با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Saturday, May 31, 2008

جامعه ای که آرام نمی گیرد، رژیمی که امنیت ندارد!

حميد تقوایی
_____________________
این نوشته بر مبنای سخنرانی در جلسه هفتگی اینترنتی "گفتگو با حمید تقوائی" تنظیم شده است. با تشکر از هادی وقفی برای پیاده و تایپ کردن این متن.
_____________________

"طرح امنیت اجتماعی" برای چندمین بار در چندماهه اخیر و این بار با حدت و شدت بیشتری از طرف رژیم اعلام شده است. این بار ظاهرا قرار است این طرح را با جدیت و در سطح وسیعتری به اجرا بگذارند. اولین سئوالی که ممکن است به ذهن برسد این است که ضرورت این طرح چیست؟ چرا این حکومت اینقدر نیازمند چنین طرح هایی است؟ خود دست اندر کاران رژیم اعلام می کنند که این طرح برای برخورد با "اراذل و اوباش"، مبارزه با " فساد اخلاقی"، بد حجابی و بدلباسی، و برای حفظ امنیت جامعه و غیره لازم است. این خزعبلات را حتی خودشان هم باور نمیکنند. روشن است که ً حکومت هایی که از طرف مردم به زیر سئوال رفته اند و دیگر به هیچ وجه مشروعیتی در جامعه ندارند، وقتی می گویند طرحی برای امنیت می آوریم، در واقع منظورشان امنیت خود حکومت و حفظ خود حکومت است. در این مورد هم مساله نه بر سر امنیت مردم یا جامعه یا زنان بلکه دقیقاً بر سر ایمنی خود حکومت است. چه چیزی این امنیت حکومت را زیر سئوال برده است؟ جامعه و مردمی که دمی آرام نمیگیرند و دست از اعتراض نمیکشند.
این معضل در مورد جمهوری اسلامی بسیار حاد تر و وخیم تر از دیگر دولت ها است. همه دولتهای سرمایه داری درنهایت با تکیه بر پلیس، نیروهای ویژه ضد شورش، زندان، ارتش و غیره بقای خودشان را حفظ می کنند. دولتها ماورای مردم و علیه منافع اکثریت مردم از طریق این نیروهای انتظامی و نظامی جامعه را کنترل کرده و سلطه سیاسی خود را بر جامعه برقرار می کنند. در مورد جمهوری اسلامی اینها جواب نمی دهند، یعنی پلیس، و ارتش و حتی دستگاه های سرکوب ویژه ای هم که براه انداخته است (مثل سپاه پاسداران و کمیته های مختلف و بسیج و غیره) دیگر جوابگو نیست و به همین خاطر جمهوری اسلامی ناگزیر است هر از چندی به طرحها و پروژه ها ویژه ای بعنوان یک اقدام اضطراری و ضربتی روی آورد.
این هم البته فقط کار و سیاست امروزش نیست. این مسئله ای نیست که امروز و یا مثلاً بعد از موضوع گرانی ها در چند ماه اخیر برای حکومت مطرح شده باشد. جمهوری اسلامی سال هاست با این وضعیت روبرو است و مدتهاست ناگزیر شدهه است لباس شخصی ها، خواهران زینب، گله های حزب الله و غیره را (که الآن دیگر همه شان حرفه ای و حقوق بگیران دولت اند) به جان جامعه بیاندازد. این تلاشی است برای به عقب راندن جنبش و مبارزه ای که باید گفت به یک درد و مشکل مُزمن رژیم تیدیل شده است.
امروز مساله گرانی و تورم که میشود گفت از مقطع گرانی های بنزین و اعتراضات مردم در این رابطه شروع شد مزید بر علت شده است و بحران و نگرانی حکومت را تشدید کرده است. طرح امنیت اجتماعی اولین بار بعد از اعتراضات مردم به افزایش بهای بنزین عنوان شد. آن زمان این پروژه را یعنوان یک طرح سه مرحله ای اعلام کردند و گفتند مرحله اول مقابله با بدحجابی است. اما در همین مرحله اول به اعتراف خود دست اندرکاران حکومت طرح ناکام ماند و بجائی نرسید. همان زمان فرمانده نیروهای انتظامی در تهران اعلام کرد که با این تعداد دار و دسته های گشت که در اختیار دارد قادر به پاسخگویی به شهر چندين میلیونی تهران نیست و به این ترتیب در واقع جمهوری اسلامی اعلام نمود که مسئله باصطلاح "بد حجابی"، یعنی در واقع مقاومت زنان در برابر حکومت، یک مسئله عمومی است و بایستی تمام شهر تهران را تحت کنترل گرفت تا بشود جلو اعتراضات را سد کرد. معلوم شد تمام مردم بد حجاب هستند و از گشتهای حزب اللهی کاری ساخته نیست. همان زمان در آمارهایی که دادند ، اعلام کردند که فقط در رابطه با بدحجابی در ظرف یکماه بیش از یک میلیون نفر یا اخطار گرفته اند و یا بوسیله گشت ها و خواهران زینب و غیره بازداشت و یا جریمه نقدی شده اند. جمهوری اسلامی با اعلام این طرح امیدوار بود که بتواند جلو مبارزات هر روزه را بگیرد و جامعه را بشکل نسبی هم شده آرام کند، چیزی که هیچگاه در آن جهت موفق نبود و بدان دست نیافت.
جمهوری اسلامی و کلا حکومت های سرکوبگر از چنین طرح هایی بطور مشخص دو هدف را دنبال می کنند. هدف اول این است که با توسل به این شیوه ها جلو معترضین و فعالین را بگیرند، بطور فیزیکی حذف و قلع و قمع شان کنند، دستگیرشان کرده و خانواده هاشان را تحت فشار و تعقیب قرار دهند و به خیال خود کاری کنند که دیگر هیچ فعال دیگری جرأت نکند تا گامی به پیش گذارده و اعتراض بکند. این در واقع معنای عملی، مقطعی و مشخص چنین اقدامات امنیتی است.
ولی علاوه بر این و مهم تر و فراتر از این، اصولاً حکومت های سرکوبگر از چنین پروژه های امنیتی هدف سیاسیِ معینی را دنبال می کنند. این هدف که کل جامعه ــ و نه فقط فعالین را ــ در یک مقیاس وسیع مرعوب کنند، به تسلیم بکشانند، به سکون، سکوت و انقیاد بکشانند و به این ترتیب سلطه جهنمی خودشان را تثبیت کنند. حکومت هایی هم هستند که این کار را کرده و در این جهت موفق هم بوده اند. بعنوان مثال در دوره حکومت شاه چنین وضعیتی برقرار بود که در آن ساواک و نیروهای امنیتی شاه شرایطی را بوجود آورده بودند که در واقع یک اختناق کامل بر قرار بود و مردم اسم "گورستان آریا مهری" را بر آن نهاده بودند. شاه توانسته بود چنین گورستانی را در نیمه اول دهه پنجاه برقرار کند. در عراقِ دوره صدام حسین اینطور بود یا افغانستان در دوره طالبان و یا شیلی در زمان پینوشه هم این چنین بود. جامعه ای که کاملاً به سکون کشیده شده و تسلیم شده است، برگی از برگ نمی جنبد و علیرغم اینکه مردم شدیداً ناراضی اند، علیرغم آنکه از حکومت متنفراند ولی کاملاً مرعوب شده اند، می ترسند و حکومت هم توانسته است با این ترتیب دستگاه سرکوب جهنمی خودش را مسلط کرده و خود را بلحاظ سیاسی تثبیت کند.
