزیکی است، شریک اند.

2) فرق آقای مدرسی با بورژواها این است که ظاهرا آن بخش "سیستم" و "سرمایه داری" را میخواهد زیر فرش نکند. اما درست وقتی آنرا جلوی مردم میگذارد که جلوی "این سرنگونی" را بگیرد و مردم را به وعده "آن سرنگونی" دلخوش کند. گویی به مجرد آنکه بورژواها آن تفکیک را کردند در دنیای واقعی هم سرمایه داری از اسلامیت جدا میشود! و دست ما هم در مقابل این تفکیک در پوست گردو میرود. چندانکه چاره ای نیست جز آنکه کرکری بخوانیم که پس بگذار "این سرنگونی" با محتوای بورژوایی صورت بگیرد. ما بعدا با انقلابمان حسابشان را میرسیم. با این حساب آقای مدرسی امروز نه فقط متحد قهرمان احمدی نژاد که متحد آقای داریوش همایون هم هست. آنجا که کارگران را از مبارزه امروز برای سرنگونی جمهوری اسلامی بر حذر میدارد در خدمت احمدی نژاد است. آنجا که راه حلی برای معضل امروز کارگران (که هم اسلامیت و هم سرمایه داری است) نمی دهد و آنها را به انقلاب آتی حواله میدهد، عملا آنها را به زیر علم داریوش همایون هدایت میکند. و این همه لطف را هم بخاطر این میکند که طبقه کارگر یک روزی با انقلاب خودش "خوشبختی وسیع" برای مردم بیاورد! چه موجود نازنینی.

3) جامعه طبقاتی، جامعه ای است که طبقات مختلف منافع مختلف دارند و علیه هم اسلحه بر می دارند، اما در ایران ما یک جامعه عجیبی داریم که در آن دست بر قضا از هر گوشه اش شعارهای چپ و سوسیالیستی میبارد، اما طبقه کارگر طبق تعریف دنبال افق های بورژوایی و ناسیونالیستی می افتد. از احمدی نژاد قهرمان گرفته تا داریوش همایون نخست وزیر.

4) در این جامعه یک چیزی هم هست که کوروش مدرسی به آن "پوپولیسم" میگوید. این "پوپولیسم" (که حزب کمونیست کارگری باشد) اتفاقا میگوید سرمایه داری و اسلامیت جمهوری اسلامی یک پدیده واحد است. "این سرنگونی" و "آن سرنگونی" نمی کند. از سال 57 تا حالا علیه همین متافیزیسم و دفاع چپ از بوژوازی جنگیده است. میگوید در همین سرنگونی جمهوری اسلامی باید میدان را از دست بورژواها گرفت. شانس ما بدلایل گوناگون و از جمله چون اسلامیت و سرمایه داری وجوه یک چیز واقعی (جمهوری اسلامی) اند بالاست. بنا بر این طرفند بورژواها که مبارزه طبقه کارگر را به افق "ضد اسلامی" محدود کنند، جز در ذهنیت منشویکی و استدلالات مغشوش و متناقض کوروش مدرسی جای چندانی در واقعیت ندارد. (از جمله به مثال های خود آقای مدرسی رجوع کنید!)

5) با تعریفی که از پوپولیسم میدهند، در صدر اینجور پوپولیست ها نویسندگان مانیفست کمونیست، یعنی کارل مارکس و فردریک انگلس قرار دارند. چون آن طفلی ها هم خیلی پوپولیست بودند که طبقه کارگر را ناجی کل جامعه و تمام بشریت میدانستند. گویا آنها موعظات آقای مدرسی را نشنیده بودند که جامعه طبقاتی است! شاید توهم داشتند و یا گذاشته بودند تا نفر آخر جامعه به کارگر و سرمایه دار تبدیل شود و آنوقت کارگران انقلابشان را بکنند و سرمایه دارها را به دریا بریزند. و گرنه دیگر چه جای صحبتی بود که هی میگفتند طبقه کارگر برای رهایی خود باید همه جامعه را رها کند. تازه آنهم در اواسط قرن نوزدهم! وقتی که بشر تازه لوکومتیو بخار را ساخته بود. خب لااقل میگفتند طبقه کارگر باید خودش را رها کند! مگر نمی دانستند طبقات مختلف روی هم اسلحه میکشند؟ پوپولیست اعظم دیگر لنین است. که در یک جامعه دهقانی و حاکمیت استبداد آسیایی روسیه و با یک طبقه کارگر به مراتب کم عده، انقلاب سوسیالیستی کرد و قدرت را هم گرفت. آنوقت در جامعه ای که از سر و کولش طبقه کارگر و سوسیالیسم می بارد اگر کسی بگوید ما در همین حل و فصل بحران جمهوری اسلامی برای قدرت گیری میرویم آیا هزار بار بیشتر از لنین پوپولیست نیست؟

6) اطلاع ندارم در بحث کمون پاریس و انقلاب اکتبر چه فرموده اند و اینجا نمی توانم وارد شوم. اما در مورد پوپولیسم میشود چند کلمه دیگر اضافه کرد. پوپولیسم یعنی تحلیل بردن منفعت طبقه کارگر در منفعت خلق یا مردم و به این اعتبار بورژوازی. یعنی تبدیل کردن طبقه کارگر به دنباله رو و یا حداکثر عامل تحولات بورژوایی تحت نام سوسیالیسم. پوپولیست ها تا آنجا که ما در صحنه عمل اجتماعی دیدیم و نظریاتشان را خواندیم چیزی جز منشویسم در اوضاع و احوال سال 57 نبودند. خب حالا خودتان قضاوت کنید، امروز چه کسی دارد کارگران را از دخالت در حل و فصل بحران جمهوری اسلامی و از تلاش برای قدرت گیری در همین اوضاع بر حذر میدارد و آنها را به انقلاب آتی حواله میدهد؟ چه کسی دارد "تز بورژوازی ملی مترقی" را امروز به صورت "قهرمان احمدی نژاد متعارف میشود" جلوی ما میگذارد؟
اگر احمدی نژاد قهرمان نجات جمهوری اسلامی و بورژوازی بشود، خوب خیلی عجیب نیست که سوسیالیسم و کمونیسم کارگری هم بشود پوپولیسم. عجیب است؟ بر کسی که بخواهد همان خط و متد پوپولیستهای 57 یعنی جناح چپ جنبش ملی اسلامی را در این آخر خط جمهوری اسلامی نمایندگی کند، این چیزها حرجی نیست. ناگزیر است.

No comments: