با ما تماس بگیریدو نظرات خود را برای ما بفرستید....kian.azar@gmail.com برای ایجاد یک دنیای شاد،انسانی ،مرفه و برابر باید همه خواستاران آن تلاش کنند تا ایجاد آن میسر شود،بیایید با هم برای ایجاد آن تلاش و مبارزه کنیم

Thursday, August 21, 2008

"نظم نوین جهانی" همچنان خون می پاشد!

محسن ابراهیمی

در حاشیه تهاجم نظامی روسیه به گرجستان

صحنه های آشنا، قربانیان آشنا، تبلیغات آشنا، لفاظی های آشنا، دروغهای آشنا، و ... انگار همه جنبه های آنچیزی که امروز در اوستیای جنوبی میان روسیه و گرجستان اتفاق می افتد را قبلا بارها و بارها به چشم خود دیده ایم.

صحنه آرایی توسط رسانه های رسمی:
دولت گرجستان به اوستیای جنوبی تانک و توپ فرستاد تا عده ای استقلال طلب را سرجایشان بنشاند و اقلیت گرجی را از تعرض اوستیایی ها محافظت کند و تمامیت ارضی گرجستان را پاس دارد. متقابلا، دولت روسیه بر سر اوستیای جنوبی و گوری بمب ریخت تا از اوستیاییها (یا به قول دولت روسیه شهروندان روسی) در مقابل گرجیها حفاظت کند و از تمامیت ارضی اوستیای جنوبی و فدراسیون روسیه پاسداری کند. در متن این روایت رسمی طرفین، یکباره و در یک چشم برهم زدن، با بازی خونین جت ها و تانکها و توپها بر سر تقدس خاک و اقوم و ملتها، تعداد زیادی خانه و مدرسه و بیمارستان متعلق به همان "ملتها"، ویران شدند؛ دهها هزار انسان از میان همان "ملتها" آواره شدند؛ هزاران پیر و جوان و کودک از همان "ملتها" بی سرپناه شدند و هزاران انسان متعلق به این "ملتها" برای همیشه به خاک افتادند. با اتفاق اوستیا، یک بار دیگر خاطره خونین عروج نظم نوین جهانی روی تلی از انسانهای اسیر و آواره و لت و پار شده زنده شد. این بار چنگال خونین نظم نوین به جای بوزنیا و افغانستان و عراق و کشمیر و قاراباغ و کوسوا و ... گلوی مردم اوستیا را فشرد.

اما این روایت رسمی در باب دفاع از زندگی "اوستیایی ها" یا "گرجیها" کوچکترین ربطی به حقیقت ندارد. مخصوصا اینکه این مردم به اعتراف خود رسانه های غرب، حتی در اوج تعفن ناسیونالیسم و قوم پرسی در منطقه به همدیگر به عنوان اوستیایی و گرجی نگاه نکرده اند و باهم روابط انسانی داشته اند. به نام دفاع از تقدس دو "ملت"، در واقع دو دولت به دلایل قابل درکی این صحنه خونین را بر جای گذاشتند.

موضوع از چه قرار است؟
ریچارد هس، پرزیدنت "شورای روابط خارجِی" اظهار کرد: "تجدید توزیع قدرت. این چیزی است که ما اساسا می بینیم". واشنگتن پست نوشت: "رفتار مسکو یک چلنج مستقیم به نظم اروپایی و جهانی است." دقیقا این چنین است. منظور از این نظم جهانی همان "نظم نوین جهانی" است که البته تا کنون مطابق طرح اولیه اش پیش نرفته است. نظم کهنه دوقطبی پایان یافته است اما نظم نوین، آنچنانکه انتظار میرفت پیش نرفته است. قرار بود سرمایه داری بازار آزاد در اقتصاد و دولت آمریکا در سیاست حرف اول و آخر را بزنند. در متن گسترش سرمایه داری بازار آزاد، غولهای عظیم اقتصادی همچون چین و هند و اتحادیه اروپا قد علم کرده اند که البته هر کدام سهم سیاسی متناسب خود را در توازن سیاسی جهان نظم نوینی دنبال میکنند. جنبش اسلامی، این محصول مستقیم کارخانه تولید ارتجاع سیاسی غرب، همچنان مدعی قدرت است. عملیات "شوک و وحشت" آمریکا در عراق طراحی شده بود تا همه این معادلات اقتصادی و سیاسی پیچیده جهان معاصر را یکجا دور بزند و جهان را زیر سیطره آمریکا ببرد. قرار بود روی ویرانه های عراق، آمریکا به عنوان غول بلامنازع جهانی سربلند کند. اگر فروپاشی دیوار برلین پایان یک تاریخ، تاریخ نظم کهنه دو قطبی بود؛ فروپاشی عراق قرار بود آغاز قطعی استقرار نظم نوین یک قطبی باشد. نه تنها این اتفاق نیافتاد بلکه جهان بیشتر و بیشتر در قعر کشمکش دو نیروی ارتجاعی و ویرانگر، تروریسم دولتی آمریکا از یکطرف و تروریسم اسلامی از طرف دیگر غرق شد. جهان بیشتر و بیشتر عرصه رقابتها و منازعات قطبهای متنوع اقتصادی و سیاسی شد. جنگ در اوستیای جنوبی، لحظه و مقطع و نمونه ای دیگر از تکوین توازن سیاسی در جهان نظم نوینی است.

در تاریخ ۸ اگوست، درست همزمان با قدرت نمایی مشعشع چین به مثابه مهماندار بازیهای المپیک، درست در لحظه ای که بوش و پوتین شراب المپیک بر سر میکشیدند، نوچه تازه به دوران رسیده سرمایه داری بازار آزاد به نام ساکاشویلی، همان پادوی دموکراسی بازار آزادی که از دانشگاهی در آمریکا به گرجستان اعزام شده بود تا "انقلاب رز" راه بیاندازد و مسیر سرمایه داری لجام گسیخته را با گل رز فرش کند، هوس کرد تانکهایش را به اوستیای جنوبی روانه کند. این فرصتی بی بدیل برای روسیه بود. با حضور تانکهای ساکاشویلی در خیابانها اوستیای جنوبی همه چیز آماده بود تا روسیه بجنبد و با یک قدرت نمایی نظامی اهداف سیاسی اش را پیش ببرد و "تجدید توزیع قدرت" در منطقه و جهان را به غرب یادآور شود. در واقع روسیه با تهاجم نظامی گسترده و برق آسا از زمین و هوا، تهاجمی به طور قطع پیروزمند، خواست نسخه روسی عملیات "شوک و وحشت" آمریکا در عراق را در زمانی دیگر و در مقیاسی کوچکتر اما با اهدافی مشابه تکرار کند؛ ناسیونالیسم زخم خورده روسیه را التیام بخشد؛ سهم و جایگاه روسیه در "نظم نوین" را به اروپا و آمریکا گوشزد کند؛ و موقعیت روسیه را در جهان بعد از پایان جنگ سرد تقویت و تحکیم کند. بی دلیل نیست که پوتین جام شرابی را که همراه بوش بلند کرده بود نیمه تمام برزمین گذاشت و به اوستیای شمالی رفت تا یک تهاجم خونین به اوستیای جنوبی را رهبری کند.

در اوستیای جنوبی، همه شرایط برای راه انداختن یک عملیات "شوک و وحشت" پیروزمند و "مشروع" آماده بود:
گرجستان به منطقه ای حمله کرده بود که اکثریت مردمش در دو رفراندم برای ماندن با روسیه رای داده بودند. پس اگر آمریکا میتواند از استقلال کوسوو به نام "دموکراسی" دفاع کند، روسیه هم میتواند از استقلال اوستیای جنوبی ایضا به نام "دموکراسی" دفاع کند. گرجستان خاک اوستیای جنوبی را اشغال کرده بود. روسیه برای مقابله با اشغالگر به اشغال دست دست زده بود.

از نقطه نظر توازن نظامی همه چیز برای یک عملیات نظامی پیروزمند آماده بود. از پیش معلوم بود چند دوجین تانک دولت گرجستان در مقابل کاروان عظیم تانکهای روسی و موج عظیم تر میگهای روسی ۵ روز هم دوام نمی آورد. و اینچنین هم شد.

از نقطه نظر سیاسی هم همه چیز بر وفق مراد بود. گرجستان یکی از نمونه های اصلی پیشروی سیاسی آمریکا تحت نام دموکراسی در منطقه است. در گرجستان، یکی از دردانه های تازه بدوران رسیده تحصیلکرده آمریکا به نام ساکاشویلی رئیس جمهور شده بود و قرار بود بیخ گوش روسیه نقش پادوی سیاسی آمریکا را بازی کند. به این معنا تحقیر و سرجا نشاندن ساکاشویلی، تحقیر مستقیم جرج بوش است. تحقیر دولت گرجستان تحقیر مستقیم دولت آمریکاست. روسیه با تحقیر ساکاشویلی بوش را و با تحقیر دولت گرجستان، دولت آمریکا را تحقیر کرد و نهایتا سهم خود را در توازن نظم نوینی اعلام کرد. رئیس جمهور روسیه، پایان عملیات در اوستیا را با این کلمات توصیف کرد: "متجاوز تنبیه شد." روسیه با یورش ویرانگرش به اوستیای جنوبی تماما همین هدف را دنبال میکرد که بتواند چشم در چشم غرب بدوزد و بگوید من هستم و میتوانم متجاوز را تنبیه کنم.

عکس العمل آمریکا به کل این ماجرا نشان داد که روسیه درست به خال زده است. دیگر از آن جرج بوشی که در پایان عملیات خونین "شوک و وحشت" با لباس نظامی بر عرشه رزمناو آبراهام لینکلن ظاهر شد و پیروزی ارتش آمریکا بر عراق و از این طریق آمریکا بر جهان را اعلام کرد خبری نبود. فرمانده پیروز ۵ سال پیش، این بار در هیئت یک ناصح ظاهر شد: "واکنش روسیه بسیار خارج از اندازه و نامتناسب است." "احتمالا مانور مشترک نظامی با روسیه انجام نگیرد." "این اتفاق در دراز مدت به موقعیت روسیه لطمه خواهد زد." پاسخ پوتین چه بود؟ همان بود که از یک دولت پیروز نظامی انتظار میرفت: "آمریکا یا باید روسیه را انتخاب کند یا گرجستان را".

اتفاق اوستیای جنوبی، اخیرترین اشعه ای بود که از "طلوع خونین نظم نوین جهانی" ساطع شد اما قطعا آخرین آنها نیست. این اتفاق نشان داد که ظرفیت سرمایه داری برای تقسیم مردم، تبعیض علیه مردم، تخریب و ویرانی و به خون کشیدن زندگی انسانها پایانی ندارد. این اتفاق نشان داد که سرمایه داری عنان گسیخته ای که در پایان جنگ سرد پیروزی خود علیه طبقه کارگر و انسانیت را اعلام کرد، در مسیر رسیدن به تعادل و توازن جدید هنوز در مقیاسی وسیع خون و آتش و ویرانی و کشته برجای خواهد گذاشت مگر آنکه نیرویی به مهارش برخیزد. مگر آنکه نیرویی بتواند پرچم مقدسات متعفنی مثل ناسیونالیسم و قوم پرستی و خرافه و مذهب و بهره کشی انسان از انسان را به زیر بکشد. و این نیرو چه نیرویی میتواند باشد جز قدرت عظیم طبقه کارگر سوسیالیست که بر پرچمش نوشته شده است: انسان مقدس است. آزادی انسان مقدس است. برابری انسان مقدس است. رفاه و امنیت و آرامش انسان مقدس است. *

کانال جدید و سرنگونی جمهوری اسلامی

اصغر کریمی

موقعیتی که کانال جدید در طول یکسال گذشته و بویژه در ماههای اخیر پیدا کرده است، یکی از شعف انگیزترین اتفاقات سیاسی ایران است.

کانال جدید به محبوب ترین، معتبرترین و پربیننده ترین رسانه اپوزیسیون تبدیل شده است. این ادعای من نیست، نظر بسیاری از شنوندگان از شهرهای مختلف کشور است که میگویند این کانال را همه میگیرند و کافی است برنامه های زنده آنرا نگاه کنید و با کانال های سیاسی دیگر مقایسه کنید تا شما هم بلافاصله با آنها هم عقیده شوید. آوازه کانال جدید در همه جا، در تهران و شهرستان ها و روستاها پیچیده است. میلیونها نفر همه روزه پای برنامه های آن می نشینند و مباحث آنرا دنبال میکنند. کارگر یکی از کارخانه های بزرگ اخیرا گفته بود: "الان به جای "جمع های کانال جدید" بگوئید جمع های کارخانه! کارگران صبح که به هم میرسند با صدای بلند در مورد برنامه شب قبل با هم صحبت میکنند و درمورد بحث های آن اظهار نظر میکنند. به شما اطمینان خاطر میدهم که کانال جدید در شهر ما به اولین کانال مورد علاقه مردم تبدیل شده. من خودم تا مدتی قبل تحت تاثیر مذهب و آنچه در مغز ما کرده اند بودم اما الان همه داریم تغییر میکنیم". و این اتفاقی است که در ابعاد وسیعی هرروز در مقابل چشمان حیرت زده سران رژیم و ایادی آنها دارد صورت میگیرد. درمورد ابراز محبت و احساسات گرمی که در طول برنامه های زنده و یا از طریق پیام های اقشار مختلف مردم بویژه کارگران از کانال جدید و برنامه سازانش بیان میشود، میتوان خیلی چیزها گفت، اینها ما را امیدوار میکند که کانال جدید جای خود را در میان میلیونها نفر باز کرده و دارد نقش تاریخی و سرنوشت سازی ایفا میکند و این وظایف مهم و متعددی را و تلاش دو چندانی را برای سر پا نگهداشتن آن مقابل حزب کمونیست کارگری و همه کمونیستها و آزادیخواهان میگذارد. اینجا به اختصار به نقش کانال جدید میپردازم.

کانال جدید چه میکند؟
کانال جدید یک ابزار افشاگری سیاسی علیه جمهوری اسلامی است.
ابزار ارتقای آگاهی سیاسی مردم است. ابزار آگاه کردن مردم نسبت به راه حلهای شبه رژیمی و اپوزیسیون راست و قوم پرستان است.
مردم را علیه مذهب و سنتها و قوانین مذهبی مجهز میکند و تریبون قدرتمند سکولاریسم و مذهب زدائی است.
عملی بودن سرنگونی و نابودی سرمایه داری و شکل دادن به یک جامعه انسانی و سوسیالیستی را توضیح میدهد و موانع ذهنی که طبقات حاکم به جامعه حقنه کرده اند را بر ملا میکند و به مردم اعتماد بنفس میدهد.
اما کار مهم کانال جدید حرکتی است که دارد شکل میدهد. بویژه برنامه های زنده، که شبیه یک آکسیون است که غروب روزهای سه شنبه، پنجشنبه و جمعه با بینندگان میلیونی به اجرا درمیاید. تریبونی است که مردم از نقاط مختلف در آن شرکت میکنند و کیفرخواست خود را علیه این حکومت و سرانش اعلام میکنند و خواهان سرنگونی اش میشوند. در عین حال تریبونی است برای بسیج مردم علیه طرح های مختلف رژیم و به شکست کشاندن آن. جائی که حرفها یکی میشود، ادبیات ها به هم نزدیک میشود، خواستها و مطالبات، نقدها و تعریف و تمجیدها یکدیگر را تکمیل میکند، خشم و عصیان به هم میامیزد و در اوج فقر و محرومیتی که اکثریت عظیم مردم را در بر گرفته است، بارقه های امید و خوشبینی را در دل مردم میپروراند، سمپاشی علیه کمونیست ها را خنثی میکند، در میان مردم از اقصی نقاط کشور همبستگی و همدلی ایجاد میکند، اتحاد شکل میدهد و اهمیت مساله این است که اینها همه بدور کانال جدید و حزب کمونیست کارگری شکل میگیرد. جامعه برای تغییر، برای عبور از این دوره، برای انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی و ساختن جامعه ای انسانی نیاز به یک حزب سیاسی دارد و دارد به دور آن حلقه میزند. برای اتحاد، برای متشکل شدن، برای امیدوار شدن و غلبه بر ترس و ناباوری، وجود حزب کمونیست کارگری بعنوان یک حزب سیاسی قدرتمند و توده ای حیاتی است. وجود حزب کمونیست کارگری اساسی ترین تفاوت این دوره با انقلاب ٥٧ است که مردم فاقد یک حزب سیاسی بودند و شکست خوردند. امروز این حزب هست. بخش های مختلف مردم بویژه خانواده های کارگری به فراخوان برنامه سازان برای پیوستن به حزب کمونیست کارگری پاسخ میدهند و احساس قدرت بیشتر میکنند. این یک اتفاق بزرگ سیاسی برای همه سوسیالیست ها، برای کارگر، برای زن، جوان، دانشجو و برای همه مردم شریف و تشنه رهائی است.

ابزار اتحاد و تشکل:
کانال جدید تریبونی برای بسیج قطب چپ جامعه است. نفس اینکه مردم به یک کانال کمونیستی زنگ میزنند و در دفاع از مباحث و مواضعی که توسط برنامه سازان این کانال مطرح میشود صحبت میکنند، و یا جواب وزارت اطلاعاتی ها را میدهند، اهمیت سیاسی زیادی دارد. قبلا در مقاله ای نوشته بودم که در برنامه های حکومت مذهبی نمیخواهیم مردم اعم از سکولار و مذهبی، بیدین و بادین، مخالفت خود با مذهب یا حکومت مذهبی را در کانال کمونیست های کارگری، در میان میگذاشتند و حمایت میکردند. این برنامه ها همصدائی صمیمانه مردم بود با حزب کمونیست کارگری که بعنوان ضدمذهبی ترین جریان سیاسی کشور شناخته میشود. این برنامه اعلام علنی و قاطع شکست تبلیغات ضدکمونیستی برای منزوی کردن کمونیست های بود. این برنامه ها مانند رفراندمی بود که مردم به نفع برنامه حزب کمونیست کارگری درمورد موضوع مهم مذهب رای دادند. حتی آنها که خود را مسلمان میدانستند با صدای بلند درمقابل چشمان وزارت اطلاعاتی ها و حکومت خدا و قرآن، نهایت انزجارشان را از جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی و آخوند و آیت اله، پشت یک تریبون کمونیستی و ضدمذهب اعلام کردند. در سایر برنامه ها علیه اعدام، علیه آیت اله های میلیاردر، علیه بیحقوقی زن، علیه فحشاء، علیه محرومیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در همه اینها مردم میایند و از حزب کمونیست کارگری و برنامه سازان این کانال راه حل میخواهند و به راه حلها گوش میدهند و بدنبال آن در جمعهای خانوادگی و محفلی و در کارخانه و دانشگاه درمورد آن صحبت میکنند. ارزش سیاسی این اتفاق در عین حال این است که گوئی مردم در میتینگ های حزب کمونیست کارگری که سه بار در هفته برپا میشود حضور بهم میرسانند و هربار رادیکال تر و فعال تر و دخالتگر شرکت میکنند. در این میتینگ ها همدیگر را میفهمند، هم صدائی را با گوشت و پوست احساس میکنند، میلیونها نفر بیننده هرچند زیر یک سقف نیستند اما قلبها و مغزهایشان بسیار به هم نزدیک میشود. احساس میکنی که دارند اراده واحدی پیدا میکنند. این از یکطرف به معنی شکل گیری یک قطب چپ در ابعادی بسیار بزرگ است و از طرفی شکل گیری یک حزب وسیع اجتماعی است که زمینه را برای پاسخگوئی به فراخوان های سیاسی مبارزاتی بزرگ فراهم میکند. واقعیت این است که امروز بدون این حزب حرکتهای بزرگ و سراسری شکل نمیگیرد. اتحادهای بزرگ و آکسیونها و اعتصابات متحد و سراسری بوجود نمیاید. حزبی، اتوریته ای، رهبری لازم است که اعتماد مردم را جلب کرده باشد. حزبی که مردم انتخابش کرده باشند و در مقیاس توده ای و خیلی بزرگ انتخابش کرده باشند تا زمینه تحرکات سیاسی بزرگ نیز فراهم شود. و این توسط کانال جدید دارد ساخته میشود.

بحث این نیست که ما علیه رژیم یا در تقابل با راست حرفهای خوب میزنیم و راه حل های متفاوت مطرح میکنیم. بحث این است که میلیونها نفرپای این حرفها مینشینند و تاثیر میگیرند، بحث این است که حزب کمونیست کارگری به دهها میلیون نفر دسترسی پیدا کرده است و این یک واقعه بسیار بزرگ و تاریخی است. در کنار آرمانهای انسانی و سیاست های رادیکال و واقع بینانه، یک برنامه روشن، یک رهبری منسجم و یک بدنه کادری ورزیده یعنی یک حزب سیاسی کمونیستی، دسترسی به مردم مهمترین فاکتور انتخاب سیاسی توسط مردم در مقیاس ماکرو است و حزب کمونیست کارگری، بدنبال سالها تلاش بی وقفه، امروز بسیار فراتر از آنچه فکر میکردیم، به این هدف رسیده است. امروز میلیونها نفر پای صحبت رهبران حزب در کانال جدید می نشینند و به سخنرانی آنها و راه حل های آنها گوش میدهند و اظهار نظر میکنند. سالها تلاش کردیم تا يک حزب سياسى کمونیستی بسازیم که در مرکز جدال قدرت در جامعه پرچم کارگر و مساوات طلبى و آزادیخواهى را بلند کند، مقابل چشم مردم با آرا و عقاید طبقه حاکم و جنبش های مختلف بورژوائی در بیفتد و راه حل و نگرش سوسیالیستی را جلو مردم بگذارد و این امکان را برای هر کارگر و هر سوسیالیست و هر انسان مدافع آزادی و برابری فراهم کند که این حزب را انتخاب کند. و کانال جدید این امکان را فراهم کرده است. مردم از راه حل میپرسند و کانال جدید همه روزه راه های متشکل شدن بدور این حزب، بدور کانال جدید، ایجاد شبکه هائی که مردم را به هم پیوند میدهد و آماده فعالیت متشکل و حزبی میکند به آنها ارائه میدهند. و این فراخوان ها هرچه جلو میائیم با استقبال گرمتر مردم مواجه میشود.

ادامه کاری کانال جدید، مبرم ترین مساله ما است:
سوال مهم این است که آیا کانال جدید میتواند ادامه کاری خود را حفظ کند تا این نقش تاریخی را ایفا کند؟ تامین هزینه های سنگین ماهانه کانال جدید در ١٣ ماه گذشته، برای حزبی که تنها منبعش دوستدارانش هستند، یک کار هرکولی بوده است و این نشانه ای از استحکام و قدرت جنبش ما، جنبش کمونیستی کارگری، و موقعیت ویژه حزب کمونیست کارگری است. اما این منابع محدود است، بخشی از این کمک ها وامهائی است که دوستان در اختیار ما گذاشته اند و این ادامه کار نیست. جریانات راست، منابع مالی فراوان دارند اما از نظر سیاسی بی افقند و هرچه جامعه بیشتر به چپ میچرخد پراکنده تر و بی افق تر میشوند. جریانات کمونیستی اما منابع مالی شان همیشه محدود است و این سد مهمی درمقابل پیشروی آنها است. اما ما از نظر نفوذ سیاسی و جلب بیننده درمقیاس چند میلیونی کاملا موفق بوده ایم و رکورد شکسته ایم. باید این پیشروی را به پیشروی مالی تبدیل کنیم. جمع آوری ٤٧ هزار دلار در ماه برای ما کار بسیار دشواری بنظر میاید اما غیرممکن نیست. ما برایش راه حل داریم و راهش را معرفی کرده ایم: اسپانسورگیری از بینندگان و علاقمندان. کافی است هزار مورد کمک ماهانه پنجاه دلاری جمع کنیم.

آنها که میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و روی آنتن میایند و آرزوی سرنگونی این رژیم را میکنند، اولین قدمشان این است که دستشان را در دست ما بگذارند و هزینه تلویزیون خود را تامین کنند. این در حال حاضر مهمترین قدم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. بدون این کانال کار بسیار دشوارتر میشود. این یک واقعیت است و مردم زیادی به آن اذعان دارند. پس باید بعنوان یک امر مهم و فوری در راه سرنگونی این حکومت هر تلاشی برای حفظ آن انجام دهند. دوستی از ایران گفت که مستغلاتی دارد سعی میکند بفروشد و به کانال جدید کمک کند و چرا که نه. هستند انسانهای شریفی که موقعیت اقتصادی خوبی دارند. میتوانند زمینی، باغی، مستغلاتی بفروشند و سهم بزرگی از این هزینه را بعهده بگیرند. فراخوان من خطاب به دوستداران حزب است، به سوسیالیست ها و آزادیخواهان و همه مردم شریف و زحمتکش است. لااقل هزار نفرشان باید تعهد بدهند که این کانال را برای سرنگونی رژیم حفظ میکنند و مخارجش را تامین میکنند. هیچگاه در طول تاریخ این کشور کمونیسم چنین موقعیتی برای پیشروی و فتح بسیاری از سنگرهای سیاسی نداشته است، هیچگاه کمونیسم در ابعادی چنین بزرگ توان خنثی کردن خزعبلات ضدکمونیستی و ضدمردمی را نداشته است. این هر کمونیستی را با هردرجه اختلاف نظری که با ما داشته باشد باید به تکاپو وادارد که در تامین هزینه چنین کانالی ما را کمک کند. صحبت من با این دوستان این است که این کانال شما و این حزب شما است. کنکاش در مسائل سیاسی و تئوریک را همیشه میتوان انجام داد اما کانالی که میلیونها کارگر و زحمتکش به آن امید دوخته اند را نباید اجازه دهید تعطیل شود. هم شما به این کانال برای گسترش ایده های انسانی تان نیاز دارید و هم ما برای قدرتمندتر شدن به شما نیاز داریم. اگر این کانال نباشد، حرف شما را تعداد کمتری میشنوند. اگر این کانال نباشد دست کارفرما علیه کارگر بلندتر خواهد شد و شلاق های وزارت اطلاعات بیشتر بر گرده زندانیان فرودخواهد آمد. اگر این کانال نباشد سمومات ضدکمونیستی میدان بازتری پیدا میکند. خود را در پیشروی تاکنونی شریک بدانید و در پیشروی های بیشتر آن در آینده تعهد بدهید.

بعلاوه نفس اینکه هزار نفر هزینه کانال جدید را بدوش بگیرند، یا اگر خود ندارند دیگران را به کمک تشویق کنند و در واقع به سازمانده این حرکت تبدیل شوند، خود یک موفقیت بزرگ سیاسی نیز هست. در چنین صورتی حزب از نظر ساختارهای تشکیلاتی نیز گام بسیار مهمی به جلو برداشته است و بسیار قدرتمندتر در صحنه سیاسی ایران قد علم خواهد کرد. در واقع هزار نفر در داخل و خارج کشور یک رسالت تاریخی بزرگ بدوش میگیرند تا این کانال سر پا بماند که کارگر، زن، جوان، معلم، دانشجو، زندانی سیاسی، کبرا رحمانپورها، قربانیان اعتیاد، میلیونها تن فروشی که هرروز له میشوند تا زندگی خود و کودکشان را تامین کنند، سرشان را با این کانال بالا نگهدارند و در مسیر رهائی با هم یکی شوند.
فعالین کارگری، فعالین دانشجوئی، مدافعین حقوق زن، مدافعین آزادی زندانیان سیاسی، آتئیست ها و همه مدافعین آزادی و برابری باید آستین بالا بزنند و به کمک کانال جدید بیایند. کانال جدید قطب محکم و موثر دفاع از مبارزه آنها، از آرمانهای آنها و از همه ارزشهائی است که باید برایش جنگید و ما داریم میجنگیم. جنگیده ایم و تا اینجا آنرا نگه داشته ایم. این سلاح مهم مردم برای سرنگونی است و باید حفظش کرد. این در لحظه حاضر مهمترین کمپین سیاسی و عملی برای فراهم کردن نیروی لازم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. دست همه شما را در این تلاش به گرمی میفشاریم.*

Monday, August 11, 2008

طرح اقتصادي احمدي نژاد و بن بست سرمايه در ايران!

انترناسيونال ۲۵۵

چهار سئوال از حميد تقوائي

انترناسيونال: احمدي نژاد طرحي به نام "طرح تحول اقتصادي" اعلام کرده است و رسانه هاي رژيم با بوق و کرنا آنرا تبليغ ميکنند که گويا قرار است اقتصاد ايران را نجات دهد و وضع اقتصادي مردم را بهبود بخشد؟ ميگويند اين يک جراحي اقتصادي است که قرار است اقتصاد نابسامان ايران در ۵۰ سال گذشته را سر و سامان دهد و ايران را به رده کشورهاي پيشرفته برساند. موضوع چيست؟

حميد تقوائي: فکر نميکنم اين تبليغات احمقانه را حتي خود دار و دسته احمدي نژاد باور داشته باشد. اين هياهوي مستاصلانه اي است براي آنکه اذهان عمومي را نسبت به مضمون آشکارا ارتجاعي و ضد انساني اين طرح مخدوش کنند. اسم ديگر اين "جراحي اقتصادي" رياضت کشي اقتصادي است که مدتهاست، از زمان تاچر و ريگان، بوسيله بانک جهاني و صندوق بين المللي پول، يعني ستادهاي اقتصادي چپاول دنيا بوسيله عظيم ترين سرمايه هاي مالي جهان، به همه کشورها ديکته ميشود. و سردمدارن فکري آن هم ميلتون فريدمن اقتصاد دان فوق ارتجاعي آمريکائي و مکتب فکري موسوم به مکتب شيکاگو است که دست پرودگانش نظير رامسفيلد و ديک چيني و نئو کنسرواتيستهاي دو آتشه اي از اين قماش، هيات حاکمه آمريکا را تشکيل ميدهند.
اجزا اين سياست عبارتست از: برداشتن هر نوع مانع و محدوديت حقوقي و قانوني و گمرکي و مالياتي بر سر کارکرد سرمايه، که " دِِِرگوله" کردن اقتصاد ناميده ميشود، سپردن همه بخشهاي توليدي و خدماتي به سرمايه هاي خصوصي، سلب مسئوليت کامل از دولت در قبال جامعه، قطع کردن خدمات عمومي، بخشودگي مالياتي براي سرمايه داران، قطع کامل سوبسيدها،
سپردن قيمتها و دستمزدها به مکانيسم بازار آزاد، و در يک کلام افسار گسيختگي بيقيد و شرط سرمايه دارها در توي شيشه کردن خون مردم! تاچريسم و ريگانيسم ( آنچه ريگانوميکس ناميده ميشد) طلايه داران اين نوع اقتصاد بودند.

پينوشه با همين نوع اقتصاديات شيلي را "بازسازي" کرد و در آرژانتين و بوليوي و برزيل و اوروگوئه و بسياري از کشورهاي آمريکاي لاتين ماموريت اقتصادي خونتاهاي نظامي مورد حمايت آمريکا چيزي جز پياده کردن همين نسخه رياضت کشي اقتصادي نبود. بعد از سقوط شوروي اين نسخه تحميل فقر و بيحقوقي به مردم دنيا تحت لواي "پيروزي سرمايه داري بازار آزاد" و بعنوان مضمون اقتصادي "نظم نوين جهاني" بر سراسر دنيا سلطه بلامنازعي پيدا کرد. شوروي يک نظام سوسياليستي نبود اما مهر انقلاب اکتبر و نام سوسياليسم را با خود داشت و همين عامل به کارگران و توده مردم در غرب و در کشورهاي جهان سوم امکان داده بود تا عقب نشيني هائي را به سرمايه داري هار بازار آزاد تحميل کنند. بسياري از رفرمهاي اجتماعي و اقتصادي در خود کشورهاي صنعتي غرب ( گسترش خدمات عمومي ، بهداشت و آموزش رايگان، بيمه هاي اجتماعي، روي کار آمدن دولت رفاه در کشورهاي اروپائي و غيره)، و تحولات انقلابي و پياده کردن مدلهاي رشد و توسعه صنعتي در کشورهاي موسوم به جهان سوم بعد از انقلاب اکتبر و تحت تاثير مستقيم و يا غير مستقيم آن صورت گرفت. کارگران و مردم دنيا با الهام از انقلاب اکتبر براي يک زندگي بهتر مبارزه ميکردند و بورژوازي جهان در ترس از تکرار اين انقلاب ناگزير به تمکين بود. با فروپاشي شوروي اين الهام و اجبار موضوعيت خود را از دست داد. بسياري از دستاوردهاي مردم بعد از پايان جنگ سرد پس گرفته شد و بازار آزاد و تقدس سود و سودآوري بيقيد و شرط سرمايه بعنوان تنها مدل اقتصادي ممکن سلطه بلامنازع خود را بر دنيا اعلام کرد. نتيجه را امروز در همه کشورها ميتوان مشاهده کرد: تلبنار شدن کوه عظيم ثروت در دست يک اقليت ناچيز سرمايه دار به قيمت خانه خرابي توده هاي عظيم مردم! سود آوريهاي نجومي و مالتي ميليارد دلاري تعداد هر چه کمتري از کمپانيها از يکسو و فقر و گراني و بيکاري و بيحقوقي ومحروميت بيشتر براي بخش هر چه وسيعتري از توده مردم دنيا در غرب و در شرق، بيلان کار سرمايه داري بازار آزاد است. امروز کار بجائي رسيده است که معماران اين فلاکت جهاني يعني صندوق بين المللي پول و بانک جهاني اعلام ميکنند در بيش از سي کشور جهان، و از جمله ايران، "خطر" شورش گرسنگان حکومتها را تهديد ميکند.
در يک کلام مدل رياضت کشي اقتصادي، که حکومت آيت الله هاي ميلياردر آنرا جراحي اقتصادي مينامد، به بهبود وضع مردم و بالا بردن رفاه جامعه و يا آنطور که آخوندها با خر مرد رندي ابلهانه خاص خود ميخواهند به مردم بقبولانند، "کمک به دهه هاي پائيني"، هيچ ربطي ندارد . بر عکس اين طرحي براي تضمين و تامين سود آوري نجومي براي سرمايه ها و مالتي ميلياردر شدن اقليتي در بالاترين دهک جامعه به قيمت خانه خرابي اکثريت عظيم مردم است.

انترناسيونال: يک خال مهم اين طرح مربوط به سوبسيدها است. از قرار سوبسيد کالاهاي اساسي قطع خواهد شد و به جاي آن وعده داده ميشود که پول نقد به مردم پرداخت خواهد شد. به قول خودشان "هوشمند کردن يارانه ها" جاي سوبسيدها را خواهد گرفت. معناي اقتصادي اين حرکت براي مردم مخصوصا طبقه کارکن جامعه چيست؟
حميد تقوائي: قطع سوبسيدها باعث صعود سرسام آور قيمتها خواهد شد. اين واقعيت را خودشان هم ميدانند و به همين دليل است که احمدي نژاد به آن دسته از آيت الله هاي ميلياردر که نگران اعتراضات مردم هستند اطمينان ميدهد که "عواقب اجتماعي اش با من"! وعده يارانه نقدي حبه قندي است که قرار است کل اين جام زهر را به مذاق مردم شيرين کند! اولا اين حکومت اگر قرار بود به کسي پول نقد بدهد دستمزدهاي عقب افتاده کارگران را مي پرداخت و دستمزدهاي يک سوم خط فقر رسمي را افزايش ميداد. حق کارگر را بدهند کمک هزينه پيشکش! ثانيا حتي اگر فرض کنيم به بخشي از مردم چندرغازي بعنوان کمک هزينه و يا يارانه نقدي بدهند در برابر افزايش نجومي قيمتها هيچ خواهد بود. قطع سوبسيدها، يعني سپردن قيمتها به بازار آزاد، قدرت خريد مردم را چنان کاهش خواهد داد که هيچ اندازه کمک هزينه آنرا جبران نخواهد کرد.
اساس اين طرح قطع سوبسيد ها است. يارانه هوشمندانه بيشتر يک ترفند ابلهانه آخوندي است براي اينکه قطع سوبسيدها را موجه و معقول جلوه بدهند. واقعيت اينست که اجزا ديگر طرح رياضت کشي اقتصادي بانک جهاني - پائين نگاهداشتن دستمزدها و عدم تامين شغلي و بيکارسازيها و خصوصي سازيها و سرکوب تشکلهاي کارگري و غيره - مدتها است از اجزاي سياست جمهوري اسلامي است. قرار است قطع سوبسيدها يعني سپردن قيمتها به بازار آزاد اين سيکل فقر و محروميت را کامل کند.
حاصل اين طرح اگر در ايران پياده شود مثل همه جاي دنيا محروميت و بيحقوقي و خانه خرابي بيش از پيش براي کارگران و توده مردم و سودهاي نجومي براي صاحبان سرمايه خواهد بود.


انترناسيونال: آيا رژيم قادر به پياده کردن اين طرح هست؟ و اگر به هر اندازه اي که اين طرح پياده شود جمهوري اسلامي به يک حکومت متعارف سرمايه داري نزديک نخواهد شد؟
حميد تقوائي: بله ميتوانند اين طرح را پياده کنند اما تنها به شرط آنکه کارگران و توده مردم را سرکوب کنند و به تمکين وادارند. سرکوب خونين مردم شرط سياسي پياده کردن طرح رياضت کشي اقتصادي در همه جوامع جهان سومي بوده است. در جوامع غربي ماقبل ريگانيسم و تاچريسم بدلايلي که بالاتر به آن اشاره کردم کارگران و مردم معترض توانسته بودند حداقلي از رفاه عمومي- بيمه و بهداشت و خدمات شهري و تامين شغلي ونوعي دولت رفاه و غيره- را به بورژوازي تحميل کنند. طرح رياضت کشي اقتصادي در اين کشورها در قدم اول به معني باز پس گرفتن اين دستاوردها بود. در هم کوبيدن اتحاديه هاي کارگري و بستن بيمارستانها و مهد کودکها و قطع کمک هزينه ها و افزايش ساعات کار و بيکارسازيهاي گسترده و سپردن قيمتها و دستمزها به مکانيسم بازار آزاد ثمره پياده کردن طرح رياصت کشي اقتصادي و سفت کردن کمربندها در غرب بود. ولي در کشورهائي نظير شيلي و برزيل و اندونزي و اوروگوئه، جوامعي که چنين امکانات و تسهيلاتي از ابتدا وجود خارجي نداشت، بورژوازي اين طرح را تنها بقدرت بخون کشيدن جامعه توانست عملي کند. همتاهاي جهان سومي ريگان و تاچر، امثال ژنرال پينوشه در شيلي و ژنرال مارتينز دوهوز در آرژانتين و ژنرال سوهارتو در اندونزي بودند که ابعاد جناياتشان معرف حضور همه هست.
وقتي شکمها به پشت چسبيده باشد سفت کردن کمربندها ممکن نيست، بايد سرها را قطع کرد. ديکتاتوري عريان و سرکوب وحشيانه روبناي سياسي مدل رياضت کشي اقتصادي در کشورهاي توسعه نيافته است. تاچريسم و ريگانيسم و فرزند خلف آنها يعني نئوکنسرواتيسم نوع جرج بوش کل اين سيستم توحش سياسي – اقتصادي سرمايه داري عصر امروز را نمايندگي ميکنند. ميلتون فريد من پدر مکتب "اقتصاد بازار آزاد" مدت کوتاهي بعد از کودتاي پينوشه در شيلي حضور يافت تا ژنرال تازه بقدرت رسيده را در "سرو سامان دادن" به اقتصاد شيلي ياري کند. ديگر کارشناسان دست پرورده مکتب شيکاگو نيز در پياده کردن مدلهاي اقتصادي ساير خونتاهاي نظامي در آمريکاي لاتين و در سراسر دنيا نقش کليدي داشتند. حمايت جانانه مارگارت تاچر از پينوشه تا آخرين روزهاي عمرش گويا ترين نماد همراهي و همجهتي نمايندگان توحش سرمايه داري هار عصر ما در کشورهاي صنعتي غرب و کشورهاي غير صنعتي است.
جمهوري اسلامي هم تافته جدابافته اي نيست. "جراحي اقتصادي" توحشي در سطح پينوشه را طلب ميکند. البته رژيم حاکم در سبعيت و جنايت دست کمي از خونتاهاي نظامي ندارد اما مشکل حکومت مردم معترضي هستند که مدتهاست اعلام کرده اند حکومت اسلامي نميخواهيم. عارتگران حاکم کودتايشان را بيست و هفت سال قبل در سي خرداد شصت انجام دادند، نسل کشيهايشان را در تابستان ۶۷ مرتکب شدند و قتلهاي زنجيره ايشان را در دوره رئيس جمهور لبخند به لب سازمان داند و بساط اعدام و سنگسارشان هم هميشه به راه بوده است. با اين همه نتوانسته اند جامعه را مرعوب کنند و به تمکين بکشانند. اينها براي اعمال وحشيانه ترين سرکوبگريهاي لازم براي طرح اقتصادي بانک جهاني آماده اند، مشکل مردمي هستند که به اين وضعيت تن نميدهند!
از سوي ديگر اين جامعه معترض و نا آرام نه تنها حکومت اسلامي بلکه کل بورژوازي را با يک بحران حکومتي عميق روبرو کرده است. اين بحران خصلتا بحراني سياسي است. اسلام ضد آمريکائي کاملا از ظرفيت تحميل شرايط برده وار مطلوب سرمايه داري امروز برخوردار هست اما مشکل بورژوازي اينست که اين توانائي را تحت بيرق اسلام سياسي ضد آمريکائي و بعنوان ستون فقرات تروريسم اسلامي در منطقه و در جهان بدست آورده است. از نقطه نظر بورژوازي جهان پياده شدن هر نوع مدل اقتصادي درايران مستلزم رام شدن اسلام سياسي و يا فاصله گرفتن جمهوري اسلامي از جنبش اسلام سياسي است. در حال حاضر مساله بحران هسته اي و دخالتگريهاي حکومت اسلامي در منطقه ظرف حل و فصل اين کشمکش سياسي است. و تا وقتي اين کشمکش به نقطه سازشي نرسيده باشد اقتصاديات ايران روي ميز بانک جهاني قرار نميگيرد. اما چنين سازشي کل هويت اين حکومت و تعريف و موقعيتي که بعنوان يک نيروي ضد شيطان بزرگ در جامعه ايران و در جهان و منطقه از خود بدست داده است زير سئوال خواهد برد و زمينه را براي تهاجم انقلابي مردم فراهم خواهد ساخت. به اين معني اساس بحران حکومتي بورژوازي در ايران سياسي است و ريشه آن هم توده مردم معترض و متنفر از حکومت و "خطر" انقلاب زيرو رو کننده ايست که کل نظام موجود را تهديد ميکند. وجود حزب کمونيست کارگري ونفوذي که در جامعه کسب کرده و در استقبال وسيع مردم از برنامه هاي کانال جديد بخوبي منعکس است، خود مبين موقعيت قدرتمند چپ و آرمانهاي انساني و برابري طلبانه سوسياليستي در جامعه است. انسانيت و آزاديخواهي و برابري طلبي سوسياليستي برخلاف همه کشورهائي که مدل رياضت کشي اقتصادي درآنها پياده شده، در جامعه ايران حزبيت يافته و پر نفوذ است و همين فاکتور بورژوازي ايران و جهان را در دست زدن به هر نوع تحويل تحول سياسي و اقتصادي محتاط و محافظه کار ميکند. (براي توضيح بيشتر در اين مورد رجوع کنيد به مقاله بن بست سرمايه وسراب متعارف شدن رژيم، در انترناسيونال شماره ۲۴۳)

خلاصه کنم. دو فاکتور سياسي يعني تغيير هويت دادن از يک حکومت اسلامي به يک حکومت پرو غرب و يا لااقل غير خصمانه با غرب و همچنين توانائي سرکوب خونين مردم و به تمکين و سکون کشاندن جامعه پيش شرط هر نوع گشايش اقتصادي در سرمايه داري ايران است و مانع اساسي رژيم براي تحقق هر دو اين پيش شرطها جنبش عظيم اعتراضي مردم و انقلابي است که همه نيروهاي سرمايه داري خطر آنرا حس ميکنند. شورش گرسنگان که کارشناسان بانک جهاني چندي قبل در مورد آن هشدار دادند، در ايران يک عصيان کور نخواهد بود، بلکه يک انقلاب چپ و سازمانيافته خواهد بود که بساط چپاول سرمايه داري را بهمراه حکومت اسلامي و مدلهاي سياسي و اقتصادي توصيه شده بوسيله بانک جهاني را از ريشه خواهد کند. اين سياست و برنامه اي است که حزب ما با تمام توان براي تحقق آن فعاليت ميکند.

انترناسيونال: مردم بايد مشخصا در مقابل اين طرح چه واکنشي نشان دهند؟
حميد تقوائي: خواست مردم قبل از هر چيز مصادره اموال آيت الله هاي ميلياردر است. باز پس گرفتن ثروتهاي نجومي اي که سران اين حکومت با چپاول و غارت پول نفت و کارخانه ها و جنگلها و معادن و ديگر منابع ثروت جامعه براي خود و آقا زاده هايشان اندوخته اند! سر و سامان دادن به اقتصاد آنهم با ادعاي کمک به دهکهاي پائيني جامعه براي حکومتي که دست مقاماتش در دزدي و چپاول اموال مردم براي همگان رو شده است يک شوخي وقيحانه اي بيش نيست! هر طرح اقتصادي مدعي سرو سامان دان به وضعيت مردم بايد از مصادره اموال نجومي مقامات حکومتي شروع کند.
خواست ديگر مردم پرداخت دستمزدهاي عقب افتاده و افزايش حداقل دستمزدها به سطحي دوبرابر خط فقر رسمي است. خود حکومت خط فقر را حدود ششصد هزار تومان اعلام کرده و حداقل دستمزد زير دويست هزار تومان است! دستمزد کارگر دستکم بايد معادل حقوق مفتخوران مجلس شوراي اسلامي باشد.
مردم خواهان تامين شغلي و بيمه بيکاري مکفي براي همه بيکاران هستند. مردم خواهان آن هستند که بهداشت و آموزش و پرورش و برق و آب و وسائل حمل و نقل عمومي رايگان شود، و به مسکن و کالاهاي اساسي مورد نياز مردم سوبسيد کافي تعلق بگيرد به نحوي که به قيمت ارزان براي همه قابل تهيه باشد.
اين پاسخ مشخص حزب ما و اکثريت عظيم مردم ايران به طرح احمدي نژاد است.
واضح است که جمهوري اسلامي و هيچ دولت بورژوائي ديگري قادر به تحقق اين خواستها نيست.( حتي اعلام اين خواستها که در واقع حق بديهي همه انسانها است تاچر و ريگان و فريدمن را در گور ميلرزاند)! با اين همه بايد اين خواستها را با صداي بلند اعلام کرد و بورژوازي را در برابر اين دوراهي قرار داد: يا به اين خواسته ها تن بدهيد و يا گورتان را گم کنيد! همين امروز در جامعه ايران ثروت کافي براي تحقق چندين برابر اين خواسته ها وجود دارد. تنها بايد محور را نه سودآوري سرمايه ها بلکه رفاه کليه مردم قرار داد. با سرنگون کردن جمهوري اسلامي، و با مصادره اموال دزدي شده توسط سران اين رژيم که تنها گوشه اي از آن تا کنون فاش شده است، و با بودجه مالتي ميليارد دلاري که صرف کميته ها و زندانها و شکنجه گاهها و ارتش و پاسداران و کل دستگاه سرکوب اين حکومت ميشود ميتوان فورا و در قدم اول سطح رفاه جامعه را ده ها برابر سطح فعلي افزايش داد.
بنابراين براي توده مردم ايران نيز پيش شرط هر نوع طرح اقتصادي اي يک تحول سياسي است: سرنگوني حکومت اسلامي و در هم کوبيدن نظام سرمايه داري به قدرت يک انقلاب عظيم چپ و انساني. *

قاتلین حکومت میکنند، بیگناهان اعدام میشوند

مصاحبه با حمید تقوائی
به مناسبت سالگرد قتل عام تابستان ۶۷

انترناسیونال: بیست سال از سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ میگذرد. قتل عامی به همین ابعاد در سالهای ۶۰ و ۶۱ اتفاق افتاد. نقش این جنایات سازمانیافته دولتی برای جمهوری اسلامی چه بود؟

حمید تقوائی: اعدام و کشتار مردم یک جزء همیشگی سیاست حکومت اسلامی برای سرکوب مخالفین و مقابله با اعتراضات و مبارزات مردم بوده است. این اعتراضات و مبارزات در سالهای اولیه روی کار آمدن رژیم خود را در شکل تداوم انقلاب 57 نشان میداد. جمهوری اسلامی یک حکومت ضد انقلابی بود که به کمک دولتهای غربی و با فریب مردم و تحریف انقلاب برحق آنان بقدرت رسیده بود. اما انقلاب با قیام بهمن پایان نیافت. مردمی که بعد از سرنگونی حکومت شاه تحقق خواستهای انسانیشان را طلب میکردند به سرعت برایشان روشن شد که حکومت تازه ربطی به این خواستها ندارد و پاسخگوی آنان نیست. کارگران بیکار، کارگران شاغلی که در شوراها متشکل بودند، زنانی که نمیخواستند زیر بار حجاب و قوانین ضد انسانی اسلامی بروند، دانشجویانی که آرمانهای چپ و سوسیالیستی داشتند، مردم تحت ستم در کردستان و در ترکمن صحرا، با روی کار آمدن خمینی به خانه نرفتند، بلکه به مبارزاتشان ادامهدادند و از همان روز نخست با سرکوب و اعدام جواب گرفتند. وقتی برای رژیم معلوم شد اقداماتی نظیرحمله به کردستان و به دانشگاهها – تحت نام انقلاب فرهنگی- نمیتواند جلوی این امواج اعتراض را بگیرد به هجوم وحشیانه و وسیع سی خرداد شصت و دستگیری گسترده کمونیستها و نیروهای مخالف خود دست زد. سی خرداد شصت در واقع مقطعی بود که رژیم آخرین ادعاها و ظاهرسازیهای مستضعف پناهانه خود را بکناری نهاد و شمشیرها را از رو بست. قتل عام تابستان ۶۷ نیز اساسا پاسخ حکومت به بحران سیاسی و اجتماعی و مشخصا موج اعتراضی بود که بعد از خاتمه جنگ با عراق شدت پیدا کرده بود. اعدام و یا حتی اعدامهای جمعی برای توصیف این کشتارها کافی نیست. قتل و جنایت و نسل کشی و یا آنطور که شما عنوان کردید جنایات سازمانیافته دولتی اسم رساتری برای توصیف این توحش است. قتلهای زنجیره ای، ترور مخالفین و کشتن انسانها از طریق سنگسار و پرتاب از بلندی و بالاخره اعدامهای جمعی، که امروز شاهد عود پیدا کردن مجدد آن هستیم، اشکال دیگری از این توحش است که در تمام طول حیات ننگین این رژیم ادامه داشته است.

انترناسیونال: ضرورت این توحش چیست؟ چرا جمهوری اسلامی به اعدام و کشتار نیازمند است؟
حمید تقوائی: هدف جمهوری اسلامی از این جنایات همانطور که در ابتدا اشاره کردم سرکوب اعتراضات مردم و ارعاب جامعه است. اعدام قتل عمد دولتی است و منشا و علت این جنایت دولتی نیز در تمام طول تاریخ تثبیت اتوریته دولت، که در همه جوامع طبقاتی منافع یک اقلیت مفتخور را نمایندگی میکند، بر توده مردم بوده است. بعبارت دیگر اعدام یک حربه سیاسی در دست دولتها است حتی اگر بعنوان کیفر جرمهای عادی و غیر سیاسی صورت بگیرد.
در جمهوری اسلامی این خصلت جنایتکارانه و سیاسی اعدام خیلی بارز و عریان و بی پرده خود را نشان میدهد. جمهوری اسلامی یک ماشین آدمکشی است که مخالفین سیاسی خود را با قتلهای زنجیره ای، ترور، کشتن در زندانها و شکنجه گاهها و یا اعدام در ملآ عام از میان برمیدارد. این حکومت با دریائی از نفرت و انزجار عمومی روبرو است و نمیتواند بدون این اعدامها و کشتارها باقی بماند.

انترناسیونال: اعدام در خیلی کشورهای دیگر هم رایج است. مثلا در ایالاتی از آمریکا هنوز اعدام رسما و قانونا اجرا میشود. در ادبیات حزب، از اعدام به مثابه قتل عمد دولتی یاد میشود و حزب با اعدام به هر دلیلی و در هر کجا مخالف است و خواهان لغو حکم اعدام است. آیا اعدام در جمهوری اسلامی و در همه جای دنیا یک چیزو از یک سنخ است؟ آیا میتوان گفت جمهوری اسلامی هم مثل دول آمریکا و چین دست به قتل عمد دولتی میزند و ما چون با اعدام و قتل عمد دولتی مخالفیم پس با اعدام توسط جمهوری اسلامی هم به همین معنا مخالفیم و باید با آن قاطعانه مبارزه کنیم؟

حمید تقوائی: همانطور که اشاره کردید ما با اعدام به هر دلیلی و در هر جا مخالف هستیم. از نظر ما اعدام یک کیفر و مجازات نیست بلکه یک جنایت است. نه تنها از نظر سیاسی که در بالا توضیح دادم بلکه از نظر انسانی و حقوقی و قضائی اعدام قابل توجیه و قابل دفاع نیست و باید مانند بسیاری دیگر از بروزات توحش در جوامع طبقاتی به موزه سپرده شود. اگر هدف از مجازات را اصلاح فرد مجرم و مصون داشتن جامعه بدانیم و نه انتقام و قصاص و مقابله به مثل، آنوقت روشن میشود که در سیستم قضائی جوامع متمدن اعدام هیچ جائی نباید داشته باشد. اعدام راه حل و پاسخ هیچ چیز نیست، بلکه خود یک بلیه اجتماعی است که باید از پیکر جامه زدوده شود. در تجربه هم میبینیم که آمار میزان جنایت در کشورهائی نظیر ایالات متحده که اعدام در بعضی از ایالات آن وجود داد نه تنها کاهش نیافته بلکه بیشتر از جوامع اروپائی است که اعدام در آنها لغو شده است.
گذشته از این جنبه های سیاسی و قضائی، از لحاظ انسانی نیز اعدام خنجری به پیکر جوامع انسانی است. نفس برسمیت شناخته شده اعدام به عنوان یک عمل مجاز قانونی و دولتی، جان انسانها، انسانیت و حرمت انسانی را در هر جامعه ای کم ارزش و بی مقدار میکند و به این معنی در یک سطح وسیع اجتماعی راه را برای قتلهای غیر دولتی نیز باز میکند. وقتی قوه قضائیه و هیات ژوری و دادستان و وکیل مدافع مدتها دور هم می نشینند و بر سر گرفتن جان یک انسان بحث و مشورت و تبادل نظر میکنند و بالاخره در کمال خونسردی به این نتیجه می رسند که انسانی را باید کشت در واقع به همراه حکم اعدام، حکم بی ارزش بودن حیات و حرمت زندگی را هم صادر میکنند. اگر دولت میتواند بکشد، هر فرد دیگری هم میتواند. اینکه قاضی یا هیات ژوری از نظر قانونی حق دارند حکم اعدام صادر کنند و اعضای جامعه حق ندارند فرق ماهوی در مساله ایجاد نمیکند. این صرفا یک تفاوت حقوقی و قراردادی است. با برسمیت شناسی اعدام، نفس قتل مجاز شمرده شده و قبح و توحشی که در این آدمکشی دولتی هست پوشانده شده است. در چنین جامعه ای قتل و نابودی انسانها به شیوه های دیگر هم سهل تر صورت میگیرد. به همه این دلایل است که ما اعدام را در هر شرایطی یک جنایت میدانیم و من فکر میکنم اکثر مردم ایران نیز در این مورد با حزب ما هم نظر هستند.

اما در مورد جمهوری اسلامی مساله بسیار فجیع تر و وحشیانه تر از دیگر جوامع است.اعدامهای جمهوری اسلامی نه تنها از لحاظ انسانی بلکه از جنبه حقوقی و قضائی نیز جنایت آشکار است. این اعدامها حتی بر مبنای معیارهای جوامعی که در آنها حکم اعدام مجاز است نیز یک جنایت تمام عیار محسوب میشود. فلسفه قضائی و سیستم حقوقی حکومت اسلامی متعلق به عهد عتیق و تماما ضد انسانی است. این سیستم برای جوامع قبیله ای و بر مبنای انتقامجوئی و قصاص طرح شده و در همان هزار و چهارصد سال قبل هم از بسیاری از جوامع هم عصر خود عقب تر بوده است. نفس برسمیت شناسی و اجرای این سیستم ماقبل قرون وسطائی و عشیرتی – که شریعت و فقه اسلامی به آن مشروعیت بخشیده- خود اولین جنایت در حق مردم ایران است. سیستمی که همجنس گرائی را جرم میداند و کیفر آنرا هم کشتن از طریق پرتاب کردن از ارتفاعات اعلام میکند، سیستمی که رابطه خارج از ازدواج را مستحق سنگسار میداند و یا خون مرتدین و "کفار" را حلال میداند، این سیستم خود عین جنایت است. اینجا دیگر نه تنها اعدام، بلکه کل سیستم قانونی و حقوقی یک جنایت دولتی و سازمانیافته است. این قوانین کمترین ربطی به اجرای عدالت و عدل و دادگستری در جامعه ندارند بلکه قوانینی اند که برای ابقای مناسبات کاملا وحشیانه و انتقامجویانه و مرد سالارانه در یک جامعه عشیرتی وضع شده اند و بس.
نحوه اجرای این قوانین نیز کاملا با مضمون جنایتکارانه آنها منطبق است. نه مدارک وشواهدی در کار است و نه دادستان و وکیل مدافعی و نه هیچ حقوقی برای متهمین و مجرمین برسمیت شناخته میشود. بازداشت میکنند و شکنجه میکنند و اعتراف میگیرند و چشم در میآورند و دست و پا قطع میکنند و سنگسار و اعدام میکنند. نه تنها حکم اعدام بلکه هیچ حکمی در این سیستم معتبر و قابل پذیرش نیست. حتی حکم شش ماه زندان در این سیستم قضائی ضد انسانی و جایتکارانه است. اعدام در هر جای دنیا یک عمل وحشیانه است اما در ایران مساله فجیع تر از اینهاست. اینجا قاتلین حکومت میکنند و بیگناهان اعدام میشوند. اگر یک صدم این توحشی که تحت عنون قوانین قصاص و مفسد فی الارض و دادگاه و محاکمات شرعی و قضاوت جانیانی مانند قاضی مرتضوی در جامعه جریان دارد هر جای دیگر اتفاق میافتاد با شدید ترین اعتراضات حتی از جانب موافقین حکم اعدام روبرو میشد.

خلاصه کنم. جمهوری اسلامی مصداق کامل و بارز این حقیقت است که اعدام قتل عمد دولتی است. آنچه "خوبان" همه دارند این حکومت به تنهائی دارد! وقتی سنگسار و اعدامی در ایران صورت میگیرد از نظر انسانی، از نظر حقوقی و قضائی، و از نظر سیاسی یک جنایت مدهش اتفاق افتاده است. و سراسر تاریخ این حکومت مشحون از چنین جنایاتی است.

انترناسیونال: با اعدام در جمهوری اسلامی چگونه باید مبارزه کرد؟ مکان سیاسی مبارزه با اعدام برای مردم، برای جنبش سرنگونی و مشخصا برای حزب کمونیست کارگری چیست؟

حمید تقوائی: حکم اعدام باید لغو شود و نباید در هیچ شریطی مجاز شمرده شود. امروز اعدام در بسیاری از کشورهای اروپائی لغو شده است و در ایران نیز میتواند و باید لغو شود. اما روشن است که در ایران مبارزه برای لغو اعدام مبارزه ای مستقیما سیاسی و بلاواسطه علیه رژیم جانی حاکم است. همانطور که اشاره کردم این حکومت با اعدام و سنگسار و قصاص خود را سر پا نگاهداشته است و لذا مبارزه علیه اعدام یک تعرض سیاسی موثر به موجودیت کل این حکومت خواهد بود. ازاینرو برای جنبش سرنگونی و برای توده مردمی که برای بزیر کشیدن این حکومت لحظه شماری میکنند مبارزه علیه اعدام یک عرصه مهم و تعیین کننده است. حزب ما مدتهاست پرچم این مبارزه را برافراشته است. این نکته فکر کنم امروز برای همه محرز باشد که مبارزه علیه اعدام و هر جنبش اعتراضی دیگری، اگر بخواهد قدرتمند و کارساز باشد، نیازمند یک نیروی رادیکال و پیشرو رهبری کننده است. هم جنبش سرنگونی حکومت و هم جنبشهای اعتراضی نظیر جنبش علیه اعدام و یا علیه آپارتاید جنسی وغیره که در واقع اجزائی از جنبش سرنگونی محسوب میشوند بدون یک حزب پیشرو سازمانده و رهبری کننده بجائی نمیرسند و این حزب امروز وجود دارد. در انقلاب ۵۷ این نیرو وجود نداشت و امروز هست. این نیرو حزب کمونیست کارگری است. راه مبارزه متحدانه و کارساز علیه اعدام و برای سرنگونی حکومتی که عامل این جنایت است گرد آمدن حول حزب، پیوستن به آن و اجرای رهنمودهای عملی و سیاستهای حزب است. *

اعمال رهبری حزب به چه معنی است؟

از میان سئوالات جلسه هفتگی اینترنتی حمید تقوائی


ناصر احمدی: در این سه چهار هفته اخیر در برنامه های زنده کانال جدید یک نکته بسیار مهم و چشمگیری که بوسیله مردم مطرح میشد بود این بود که میگفتند: ما به یک رهبر احتیاج داریم، چرا نمیایید تا مبارزات مردم و جامعه را رهبری کنید!
شما هم امروز در محور اصلی بحثتان صحبت از نحوه جلوگیری از حمله نظامی و جنگ احتمالی تروریسم جهانی میکردید و کانون اصلی حرفتان هم این بود که نزدیکترین راه مقابله با این خطر حمله نظامی مشخصا سرنگونی جمهوری اسلامی است. از طرفی هم میبینیم که مردم میگویند ما دیگر خسته شده ایم و آماده ایم این رژیم را بیاندازیم و بنابر اشاره ای هم که خودتان کردید در آخرین روزهای سال گذشته همین مردم بودند که در آریاشهر تهران بخیابان آمدند و با صدای بلند گفتند "جمهوری اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم". سوال من اینست که زمانی که مردم صراحتا میگویند بیایید مبارزات جامعه را رهبری کنید و ما به رهبر نیاز داریم، تعبیر عملی شما از این بیایید چیست؟ یعنی چطور باید برویم؟ آیا باید برویم؟ آیا باید بخشی از کمیته مرکزی و رهبری حزب از اینجا بلند شوند و بروند و در داخل ایران مبارزات مردم را رهبری کنند یا اینکه در داخل جامعه کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان و معلمین و بطورکلی بخش فعال و آگاه مردم و جنبشهای انقلابی که طبعا با حزب کمونیست کارگری هم در ارتباط تنگاتنگی هستند و اساسا کادرهای حزب در داخل جامعه حساب میشوند همانجا نقش ایفا خواهند کرد؟ برای اینکه با نزدیکترین راه بتوانیم جمهوری اسلامی سرمایه را بزیر بکشیم و آزادی و برابری را عملا تحقق بخشیم و نگذاریم که حمله نظامی و جنگ تروریستی عملا رسمیت پیدا کند چه باید بکنیم؟ وقتی مردم میگویند بیایید ما را رهبری کنید، این فراخوان از طرف مردم عملا چه معنی و پاسخی دارد؟

حمید تقوایی: بله همینطور که این دوستمان اشاره کردند در برنامه های اخیر زنده کانال جدید ما شاهدیم که سوال اصلی بخش قابل توجهی از مردم اینست که چه باید کرد. بعضی هم مطرح میکنند که رهبر نداریم و به رهبر احتیاج داریم و بدینصورت در واقع انتظارشان را از حزب اعلام می کنند که حزب باید رهبری را بدست بگیرد. سوال دوستمان اینست که این فراخوان مردم عملا به چه معنی است؟
فکر کنم روشن باشد که تامین رهبری یعنی حزب باید بتواند مبارزات مردم را سازمان بدهد و همجهت کند و در سطوح مختلفی این جنبش سرنگونی را هدایت کند و به پیش ببرد. به یک معنی حزب عملا و بطور مدام مشغول انجام همین کار است. بنابراین جواب ما برای مردمی که می پرسند چه باید کرد اینست که این حزب را انتخاب کنید، به این حزب بپیوندید، سیاستها و شعارها و برنامه های عملی حزب را بدست بگیرید، حول این حزب گرد بیایید، متحد شوید و جمعهای متعددی تشکیل دهید و با حزب تماس بگیرید. این حزب درست شده برای اینکه همین نقش را ایفا کند و مبارزات کارگران و مبارزه مرم را که آزادی و برابری میخواهند سازمان بدهد و به پیروزی برساند.
بنابراین در یک سطح مشخص کاری که ما میکنیم و فراخوانی که ما میدهیم تاکید بر خود وجود حزب و ضرورت و اهمیت حزب است. رهبری و آمادگی داشتن برای رهبری جنبش انقلابی علیه رژیم مستلزم اینست که سیاستها، شعارها، اهداف و استراتژی داشته باشید که منافع و خواستهای برحق و انسانی اکثریت عظیم مردم را نمایندگی کند؛ و این حزب این خصوصیت را دارد. این حزب مرز پرگهر نیست، حزب خلیج همیشه فارس نیست، این حزب اسلام لبخند بلب نیست، حزب پرتستانتیسم اسلامی نیست، این حزب قومیت و ملیت گرایی نیست، این حزب بحرانسازی در مرزها و سوار شدن بر موشکهای آمریکایی برای حل و فصل قضیه نیست؛ این حزب؛ حزب انسانیت است! حزب تحقق آزادی و برابری است، حزب علیه تبعیض و علیه نابرابری طبقاتی و علیه شکاف عظیم فقر و ثروت در جامعه است. این حزب "آزادی، برابری، هویت انسانی" است که چندی پیش جوانان شعارش را دادند، حزب جمهوری سوسیالیستی و حزب "سوسیالیسم بپاخیز برای تبعیض" است که مردم در خیابانها شعارش را دادند، این حزب یک کره زمین یک انسان است که دانشجویان در ۱۶ آذر چند سال پیش اعلام کردند! این حزب برابری کامل زن و مرد است، حزب جارو کردن مذهب از قوانین، از سیستم آموزشی، و از کل شئونات اجتماعی است. این حزب تمدن و فرهنگ انسانی و انسانیت در برابر توحش سرمایه داری است.

حزب کمونیست کارگری همیشه با این پرچم و با این برنامه فعالیت کرده است و تعهد به تمامی این اهداف انسانی را که در برنامه یک دنیای بهتر و در سیاستهایش اعلام کرده عملا و نظرا، در پراتیک و فعالیتها و در تمامی موضعگیریهای سیاسیش نشان داده است. این حزب در تمامی مصافها و کمپینها و نبردهایش نشان داده است که در مقابل نظام اسلامی سرمایه با تمام جناحها و خصوصیاتش ایستاده است و آزادیخواهی و برابری طلبی بی کم و کاست و بی تخفیفی را نمایندگی میکند که اکثریت مردم خواهان آن هستند.

بنا بر این رهبر هست! مساله بر سر آگاه شدن توده مردم از این حقیقت و انتخاب اجتماعی حزب بعنوان رهبر است. اگر نکته اینست که حزب باید عملا به رهبر تبدیل شود و در عمل بتواند اکثریت عظیم مردمی که آزادی و برابری و رفاه میخواهند را نمایندگی کند آنوقت پاسخ من اینست که به این حزب بپیوندید. این حزب دفاع از کارگر و دفاع از زن و دفاع از جوان در قبال نیروهای قومی مذهبی، و ناسیونالیستی سرمایه داری است. این حزب شماست، این حزب را انتخاب کنید.

نیروی این حزب نیروی مردم است، ما حزب طبقات دارا نیستیم که دولتها پشتمان باشند و میلیون میلیون بما کمک کنند و بما امکانات بدهند، ما حزب مردم هستیم، ما حزب زیر خط فقرهستیم ونیروی ما همان نیروی میلیونی جامعه ایست که بلند میشود تا برای تحقق این اهداف ، برای رفاه و آزادی و برابری مبارزه کند.

برای اینکه این حزب عملا بتواند مبارزه را رهبری کند و به پیروزی برساند باید مردم بطرف این حزب بیایند واین حزب را انتخاب کنند و در صفوف حزب جمع شوند و متشکل شوند و برای آزادی و برابری بجنگند.

بنابراین فراخوان من و یا جواب من در برابر "چه باید کرد" خیلی ساده است. حزب رهبر مرم وجود دارد: حزب کمونیست کارگری. رهبری وجود دارد، حزب رهبر وجود دارد و باید این حزب انتخاب شود.

نکته مهمی که مردم باید بدانند اینست که حزب کمونیست کارگری یک نیروی ماورای مردم نیست، نیرویی نیست که بخواهد از بالای سر مردم کاری انجام دهد بلکه کاری که حزب میکند نیروی مبارزاتی شما مردم را سازمان میدهد و جهت میدهد و متشکل میکند و با قدرت خود مردم جمهوری اسلامی را بزیر میکشد، و بهمین خاطر قدرت سیاسی را در دست خود مردم قرار میدهد. این حزب در برنامه یک دنیای بهتر اعلام کرده است که قدرت سیاسی باید در دست خود مردم باشد، در دست شوراهای مردم باشد. جمهوری سوسیالیستی یک نظام شورائی ومتکی بر شوراهای مردم است. نقش حزب رهبری و سازماندهی مبارزه برای رسیدن به چنین جامعه ای است.

پیام من به همه کسانی که این صحبتها را میشنوند، به همه کسانی که دلشان برای آزادی و برابری می تپد، همه کسانی که از جمهوری اسلامی متنفرند، و این دزدی و چپاول و بیکاری و فقر و گرانی که همه جامعه را فرا گرفته است تحمل نمی کنند اینست که حزب شما وجود دارد، حزب کمونیست کارگری حزب شماست، به این حزب بگروید و بطرف این حزب بیایید. این مهمترین گام در راه خلاصی از شر حکومت اسلامی و راه رسیدن به آزادی و برابری و رفاه است.*

متن اولیه این نوشته بوسیله ناصر احمدی از روی نوار پیاده شده است. زادیآزادی و برابری است

برای خلاصی از شر رژیم، مردم باید حزب را انتخاب کنند

مصاحبه با حمید تقوائی

انترناسیونال: بارها گفته اید توده مردم خواهان سرنگونی حکومت هستند و آماده هستند که در این جهت دست بکار شوند. اگر این واقعیت است پس مانع چیست؟ چرا این اتفاق تاکنون رخ نداده است؟

حمید تقوائی: شکل گیری یک مبارزه وسیع و قدرتمند برای سرنگونی جمهوری اسلامی مستلزم تامین رهبری است. بدون یک رهبری انقلابی که توده مردم متنفر از جمهوری اسلامی را متحد و متشکل کند یک انقلاب پیروزمند که بتواند رژیم را سرنگون کند و وضعیت را به نفع کارگران و توده مردم تغییر بدهد امکانپذیر نیست. در غیاب یک رهبری انقلابی ممکن است شورش و عصیانی شکل بگیرد اما سرکوب و یا به انحراف کشیده خواهد شد و درهر حال به نتیجه نخواهد رسید.

مردم بجان آمده از جمهوری اسلامی نیز این نیاز به رهبری را کاملا حس میکنند. بیننده ای که در تماس با برنامه "چگونه میتوان از شر رژیم خلاص شد " در تلویزیون کانال جدید میگوید رهبر میخواهیم در واقع حرف دل خیلی ها را بیان میکند. نیاز به رهبری یک ضرورت عینی است که هر روز بخش بیشتری ازخود مردم در تجربه به آن پی میبرند.

به نظر من امروز شرایط طوری است که سیر حوادث و تحولات حزب و حزبیت و گرویدن و پیوستن به حزب را صریح و بیواسطه بعنوان پاسخ به چه باید کرد و سئوال "چگونه باید از شر رژیم خلاص شد" مطرح میکند. جامعه بجلو آمده است و برای پذیرش نقش رهبری حزب آماده است. مساله تماما به این گره میخورد که حزب نیز عمیقا به این ضرورت پی ببرد و عملا این نقش را ایفا کند.

معمولا بعنوان دلایل ادامه حیات حکومت گفته میشود که مردم به خیابانها نمیریزند، به امید بالائیها نشسته اند، به نیروهای راست اقتدا میکنند، سرکوبگری و ارعاب اجازه نمیدهد مبارزه وسیعی شکل بگیرد و کارگران دست به اعتصاب عمومی بزنند و غیره. به نظر من هیچ یک از اینها علت نیست.
اینطور نیست که مردم ندانند برای سرنگون کردن این حکومت باید به خیابانها ریخت و تجمع و تظاهرات و اعتصاب کرد. و یا مرعوب و تسلیم شده باشند. جامعه ای که حتی از درون زندانهایش محکومین به اعدام با اسم و رسم علیه این حکومت نامه سرگشاده و کیفرخواست میدهند و خواهان لغو مجازات اعدام در ایران و در دنیا میشوند نه ارعاب شده است و نه افق و سیاستهای راست را پذیرفته است. اگر در چنین جامعه ای اعتراضات به خلاصی ار شر حکومت اسلامی منجر نمیشود مانع اصلی غیاب رهبری است. این خلآ رهبری است که اجازه نمیدهد تظاهرات و اعتصابات وسیع شکل بگیرد و دست حکومت را در سرکوب اعتراضات جاری را باز میگذارد.

انترناسیونال: منظورتان از خلآ رهبری چیست؟ رهبری چگونه تامین میشود؟

حمید تقوائی: تامین رهبری مستلزم آنست که اولا نیرو و حزب سیاسی قادر به ایفای نقش رهبری وجود داشته باشد و ثانیا از جانب مردم پذیرفته شده باشد. در شرایط سیاسی حاضر پیش شرط اول حاصل است. یعنی نیروی قادر به رهبری و سازماندهی مبارزه انقلابی وجود دارد. حزب کمونیست کارگری این نیرو است. اما پیش شرط دوم یعنی شناخته شدن و انتخاب حزب بوسیله توده مردم در آن حد که بتواند عملا جنبش انقلابی برای سرنگونی حکومت را سازمان بدهد و هدایت کند هنوز متحقق نشده است.

وقتی میگویم حزب ما قادر با رهبری مردم است این یک شعار تبلیغی، بیان یک عقیده و یا آرزوی قلبی و یا ادعائی نیست که هر نیروی اپوزیسیون ممکن است داشته باشد. این یک واقعیت است.

حزبی میتواند رهبر وسارماندهنده انقلاب باشد که در تمام دوران فعالیتش برای سرنگونی کل حکومت و نظام موجود، و نه این یا آن بخش آن، مبارزه کرده باشد. حزبی که در برابر تمام نیروهائی که در اپوزیسیون به نحوی خواستار حفظ رژیم یا بخشی ازآن هستند، نیروهائی که میخواهند اسلام نوع دیگر و یا شاه نوع دیگری را به جامعه تحمیل کنند و برای رسیدن به اهدافشان به آمریکا و یا جناحهائی از خود حکومت دخیل بسته اند، ایستاده باشد. حزبی که نه تمامیت ارضی و مرز پرگهر و نام خلیج فارس و یا اسلام دگر اندیش، و نه این و یا آن قوم و ملیت و مذهب و نژاد، بلکه انسان و انسانیت را نمایندگی کند. حزبی که پیشتاز مبارزه برای مدهب زدائی از دولت و جامعه، مبارزه علیه آپارتاید جنسی، علیه اعدام و سنگسار و علیه بیحقوقی کودک باشد. حزبی که در ایران و در سطح جهانی در حرف و عمل پرچم انسان و انسانیت را در برابر کلیه دولتها و نیروهای ملی و قومی و مذهبی و ناسیونالیستی بر افرازد و سخنگو و نماینده جهان متمدن در مقابل قطبهای ارتجاع جهانی باشد. حزب "یک کره زمین یک انسان"، حزب "آزادی برابری هویت انسانی" و حزب "سوسیالیسم بپاخیز برای رفع تبعیض".

چنین نیروئی شایسته و قادر به رهبری جنبش انقلابی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.
یعبارت دیگر مردم برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی به یک حزب رادیکال سازش ناپذیر و پیشرو نیاز دارند که در نظر و عمل و دربرنامه و سیاست و فعالیتهای عملی اش خواست و آمال انسانی و برحق آنان را نمایندگی کند. و این نیرو، به شهادت برنامه و سیاستها و مواضع و تمامی کارنامه و عملکرد و فعالیتها، حزب کمونیست کارگری است.

در انقلابات و تحولات سیاسی گذشته چنین نیروئی حضور نداشت. حزب قادر به رهبری و سازماندهی مردم غایب بود و به همین دلیل هم در تاریخ معاصر ایران بارها شاهد بی نتیجه ماندن و به شکست کشیده شدن مبارزات و جنبشهای انقلابی مردم بوده ایم. انقلاب ۵۷ آخرین نمونه است. غیاب چنین حزب و نیروئی در انقلاب ۵۷ باعث شد تا نیروی ارتجاعی ای مانند خمینی و اسلام این خلا را پرکند و انقلاب را به شکست بکشاند. آنروز نیروی انقلابی وجود نداشت اما امروز حزب ما یک نیروی قوی و تعیین کننده در اپوزیسیون است و در سطح نسبتا وسیعی هم محبوب و شناخته شده است.

انترناسیونال: اگر حزب در سطح نسبتا وسیعی شناخته شده است مشکل در کجاست؟ آیا مساله کمی است و باید گرویدن به حزب وسیعتر بشود یا منظور برقراری رابطه متفاوتی بین مردم با حزب است؟

حمید تقوائی: نفوذ و محبوبیت و شناخت عمومی از حزب و موافقت با و یا پذیرش اهداف و شعارهایش اینها همه لازم است اما کافی نیست. روی آوری مردم به تلویزیون حزب و تماسها و ابزارنظرهایشان در برنامه های زنده تلویزیونی و پیامهای تلفنی شان شاخص مثبت و امیدبخشی در نشان دادن گسترش نفوذ و محبوبیت حزب است اما باید از این سطح فرا تر رفت. مساله بر سر انتخاب اجتماعی حزب بعنوان نیروئی است که میتواند حکومت را سرنگون کند، قدرت سیاسی را بدست آورد و جامعه را به آزادی و برابری برساند. مساله برسر دیدن رابطه بین حزب و قدرت سیاسی از جانب مردم و انتخاب حزب بعنوان رهبر جنبش سرنگونی طلبی است.

این انتخاب مستلزم آنست که خصلت و خصوصیات و قابلیت واقعی حزب بعنوان یک نیروی سازماندهنده و رهبری کننده به یک امر معرفه و به یک درک عمومی در یک سطح وسیعی در جامعه تبدیل شود. و این قبل از هر چیز در مضمون و شکل اعتراض و مبارزه مردم خود را نشان میدهد. در اینکه درچه سطح و مقیاسی مردم آستین بالا میزنند و به سیاستها و رهنمودهای حزب عمل میکنند.
حزب وقتی عملا به موقعیت رهبری رسیده است که بخش قابل توجهی از فعالین مبارزات و جنبشهای مختلف اعتراضی و همچنین مردم عادی ای که از این وضعیت به ستوه آمده اند حزب را بعنوان پاسخ به چه باید کرد و بعنوان راه خلاصی از شر جمهوری اسلامی انتخاب کرده باشند و به نقش خود در این مبارزه پی برده باشند.

پاسخ مثبت به فراخوان حزب برای اعتصاب و تظاهرات یک شکل پیشرفته این انتخاب و پذیرش رهبری است اما پیش از آن و برای رسیدن به این مرحله صدها نوع فعالیت وجود دارد که میتواند بوسیله هر طرفدار و دوستدار حزب به پیش برده شود. از معرفی حزب در روابط پیرامونی خود و تشکیل محفل ها و شبکه هائی از دوستداران حزب، تا جمع آوری کمک مالی برای حزب و برای کانال جدید، و از پرینت و تکثیر اطلاعیه ها وادبیات حزبی از روی سایتها حزب تا ایجاد سازمانها و نهادها و جمعهای فعال در عرصه های مختلف مبارزه و تا برقراری تماس مستقیم و منظم با مسئولین حزبی برای چاره جوئی مسائل و مشکلات خود و به پیش بردن یک مبارزه متشکل وهماهنگ و تا بالاخره عمل کردن به فراخوانهای حزبی در عرصه های مختلف مبارزه و اعتراض، همه نمونه هائی از فعالیتهای گسترده ای است که میتواند حول حزب و سیاستها و کمپینهای آن صورت بگیرد.

نکته دیگری که لازمست اینجا بر آن تاکید کنم اینست که منبع و منشا قدرت حزب ما توده مردم اند. ما برخلاف نیروهای اپوزیسیون راست که دولتها و ارتشها و رسانه ها و منابع مالی سرمایه داری جهانی را پشت سر خود دارند، و یا میتوانند داشته باشند، بجز نیروی مردم، نیروی توده کارگران و زنان و جوانان و مردم آزادیخواه منبع قدرت دیگری نداریم. و این نیروی عظیم و لایزالی است که اگر متحد شود و به حرکت درآید هیچ دولت و ارتش و نیروی سرکوبگری یارای مقاومت در برابر آن نخواهد داشت. حزب کمونیست کارگری به این نیروی لایزال متکی است. این حزب توده مردم است نه تنها به خاطر مضمون سیاستها و اهدافش بلکه همچنین به این دلیل که برای پیشبرد این سیاستها میخواهد ومیتواند که نیروی مردم را به حرکت در آورد و فعال کند. از این نقطه نظر هم انتخاب حزب و رهبری حزب به معنی پیوستن به آن و دخیل شدن در مبارزه ای است که حزب در دستور کار قرار میدهد.

انترناسیونال: مردم تشنه این هستند که حکومت اسلامی سرنگون شود. اما مردم میگویند برای سرنگونی این حکومت باید متحد شد. احزاب باید باهم باشند. از نظر شما اتحاد چه معنایی دارد؟

حمید تقوائی: برای سرنگون کردن حکومت توده مردم باید متحد شوند اما من فکر نمیکنم راه رسیدن به این اتحاد و به همپیوستگی نیروهای اپوزیسیون باشد. توده مردم، کارگران و مردم زحمتکش جامعه، تنها میتوانند حول شعارها و اهداف انسانی که آمال و خواستهای اکثریت عظیمی از آنان را نمایندگی میکند متحد شوند. عظمت طلبی ایرانی، "خلیج همیشه فارس"، اسلام نوع دیگر، استحاله و تسامح و تساهل، چشم به بالادوختن و روی آمریکا و سناریوهای "رژیم چینج" نوع آمریکائی حساب باز کردن، حفظ حرمت نیروهای انتظامی، کوبیدن روی قومیت و ملیت و سیاستهائی از این قبیل نه تنها وحدت بخش نیست بلکه عامل تفرقه و چند پارچگی بین مردم است. طبعا نیروهائی که چنین سیاستهائی را نمایندگی میکنند هر اندازه هم که با یکدیگر کنار بیایند، عامل همبستگی و تقویت مبارزات مردم نخواهند شد.

یک باور عامه آنست که اگر نیروهای سرنگونی طلب اختلافات را کنار بگذارند مبارزه علیه جمهوری اسلامی تقویت خواهد شد. این تصور ناردستی است. مساله اینجاست که یکی از موارد اختلاف بین نیروهای اپوزیسیون همین تعبیر و تفسیر از سرنگونی وسرنگونی طلبی است. اولا بسیاری از نیروهای اپوزیسیون راست، از سلطنت طلبان گرفته تا شاخه هائی از ملی اسلامیون دو خردادی تا دیروز سرنگونی طلب نبوده اند و امروز که به اقتضای شرایط و بدنبال مردم ادعای سرنگونی طلبی دارند همچنان تلقی و تعبیر و تفسیرشان از سرنگونی حفظ بخشها یا جناحهائی از حکومت و نظام موجود است. مساله شان صرفا محدود کردن ولی فقیه، یا کنار گذاشتن آخوندهای بدخیم و یا دستکاری در قانون اساسی و یا عوض کردن عمامه با تاج و "سلطنت نوع دیگر" و یا "اسلام نوع دیگر" است. درد و خواست توده مردم این نیست. مردم میخواهند کل این حکومت را درهم بکوبند و جارو کنند. و بخصوص بعد از تجربه دوره خاتمی و فعالیتهای دو خرداد بخش اعظم جامعه هیچ نوع توهمی به این نوع تغییرات ندارد و از هر نوع سازشکاری و تلاش برای حفظ نظام در قالب مخالفت با نظام عبور کرده است. نیروئی میتواند عامل وحدت و اتحاد مردم باشد که این میل عمیق توده ای به زیرو رو کردن وضعیت موجود را نمایندگی کند؛ آنهم نه امروز بلکه در پیشاپیش مردم و آنروز که هنوز بخش قابل توجه ای ازمردم و از نیروهای سرنگونی طلب امروز بدنبال این نوع توهمات دوخردادی روان بودند. وحدت مردم حول سیاست و شعار وخواست وحدت بخش ممکن است و این سیاستی است که در مقابل هویتهای قومی و ملی و مذهبی و فرقه ای به هویت انسانی و خواستهای عمیق انسانی رجوع کند و انسان و انسانیت را نقطه عزیمت خود قرار بدهد. افراد جامعه از هر مذهب و نژاد و ملیت و جنسیتی انسان اند و لذا حول انسانیت است که وسیع ترین همبستگی میان توده مردم بوجود می آید. این کلید وحدت مردم است و نه همکاری و یا همراهی میان نیروهای مختلف اپوزیسیون. پیش شرط وحدت بخشی به صفوف توده مردم نیز مانند تامین رهبری، رادیکالیسم و سازش ناپذیری و اتکا به خواستها انسانی توده مردم است. و این پرچم در دست حزب کمونیست کارگری است. *