در جمهوری اسلامی اما، این وضعیت هیچگاه بوجود نیامد و از زمانی که این رژیم با تحریف و سرکوب انقلاب روی کار آمد تا به امروز، با شورش های گاه بگاه شهری، و اعتصابات و اعتراضات در میان بخش های مختلف جامعه مواجه بوده است. با مبارزات زنان (در مقابل بی حقوقی های مفرطی که جمهوری اسلامی در حق زنان اعمال کرده است) و نیزبا مبارزات و اعتصابات کارگری باز هم در مقابل تبعیضات و بی حقوقی هایی که در تاریخ بی سابقه اند. مثلا این را در نظر بگیرید که در جمهوری اسلامی دستمزد کارگران پرداخت نمی شود. این دیگر، یک ویژگیِ خاصِ جمهوری اسلامی است و اسم اش هم دیگر استثمار نیست بلکه دزدی و سرقت در روز روشن است! حق کارگران را می خورند و در واقع به این ترتیب استثماری با نرخ بی نهایت بر گُرده کارگر تحمیل می کنند. و البته بطور طبیعی کارگران هم این شرایط را هیچگاه نپذیرفته و مُدام دست به اعتراض، اعتصاب و مبارزه زده اند. همینطور هم هست در مورد بخش های دیگر جامعه. جنبش دانشجویی، جنبش زنان علیه آپارتاید جنسی، جنبش جوانان برای خلاصی فرهنگی و غیره. در همین شش ماهه اخیر هر ناظری شاهد بوده است که اعتصابات و مبارزات کارگری رو به اوج بوده و ابعاد بسیار وسیعتری پیدا کرده است. هم از نظر تعدادِ کارگرانِ درگیر در این اعتصابات، هم بلحاظ خواسته هایی که مطرح می کنند و هم از نظر طولِ مدت اعتصابات و مبارزات ( من در مورد دونمونه مشخص این اعتصابات صحبت خواهم کرد.) در جنبش دانشجویی هم وضع به همین مِنوال است و می بینید که علیرغم بگیر و ببندهایی که جمهوری اسلامی بعد از سیزده آذر در دانشگاه ها براه انداخت (و دستگیریهای وسیعی که بخصوص از دانشجویان چپ و فعالین در جنبش دانشجویی بعمل آورد)، با اینحال، دانشگاه ها لحظه ای آرام نگرفتند و لیست وسیعی از اعتراضات دانشجویی در همین چند ماهه اخیر جلو چشم مان است. دانشجویان در دانشگاه شیراز، دانشگاه مازندران، دانشگاه سهند در تبریز، دانشگاه آزاد بوشهر، دانشگاه های تهران و غیره که همواره در حال اعتراض و اعتصاب بر سر مطالبات اساسی شان از جمله مسئله تبعیض و جدا سازی جنسی در دانشگاه ها و برکناری مسئولین دانشگاه ها و نیز سایر خواست های بر حق و صنفی شان بوده اند. بگیر و ببند های ۱۶ آذر بهیچوجه قادر به خواباندن مبارزات دانشجوئی نبود بلکه آغاز گر دورتازه ای از مبارزات بود.
در سطح اعتراضات و مبارزات کارگری هم مشاهده می کنید که همین امروز ما با اعتصابات کارگران هفت تپه (که هم اکنون نزدیک یه یک ماه است ادامه دارد) روبرو هستیم. این اعتصاب و مبارزه ای است که امروز شروع نشده است و این چندمین اعتصابی است که کارگران هفت تپه در چند ماه اخیر به آن دست می زنند. هزاران کارگر با خانواده هاشان در این مبارزه شرکت دارند و در این دوره اخیر مبارزه شان به سطح شهر کشیده شد، مردم در تمام شهر شوش به حرکت در آمدند و کارگران به مارش و تظاهرات خیابانی دست زدند. در مقابل دادگاهی که می خواست فعالین کارگری را محاکمه کند با شعار "کارگر زندانی آزاد باید گردد" جمع شدند و کاری کردند که این دادگاه نیمه کاره ماند و نتوانست حکمی صادر کند. در واقع حکومت جرأت نکرد حکمی صادر کند و تا همین اکنون هم این اعتصاب ادامه دارد. اعتصابی که نه فقط مانند یک حرکت کارگری در کارخانه ها بلکه بعنوان یک حرکت اجتماعی، شهر را به حرکت در آورده و خانواده کارگران و بخش های دیگر جامعه هم به این حرکت پیوسته اند.
نمونه دیگر کارخانه "کیان تایر" است که برای اولین بار چند ماه قبل شاهد اعتراض و اعتصاب کارگران آن بودیم که در واقع با یک نوع "باریکاد بندی"، آتش زدن لاستیک ها، بستن جاده ها و غیره همراه بود و حکومت با تمام توحش وخشونتی که میتوانست از خودش نشان بدهد بسراغ کارگران کیان تایر رفت و حتی به مأموران آتش نشانی دستور داد که آب جوش بر سر کارگران بریزند ( که آنها هم خودداری کرده و رژیم دست به دستگیری کارگران آتش نشانی زد.) این مبارزه علیرغم این وحشیگیرها ادامه پیداکرد و امروز می بینید که کارگران کیان تایر دوباره بلند شده و اعتصاب جدیدی را سازمان داده اند. اینها فقط دو نمونه برجسته است و در واقع ده ها و ده ها اعتصاب و مبارزه کارگری را شاهد بوده ایم که در همین چند ماهه اخیر اتفاق افتاده اند.
در برابر چنین وضعیتی است که جمهوری اسلامی باز هم طرح امنیت اجتماعی اش را ــ و البته این بار با ابعاد خیلی وسیعتری ــ دوباره مطرح می کند. اعلام کرده اند که اینبار نه فقط نیروهای انتظامی، بلکه پاسداران و بسیجی ها بصورت دسته های گشت سازمان داه شده اند. گفته اند که این گشتی ها بصورت مشهود و نا مشهود سازماندهده شده اند. لباس شخصی ها را بعنوان نیروهای نا مشهود سازمان داده اند تا بصورت پلیس مخفی به میان مردم بفرستند! و این گشت ها شب ها خیابان ها را قُرُق خواهند کرد، یعنی یک حکومت نظامی اعلام نشده را به مورد اجرا خواهند گذارد و حتی به آنها حق داده شده است که دستگیر کنند، اگر لازم شد وارد خانه های مردم شوند و به این ترتیب حکومت رسماً اعلام کرده است قصد دارد با تمام قدرت به مردم حمله کند و این آتش اعتراضات و اعتصاباتی را که جامعه را فرا گرفته است، خاموش کند.
اینها تشبثاتی از سر استیصال است. پیشاپیش روشن است که این طرح هم به جایی نخواهد رسید. جامعه ایران هیچگاه به این حکومت تن نداده است و همواره این بحث که این آخوند ها چه زمانی شرّشان را کم می کنند، در میان مردم مطرح بوده است. هم اکنون هم، هر بار فرصتی پیش بیاید (مثل شورش محله آریا شهر تهران در چند ماه پیش)، مردم با شعار "حکومت اسلامی نمی خواهیم" به خیابان آمده و اعتراض شان را بیان می کنند و در واقع به این ترتیب اعلام می کنند که مبارزه شان فقط بر سر این یا آن مسئله مشخص نیست بلکه اساساً کل این حکومت را نمی خواهند.
این طرح هنوز اعلام نشده شکست اش را مردم اعلام کرده اند. مردم در همان بار اول بیحاصلی چنین پروژه های سرکوبی را حتی به کله پوک سردارها و فرماندهان نیروهای انتظامی فروکردند. اگر رژیم می توانست در همان بار اول (در همان مقطعی که شورش ها حول گرانی بنزین صورت گرفت و نیز در همان زمان دستگیری های سیزده آذر) این طرح را با موفقیت پیاده کند، خوب الآن بعد از آنکه بیش از شش ماه از آن حوادث می گذرد، قاعدتا باید اعلام می کرد که جامعه امن و امان شده و دیگر احتیاجی به این نوع پروژه های ویژه نیست و در واقع همان نیروهای سنتی و متعارف پلیس، نیروهای انتظامی، کمیته ها و غیره می توانند از عهده مردم بر آیند و دیگر لازم نیست پلیس مخفی به میان مردم بفرستند و دسته های گشت بسیجی سازمان بدهند . نفس اینکه ناگزیر از اعلام این پروژه شده اند، نفس اعلام این طرح، در واقع، اعلام ورشکستگی حکومت در برخورد با این جامعه نا آرامی است که یقه اش را گرفته و راه فرار برایش نگذاشته است. نفس اعلام این طرح، اعلام مستقیم این نکته است که جمهوری اسلامی درمانده و مستأصل است.
این شرایط آن وضعیت واقعی است که جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان است و اگر بخواهیم در یک سطح پایه ای تری هم نگاه کنیم، متوجه می شویم که موقعیت جمهوری اسلامی از این نقطه نظر، کاملاً ویژه است. این بحرانی است که حزب ما آنرا "بحران حکومتی"ِ می نامد. این بحرانی است که نه تنها جمهوری اسلامی بلکه کل طبقه سرمایه دار در ایران با آن روبرو است و ریشه هایش هم از مسئله گرانی، قحطی یا کمبود مواد غذایی و غیره، بسیار فراتر می رود. مساله بورژوازی اینست که بعد از انقلاب ۵۷ هیچگاه نتوانسته است یک رژیم متعارف و با ثبات در ایران برقرار کند. و به همین دلیل همیشه به این نوع پروژه های اظطراری سرکوب محتاج بوده است.
این حکومت هیچگاه نتوانست مردم را مرعوب کند و وصعیتی شبیه عراقِ صدام حسین یا ایران زمان شاه و یا شیلی زمان پینوشه را در ایران برقرار کند. مردم این اجازه را نداده اند، جنبش کارگری و زنان وجوانان چنین اجازه ای نداده است.
در سطح سیاسی این وضعیت به این شکل خود را نشان میدهد که قطب بندی میان چپ و راست در جامعه ایران بیش از هر جامعه دیگری برجسته است. از یک طرف مردم، جوانان، زنان و کارگرانی هستند که کل این حکومت را نمیخواهند و آرام نمیگیرند و از جانب دیگر حکومتی هست که عقب مانده ترین و ارتجاعی ترین سیاست ها را نمایندگی می کند و می خواهد آن سیاست ها را به این جامعه پیشرو، نا آرام و معترض تحمیل کند. طبعاً این وضعیت یک مبارزه حادّ سیاسی را بر سر بود و نبود این حکومت در جامعه دامن زده است. مبارزه ای بر سر نفس وجود جمهوری اسلامی. اگر فرض کنید ــ در کشوری مثل مصر شورش گرسنگان شکل بگیرد و مردم معترض باشند، به این دلیل است که مردم می خواهند شکم شان را سیر کنند و در واقع، اگر دولت های چنین کشورهایی هم بتوانند این مسئله خاص را جواب دهند، می توانند امیدوار باشند که بالاخره تا حدی اوضاع را تحت کنتزل گرفته اند و بر آن مسلط اند. در مورد ایران اما، خواست و شعار مردم فقط این نوع مطالبات نیست. شعارشان این است که "جمهوری اسلامی نمی خواهیم". در واقع، در مقابل این وضعیت گرانی، بیکاری، عدم پرداخت دستمزد ها، بی حقوقی مفرط زنان، مقابله ارتجاعی با هر نوع نوآوری و هر فرهنگ مدرن (که جمهوری اسلامی تحت نام مبارزه با فساد به پیش می برد)، در برابر همه اینها، مردم ایران مدتهاست که متوجه شده اند که ریشه و معضل اساسی، خودِ جمهوری اسلامی است و رژیم باید گورَش را گم کند. شعار "جمهوری اسلامی نمی خواهیم" که مردم وجوانان در "آریا شهر" تهران سر دادند، در واقع حرف دل همه مردم است. در ایران یک مبارزه زنده، جاری و هر روزه بین توده مردم و حکومت بر سر بود و نبود حکومت در جریان است و این اساس آن وضعیتی است که به آن می گوییم "بحران حکومتی"ِ کل طبقه سرمایه دار در ایران.
در صف مردم، در صف پیشاپیش مردم و آن پرچمی که مردم پُشت اش بسیج شده اند، طبقه کارگر و اعتراض عمیق سوسیالیستی به این وضعیت قرار دارد که اعتراضات مردم را نمایندگی می کند و توده مردم هر روز بیشتر از روز پیش به این صف می پیوندند. بیشتر متوجه و قانع می شوند و در تجربیات هر روزه شان در می یابند که پاسخ چنین وضعیتی، این یا آن آخوند و یا دوم خرداد یا ــ فرض کنید ــ ناسیونالیست هایی که امروز بر سر نام خلیج داد و بیداد راه انداخته اند، نیست. جامعه ایران حرف خودش را زده و اعلام کرده که حکومت اسلامی نمی خواهد و نه تنها این بلکه مدتهاست از زبان پیشروانش اعلام کرده آزادی، برابری و رفاه می خواهد. این جامعه مدتهاست اعلام کرده که خواستار نظامی است که محور آن "انسانیت" است. جامعه از زبان نسل جوان و پیشروانش اعلام کرده است که سوسیالیسم یا بربریت. و در برابر بربریت حاکم با پرچم برابری طلبی و آزادیخواهی سوسیالیستی بمیدان آمده است.
مبارزه هر روزه ای که در جامعه ایران در حال جریان است، در واقع مبارزه ای است برای خلع یَد کامل سیاسی و اقتصادی و از تخت انداختن ــ نه تنها جمهوری اسلامی ــ بلکه کل نظام سرمایه داری حاکم. در این وضعیت است که نه تنها طرح های امنیتی حکومت، بلکه تشبثات و سیاست هایی هم که نیروهای ضد انقلابی و بورژوایی در اپوزیسیونِ حکومت به پیش می برند، به جایی نمی رسد. آن چیزی که هم اکنون در دنیا و حتی در اعتراضات مردم در کشورهای دیگر الگو است (و یا می توانیم بگوییم که در این دهه های اخیر و بعد از فروپاشی شوروی الگو بود)، هیچگاه در ایران پایه و مایه ای نداشت و هیچوقت با استقبال مردم روبرو نشد. یعنی الگوی دموکراسی بازار آزاد، یعنی آن الگوی اقتصادی که سرمایه در آن فعال مایشاء باشد. بورژوازی غرب توانست اعتراض و مبارزه مردم را در جوامعی که بعد از فروپاشی شوروی بطرف سرمایه داری بازار آزاد و مدل غربی روی آوردند با این توهم به "دموکراسی بازار آزاد" کنترل کرده، سرشان را به طاق بکوبد و منحرف شان کند. در جامعه ایران هیچگاه این اتفاق نیفتاد. در واقع، انقلاب پنجاه وهفت آنچنان عمیق زمین را شخم زد که دیگر هرگز آزادی با مدل دموکراسی بازار آزاد و پارلمانتاریسم در اذهان جامعه تداعی نشد. در ایران بعد از انقلاب وقتی مردم از آزادی صحبت می کنند، منظورشان دخالت مستقیم در سیاست است. مردم خواستار نظامی هستند که تاجدارها و یا عمامه به سر ها دیگر به مردم نگوید بروید خانه، آرام باشید و ما از طرف شما حکومت می کنیم. ریشه ها و دلایل مصائب موجود، فقر و بیکار و گرانی واین تفاوت عمیق بین فقر و ثروت در جامعه، هر روز بیش تر از روز پیش برای مردم روشن می شود و به همین خاطر است که "آزادی و برابری وهویت انسانی" و رادیکالیسم و نقد عمیق سوسیالیستی هر روز بیشتر در جامعه جا باز میکند. پرچم جمهوری سوسیالیستی که حزب ما بلند کرده است، تنها پرچمی است که واقعاً می تواند جامعه را آزاد کرده و مردم را در معنای واقعی کلمه، به رهایی برساند.*

No comments: